تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,071 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,019 |
گفتوگو/باغبان مهربان | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 297، آذر 1393 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتوگویی با یک باغبان روستایی زهرا عبدی محمدتقی به دنیا که آمد، از نعمت پنجههای پا محروم بود؛ اما او در روستا به دنیا آمده بود و باید کار میکرد. در روستا همه باید کار کنند؛ در هر شرایطی که باشند؛ کوچک باشند یا بزرگ، زن باشند یا مرد. شاید برای همین است که کمتر دیدهام مردم روستا بیماریهای روحی و جسمی داشته باشند! کار که کنی، فکرت مشغول میشود و ذهن که سالم بماند، جسم هم شاداب میماند. روستا همه را مرد بارمیآورد؛ زن، بچه، کوچک و بزرگ را... آقاتقی هم مثل بقیهی مردم روستا کار میکند، زندگی میکند، به بچههایش رسیدگی میکند. هیچ وقت هم گلهای نداشته؛ نه از خودش، نه از خانواده و نه از خدا... گوشهای از باغ تلی از علفهای تازه است. همهی علفها را آقاتقی با داس کوچکش درو کرده است. این باغ، وقف امامزادهی روستاست و حالا مدتی است آقاتقی باغبان آن شده. * توی این باغ چه کارهایی انجام میدهید؟ خادم امامزاده به من پول میدهد تا علفهای هرز این باغ را بچینم. الآن بیست روز است که علفها را میچینم. * علفها را دور میریزید یا آتش میزنید؟ نه، باغ چیز دورریختنی ندارد. همه چیز آن استفاده میشود. یک دستگاه به تراکتور میبندم، همین علفهای هرز را میکوبم و بعد دستهبندی میکنم. کمکم بار الاغ میکنم و میبرم دهمان. توی انبار نگه میدارم و زمستان میدهم گاو و گوسفندهایم بخورند. * چرا الآن بهشان نمیدهید؟ الآن توی صحرا علف تازه هست. میبرمشان صحرا و علف تازه میخورند. * چه کارهای دیگری انجام میدهید؟ هر کاری که مردم از ما بخواهند. کارهای مختلفی انجام میدهم؛ مثلاً کود میبرم و توی زمینهای باغ پخش میکنم. آبیاری میکنم باغشان را، درختها را هرس میکنم. میوهها را میچینم. شاخههای خشک را جمع میکنم و هیزم آماده میکنم. دور باغ حصار میکشم. الآن پانزده سال است که کارم همین است. * قبل از این چه کاری انجام میدادید؟ چوپان بودم. گوسفندها را میبردم صحرا و از آنها نگهداری میکردم. به خاطر شرایط جسمیام نتوانستم دنبال کار دیگری بروم. چارهای نیست، آرام آرام راه میروم و کار میکنم. * چوپانی بهتر است یا باغبانی؟ فرقی ندارد؛ هر دو زحمت دارد؛ البته توی باغ جای خنکی دارم و گرمای صحرا اذیتم نمیکند. به روستا نزدیکترم. خطر حملهی گرگ هم نیست. گوسفندها گاهی مریض میشدند. کمآبی که میآمد، خوراک نداشتند. گرمای زیاد هم که میخوردند، مریض میشدند. یادم هست یکبار برهای را برای یک امامزاده نذر کرده بودم. حسابی بزرگ و پروار شده بود. از همهی گوسفندهای گله بهتر شده بود. هر جا میرفتم همراهم میآمد. خیلی برایم جالب بود. * زمستانها چه میکنید؟ زمستان توی روستا کار زیادی نیست. من به گوسفندها و گوسالههای خودم رسیدگی میکنم و بیشتر با دوستانم دور هم مینشینیم و صحبت میکنیم. * چه فعالیتهای دیگری دارید؟ در ماه رمضان و ماه محرم در مراسم مختلف مسجد و حسینیهی روستا شرکت میکنم. هر کمکی هم از دستم بربیاید انجام میدهم. گاهی در مراسمی که در امامزاده تشکیل میشود کمک میکنم. * مسافرها هم به باغ میآیند؟ اذیتتان نمیکنند؟ قبلاً گاهی مسافرها میآمدند توی باغ شلوغ کرده و آتش روشن میکردند. چندین بار درختها سوختند. بیاجازه میوه میچیدند. شاخههای درختها را میشکستند؛ البته بعضیها هم کاری نداشتند، کمی استراحت میکردند و میرفتند. * میوههای باغ امامزاده را چه کار میکنید؟ میوههای این باغ را میفروشند و پولش را خرج امامزاده میکنند. البته من فقط شاخههای پایینی درخت را میچینم. به خاطر پاهایم نمیتوانم بالای درخت بروم. کارگرهای دیگر میآیند، از درخت بالا میروند و میوه میچینند. * خاطره؟ خاطرهای ندارم. از دنیا فقط زحمتکشی مانده در یادم. * تا به حال شده به خاطر شرایط جسمیتان ناشکری کنید؟ ناشکری چرا؟ خیلی هم ممنونم از خدا! * میگویند شما گیاهان دارویی هم جمع میکنید؟ بله. تمام این گیاهانی را که میبینی، خاصیت دارند برای گوسفند و آدم. آویشن را توی چای و آبگوشت میریزند. آویشن برای عفونت سینه خوب است. دودش را میدهند به بیمار. ضدسرفه و مقوی معده هم هست. پنیرک برای گاو و گوسفند خاصیت دارد. برای آدم هم خوب است. عفونت را از بین میبرد. گلودرد و سرفه را هم رفع میکند. گل گاوزبان آرامبخش است. اعصاب را تقویت میکند و ضدسرماخوردگی است. سالمه برای آش استفاده میشود که خیلی خوب است. نعنا برای مشکلات رودهای خوب است. پونه برای همهی بیماریها مفید است. برگگردو را خشک میکنند، برای گوسفندها خیلی خوب است. برگ گردو قند آدم را هم پایین میآورد. چوبهای کوچک را هیزم میکنیم برای چای و غذا. با چوبهای ضخیم هم زغال درست میکنیم. * هنوز از هیزم برای سوخت استفاده میکنید؟ نه، الآن گاز داریم شکرخدا! قبلاً نفت و قبل آن از هیزم استفاده میکردیم. * چهطور هیزم مورد نیاز همهی مردم روستا را تهیه میکردید؟ گیاه گَوَن از بیابان میآوردیم. حتی تون (تانکر) حمام روستا هم با گون گرم میشد. یک ماه قوس (ماه آخر پاییز) الاغ زیر گون بود؛ یعنی یکباره مردم با پنجاه تا صد تا الاغ توی بیابانها با هم میرفتند گَوَنچینی. همه باید به اندازهی کافی گون برای زمستان جمع میکردند. * اگر در زمستان کسی هیزم کم میآورد چهطور سوختش را تأمین میکرد؟ فضولات گاو، پوست گردو و پوست بادام را میسوزاندند، در منقل و کرسی میریختند و استفاده میکردند. یادم هست بچهی نوزاد را توی لحاف میپیچیدند تا دود توی چشمش نرود. با هیزم تنور را روشن میکردند تا نان درست شود برای صبحانه. تمام اتاق پر از دود میشد. آنقدر دود هیزم به خانهها میدادند که سیاهی روی دیوار خانهها سله میبست. * مایحتاجتان را چهطور تأمین میکنید؟ خیلی چیزها را خودمان تولید میکنیم. لبنیات، سبزیها و گوشت از روستاست. مابقی را از شهر میآوریم. * چرا شهر نمیروید؟ شهر؟ در شهر خانه و زندگی و پولی نداریم. باید بمانیم. ما توی شهر طاقت نمیآوریم و دلمان هم میگیرد. الآن خیلی شرایطمان خوب شده است. امکاناتمان با شهر فرقی ندارد. میگویند قدیم خیلیها از گرسنگی میمردند. اگر کسی مریض میشده، با الاغ میبردنش شهر یا داروی گیاهی به او میدادند. چند سال پیش زمستانها توی روستای بیدهند با تانکر نفت توزیع میکردند. از روستای ما کرمجگان، تا روستای بیدهند چندکیلومتر راه بود. تمام راه پر از برف میشد به ارتفاع یکمتر. همهی مردم باهم جمع میشدیم، برفها را کنار میزدیم و تا بیدهند جاده را تمیز میکردیم. آنجا با تانکر، نفت میآوردند. ما چندین ساعت توی صف میایستادیم. گاهی نفت به ما میرسید، گاهی هم نمیرسید و دستخالی برمیگشتیم روستایمان. یک گالن نفت را تا یک ماه داشتیم؛ چون هیزم هم استفاده میکردیم. مقداری نفت توی «پیهسوز» میریختیم برای روشنایی اتاق. الآن چند سال است که گاز داریم و جانمان راحت شده. خیلی زندگیمان خوب شده. * روستایتان چه محصولهایی دارد؟ بادام، گردو، گیلاس، زردآلو، آلبالو، قیسی و... * صنایعدستی چهطور؟ زنها قالی و گلیم میبافند؟ دیگر تمام شد. زنها دیگر از این کارها نمیکنند. بعد از انقلاب که وضعمان بهتر شد، دیگر زنها از این کارها نمیکنند. قرهقوروت، رب، شیر، ماست، پنیر و... درست میکنند. * اینکه روی دوشتان میاندازید دستبافت است؟ بله، البته. این گلیم قدیمی بوده. شاید صدسال پیش بافته شده. من چهل سال است خریدمش. بافندهی این گلیم یک پیرزنی بود که خودش پشم گوسفندها را میرشت، رنگ میکرد و بعد هم گلیم میبافت. اینهمه زحمت میکشید و گلیمها را بسیار ارزان میفروخت؛ چون توی روستا مشتری زیادی نداشت. * به نظرت دیگر چه امکاناتی برای روستایتان نیاز هست؟ مشکلی نداریم؛ همینکه تنمان سالم است خدا را شکر! سلامتی هم دست خدا و این امامزادهی بزرگوار است! | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 149 |