تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,093 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,032 |
کتابهای گمشده/ چهار مقاله | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 292، تیر 1393 | ||
نویسنده | ||
فاطمه بختیاری | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نویسندهی کتاب: در روزگار صفاریان در سرزمین غور، سلسلهی غوریه حکومت داشت. امروزه سرزمین غور را باید در نقشهی جفرافیایی افغانستان میان درهی هیرمند و هرات پیدا کرد. «ابوالحسن نظامالدین» یا «نجمالدین احمد بن عمر بن علی سمرقندی» معروف به «نظامی عروضی»، یکی از نویسندگان برجستهی قرن ششم هجری قمری است که کتاب خود را به یکی از شاهزادگان این سرزمین، ابوالحسن حسامالدین علی بن فخرالدین مسعود، هدیه کرده است. سال تولد و وفات نظامی عروضی مشخص نیست. دکتر یوسفی میگوید: «بیشترین اطلاعات از احوال نظامی عروضی همان است که خود او در جای جای چهار مقاله آورده است.» نظامی عروضی علاوه بر مهارت در فنون سخنوری، از علم طب و نجوم هم بهرهمند بوده که در چهار مقاله به صراحت به مهارتهای خود در این دو دانش اشاره کرده است.
خود کتاب نام اصلیِ کتاب چهار مقاله، مجمع النّوادر است؛ اما به دلیل آنکه این کتاب از چهار فن و دانش دبیری، شاعری، طب و نجوم سخن گفته، به نام چهار مقاله شهرت یافته است. دلیل انتخاب این چهار فن، این است که نویسنده باور داشته هر پادشاه برای استواری و پایداری حکومت خود، به این چهار گروه احتیاج دارد؛ دبیر برای ثبت شادیها، غمها، شکستها، پیروزیها و به یادگار گذاشتن ایام. شاعر برای تبلیغات در بیرون انبساط خاطر در اندرونی. طبیب برای سلامتی جسم و منجم برای رصد کردن طالع، ساعت و زمان خوش برای انجام امور. این کتاب از شاهکارهای نثر پارسی است که نظامی عروضی بین سالهای 551 الی 552 هجری قمری نوشته است. نثر کتاب بسیار استوار و پخته و به دور از پرگویی است. اگرچه در مقدمهی کتاب نویسنده برای نشان دادن توانایی و مهارت خود در نویسندگی، اندکی مصنوع و سنگین است، در متن کتاب نثر، روان و به دور از تکلف است. چهار مقاله دربارهی چهار طبقه از نزدیکان پادشاهان، دبیران، شاعران، منجمان و طبیبان است که نویسنده اطلاعات باارزشی را دربارهی هر کدام از آنها میدهد. این کتاب را علامه محمد قزوینی تصحیح کرده است. او میگوید: «چهار مقاله باید سرمشق انشای هر ایرانی باشد و تعداد کمی از کتابهای فارسی به پای او میرسند؛ مانند: تاریخ بیهقی، تاریخ گزیده و منشأت قائممقام.»
حکایتی از مقالت اول؛ دبیری آوردهاند که یکی از دبیران خلفای بنیعباس به والی مصر نامه مینوشت و خاطرجمع کرده بود و در بحر فکرت غرق شده. ناگاه کنیزکش درآمد و گفت: «آرد نماند.» دبیر چنان شوریدهطبع و پریشانخاطر گشت که در نامه بنوشت آرد نماند. چنانکه آن نامه را تمام کرد و پیش خلیفه فرستاد و از این کلمه که نوشته بود هیچ خبر نداشت. چون نامه به خلیفه رسید و او مطالعه کرد. چون بدان کلمه رسید، حیران فروماند. کس فرستاد و دبیر را بخواند و آن حال از او باز پرسید. دبیر خجل شد و به راستی، آن واقعه را در میان نهاد.
حکایتی از مقالت دوم؛ شعر پادشاه روزی در غیبت رشیدی از عمعق پرسید که: «شعر عبدالسید رشیدی را چون میبینی؟» گفت: «شعری به غایت نیک؛ اما قدری نمکش در میباید.» رشیدی در رسید و خواست که بنشیند. پادشاه گفت: «امیرالشعرا را پرسیدم که شعر رشیدی چون است؟ گفت نیک؛ اما بینمک است! باید که در این معنی دوبیتی بگویید.» رشیدی بر بدیهه این قطعه گفت: شعرهای مرا به بینمکی عیب کردی، روا بود، شاید! شعر من، همچو شکّر و شهدست وندرین دو، نمک نکو ناید
حکایتی از مقالت سوم؛ نجوم آوردهاند که سلطانمحمود به شهر غزنین بر بالای کوشکی نشسته بود به باغ هزار درخت. روی به ابوریحان کرد و گفت: «من از این چهار در از کدام در بیرون خواهم رفت؟ حکم کن و آن بر پاره کاغذ نویس و در زیر نهالی من نه.» ابوریحان اسطرلاب خواست و ساعتی اندیشه نمود. بر پارهی کاغذ بنوشت و در زیر نهالی گذاشت. محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند. بر دیواری که به جانب مشرق بود دری بکندند. گفت: «آن کاغذ بیاورید.» ابوریحان نوشته بود از این چهار در هیچ بیرون نشود؛ بر دیوار مشرق دری کنند و از آن بیرون شود.
حکایتی از مقالت چهارم؛ طب یکی از مشاهیر شهر اسکندریه به عهد جالینوس سر دست درد گرفت. بیقرار شد و هیچ نیارمید. جالینوس خبر کردند. مرهم فرستاد. که بر سر کتف او نهند. همچنان کردند که جالینوس فرموده بود. درد بنشست و بیمار تندرست گشت. اطبّا عجب بماندند. پس، از جالینوس پرسیدند که این چه معالجت بود که کردی؟ گفت: «آن عصب که بر سر دست درد میکرد، مخرج او را سر کتف است. من اصل را معالجت کردم، فرع بِه شد.»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 127 |