تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,758 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,968 |
سرمقاله | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 291، خرداد 1393 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام؛ پدر همهی بچهها طورى نشده؟ روزهاى جمعه ناهار به خانهی خانم مىرفتیم و تا ساعت دو ناهار مىخوردیم و بعد با دوچرخه، بازى مىکردیم. دوچرخههاى ما همیشه در خانهی امام بود. امام به ما مىگفتند: «به طرف اتاق من نیایید.» اما هیچوقت با اخم و ناراحتى نمىگفتند، با خنده مىگفتند که من خوابم و خستهام، بیدار و کسل مىشوم. شما طرف اتاق من نیایید سر و صدا بکنید. یک بار هم رفتیم و آقا از خواب بیدار شدند. ایشان چیزى نگفتند؛ ولى دیگران ما را دعوا کردند. یک بار هم وقتى که امام در حال قدم زدن بودند من مىخواستم با دوچرخه از یک راهروى باریک رد بشوم که ناگهان دوچرخه لیز خورد و جلوى پاى امام افتاد، ایشان کمک کردند که دوچرخهام را بردارم و به من گفتند: «طـورى نشده؟» گفتـم: «نه.» فقط ترسیـده بودم که نکنـد به آقـا خورده باشم. مرتضى اشراقى؛ نوهی امام خمینی
آزادى عمل بچهها در حضور امام بسیار آزاد بودند و تا وقتى امام حضور داشتند وسعت عملشان بیشتر از زمانى بود که ایشان نبودند، چون فکر مىکردند یک حامى دارند؛ و اگر عمل نادرستى انجام بدهند، ما به احترام امام اعتراض نمىکنیم. در نتیجه وقتى امام مىآمدند به جاى اینکه بچهها یک مقدار آرامتر باشند، فکر مىکردند که حالا هر کارى دلشان بخواهد مىتوانند بکنند. فرشته اعرابى؛ نوهی امام خمینی
اوقات خوش وقتى بچه بودیم، گاهى اوقات شبها در منزل امام مىخوابیدیم و آن شبها حال و هواى خاص خودش را داشت. صبحها امام داخل حیاط مىآمدند که قدم بزنند، ما هم گوش به زنگ بودیم، امام که وارد حیاط مىشدند، فورى مىدویدیم پهلوى ایشان و دستمان را به کمرمان مىزدیم و با ایشان قدم مىزدیم. ما بچههاى پرشرّ و شورى بودیم، ولى وقتى با ایشان قدم مىزدیم، خیلى آرام بودیم و خیلى هم به ما خوش مىگذشت. سیدعماد طباطبایى؛ نتیجهی امام خمینی
با او خندیدم امام هنگامى که در نجف بودند، گاهى بیرون مىرفتند و برمىگشتند و با یک ذوق و شوقى مىگفتند: «یک بچهاى را دیدم که این جورى بود با او خندیدم، دست روى سر و صورتش کشیدم. یک بچهاى که وضع ظاهرش نظافتى نداشت.» با اینکه امام خودشان خیلى نظیف و تمیز بودند، و یک بچهی کثیف خیلى روى ایشان نمىتواند تأثیر بگذارد؛ ولى امام آنطور از او تعریف مىکردند و با یک ذوقى مىگفتند که مثلاً دستى به سر او کشیده بودند. به نظرم مىآمد که مثلاً چه چیزى از آن کودک مىتواند براى امام جالب باشد. این براى من جالب بود که محبت ایشان روى چه مبنایى است. بعد حس کردم که این محبت مبنا دارد، براى اینکه این بچهها به فطرت خودشان نزدیکتر هستند، اینها به خدا نزدیکتر هستند و خداخواهى در همهی آنها مشترک است، بدون اینکه هنوز جایگزینش کرده باشند و هنوز کس دیگرى را در مقابلش گذاشته باشند؛ و مىدیدم که امام براى محبت و عاطفه یک مبنا دارند، و آن مبنا برمىگردد به اصل باورشان که خداباورى باشد. فاطمه طباطبایى؛ عروس امام خمینی
روى دوش امام بارها شده بود که من وارد اتاق مىشدم، امام مرا نمىدیدند. مىدیدم که امام به زانو روى زمین نشسته و پسرم ـ على ـ روى دوششان سوار است و با امام دارند بازى مىکنند و... خیلى دلم مىخواست از آن صحنهها و لحظهها فیلم یا عکس بگیرم؛ اما مىدانستم که امام نمىگذارند. صمیمیت و صداقت امام با بچهها و مادرم و... خیلى عجیب بود. زندهیاد سیداحمد خمینى؛ فرزند امام خمینی
بازىِ بیست دقیقهاى امام پیش از ظهرها در منزل براى طلبهها درس داشتند و درس ساعت یازده و نیم تمام مىشد. آقا مقید بودند تا ساعت ده دقیقه به دوازده که مىخواستند براى نماز ظهر آماده شوند به مدت بیست دقیقه با ما بازى کنند. ما خودمان وسایلى درست مىکردیم و با ایشان بازى مىکردیم. یا سر ما را توى دامنشان مىگرفتند و دیگرى مىرفت قایم مىشد و این کارها براى ما خیلى عادى بود. خانم زهرا مصطفوى؛ فرزند امام خمینی
منبع: برگرفته از کتاب پدر مهربان، به کوشش سیداحمد میریان.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 75 |