تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,101 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,035 |
گفتوگو/ از انتقاد خوشم میآید! | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 298، دی 1393 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتوگو با علیرضا مظفری بازیگر نوجوان
نسریننوش امینی «علیرضا مظفری» نوجوان بازیگر و بااستعداد کشورمان، تا به حال در چندین سریال، فیلم سینمایی و تلهفیلم حضور داشته است. علیرضا در سریال «نردبام آسمان» که در آن نقش کودکیهای غیاثالدین جمشید کاشانی، اخترشناس و ریاضیدان ایرانی را بر عهده داشت، خوش درخشید و به چهره بدل شد.
علیرضا در جشنوارهی بیستوچهارم فیلم کودک و نوجوان، برای بازی در سینمایی «مامان بهروز منو زد» برندهی پروانهی زرین و دیپلم افتخار شد.
او اخیراً برای فیلم کوتاه «شاید وقتی دیگر» از جشنوارهی ایتالیایی کاپل بییو و جشنوارهی آل تو وی شن کینو برندهی جایزهی بهترین بازیگر مرد شده است.
شما را به خواندن گفتوگویی که با او ترتیب دادهایم، دعوت میکنم.
علیرضا! متولد چه سالی هستی و در کلاس چندم درس میخوانی؟ من سال 1377 در تهران متولد شدم. یزدیام و کلاس دوم دبیرستان در رشتهی ریاضیـ فیزیک مشغول درسخواندن هستم.
چه شد که بازیگر شدی؟ آیا برای این کار آموزش دیده بودی؟ سال 1385 در مسجد مکبر بودم. یکی از کسانی که به مسجد میآمد، به من گفت صدا و چهرهی تو برای بازیگری مناسب است. عکس و مشخصاتم را گرفت. یک ماه بعد، از دفتر سینمایی آقای نوریزاد با من تماس گرفتند و من برای فیلم سینمایی «پرچمهای قلعهی کاوه» به کارگردانی آقای محمد نوریزاد دعوتم کردند. این اولین کارم بود و بعد از آن به تدریج به کارگردانهای دیگر معرفی شدم. من قبل از کار اولم آموزشی ندیده بودم؛ اما در طول سالهایی که مشغول به کار هستم، تمام تجربههایی که کسب کردهام، برایم در حکم آموزش بودهاند.
وقتی برای تست دادن برای سریال «نردبام آسمان» رفتی، از بین چند نفر انتخاب شدی؟ طبق گفتهی کارگردان سریال، از بین دویست نفر انتخاب شدم. آن زمان من ده سالم بود. متنی دادند که آن را روخوانی کردم. آقای لطیفی (کارگردان) از کار من خوشش آمد و بعد از چند روز قرارداد بستیم.
احساست هنگام بازی مقابل بازیگرانی که از تو بزرگتر هستند، چگونه است؟ اوایل، بازی در مقابل بازیگران بزرگتر از خودم، اضطراب زیادی برایم به همراه داشت؛ ترس از اینکه مبادا جلوی آنها بد بازی کنم، کار را خراب کنم و آنها ناراحت شوند؛ اما بعدها فهمیدم که جای نگرانی وجود ندارد، آنها بزرگاند، اخلاق خوبی هم دارند و این چیزها ناراحتشان نمیکند. کمکم ترسم ریخت و حالا خیلی راحت در کنار آنها بازی میکنم. شاید در مقابل بازیگران کارکشتهای بازی کنم و مقابل بازی درخشان آنها خورده بشود و دیده نشود؛ اما این هم به ندرت اتفاق میافتد!
رابطهات با کارگردانهایی که با آنها کار میکنی، چگونه است؟
رابطهی خیلی خوبی داریم و تا به حال پیش نیامده که به خاطر کار از دست من ناراحت شوند.
از بین فیلمهایی که در آن حضور داشتهای، داستان کدامشان روی زندگی شخصی تو اثرگذار بوده است؟ «آدمآهنی» و «شوق پرواز». در فیلم «آدم آهنی» نقش پسر بازیگوشی را داشتم که بیش از حد پای بازیهای کامپیوتری مینشیند و یک شخصیت خیالی آدمآهنی یا ربات وارد داستان شده، با او دوست میشود و همهجا با هم هستند. در آخر داستان، پسر میفهمد که این آدمآهنی فقط برای او مشکلساز بوده و دوست واقعیاش نبوده است. وقتی فیلمنامه را خواندم، نه آنچنان، کمابیش تحت تأثیر قرار گرفتم و سعی کردم کمتر وقتم را پای بازیهای کامپیوتری هدر دهم. در سریال«شوق پرواز» و سریال «جاودانگی» هم، رفتار و منش شهدایی که سریال زندگی آنها را بازگو میکرد، بر شخصیت من اثرگذار بود و باعث افتخارم است که نقش کودکی شهیدان بزرگواری مثل شهید بابایی و شهید تندگویان را ایفا کردهام. خدا کند که بتوانم باز هم در نقش شهدایی اینچنینی ظاهر شوم!
چه احساسی داشتی وقتی اولین بار جلوی دوربین حاضر شدی؟ اولین پلانی را که بازی کردم، به یاد نمیآورم؛ اما یادم میآید روز اولی که برای کار رفتم، مادرم هم همراهم بود و همهچیز برایم ناآشنا بود؛ من هم، کوچک بودم و خیلی بازیگوش. برای اینکه خرابکاری به بار نیاورم، سعی میکردم از محیط دور بمانم.
قبل از حضور جلوی دوربین، معمولاً چه کارهایی برای آمادگی انجام میدهی؟ روی نقشم و حسهای آن کار میکنم. وقتی هم که کار شروع میشود، سعی میکنم تمرکز کنم و به هیچ چیز غیر از کار فکر نکنم.
دوستان همکلاسی تو، وقتی متوجه بازیگرشدنت شدند، چه عکسالعملی نشان دادند؟ خیلی از آنها خوشحال شدند و خوشرفتاری کردند؛ ولی بعضی بودند که رفتار خوبی با من نداشتند. دوستی داشتم که با هم رابطهی خوبی داشتیم. آن زمان من کلاس پنجم بودم و معدلم 80/19 شده بود. مادر آن دوستم آمد مدرسه و اعتراض کرد که چهطور ممکن است من با اینکه پنج ماه از مدرسه غیبت داشتهام، معدل خوبی بگیرم و فکر میکرد معلمها به خاطر اینکه بازیگرم یا در مقابل پول، به من نمره دادهاند. خلاصه مشکلاتی پیش آمد و مدیر مجبور شد جلوی اولیای همان دانشآموز از من امتحان بگیرد و با اینکه آن روز آمادگی نداشتم، نمرهی خوبی گرفتم. همیشه سعی میکنم رفتار صمیمانهای با دوستانم داشته باشم و مثل خودشان رفتار کنم، شوخی کنم و از آنها کنارهگیری نکنم تا فکر نکنند چون بازیگرم خودم را از آنان جدا میدانم و مغرور هستم؛ ولی خوب همیشه حرف و حدیث هست. مثلاً اگر یک روز که دوست دارم تو حال خودم باشم و با آنها حرف نمیزنم، فکر میکنند چون بازیگر شدهام، دارم غرور به خرج میدهم.
معمولاً برای هر بازی، چند روز از مدرسه غیبت میکنی؟ بستگی به کار دارد؛ حتی پیش آمده که من پنجـ شش ماه را از کل سال تحصیلی غیبت کردهام؛ مثلاً هفتهای یک روز بیشتر به مدرسه نمیرفتم و در طول این مدت، خواهرم و مادر و پدرم درسها را با من کار میکردند تا خودم را به کلاس میرساندم.
مشهوربودن چه حسی به تو میدهد؟ بعضیها توی مترو وقتی آدم را میشناسند یا به نظرشان آشنا میآیی، طوری نگاه میکنند که آدم فکر میکند کار بدی کرده است؛ (میخندد) البته باز هم فرق میکند. هر کسی یک جوری عکسالعمل نشان میدهد. بعضیها هم میآیند جلو و دربارهی بازی من حرف میزنند.
چه خاطرهی شیرینی از بازیگری داری؟ بازی در فیلم «مامان بهروز منو زد» که یک فیلم طنز بود، من خیلی آقای لولایی را اذیت کردم؛ مثلاً پلانی بود که در آن جشن عروسی خواهرم بود. شیطنتهای من و دوست همکلاسیام باعث به هم خوردن این جشن میشد. من باید یک هندوانه را میزدم توی سر همکلاسیام. آقای لولایی که نقش همسایه را بازی میکرد، همکلاسیام را گرفته بود. من هندوانه را پرتاب میکردم و هندوانه اشتباهی میخورد توی سر آقای لولایی. این کار چند بار تکرار شد؛ اما آقای لولایی اصلاً اعتراضی نمیکرد. خلاصه خاطرهی شیرینی شد.
از سریال «شوق پرواز» هم خاطره دارم. در پلانی که دارم از کویری میگذرم تا گوشت قربانی ببرم برای کسی، یک هواپیمای سمپاش در کویر مینشیند. ما در پشت صحنه، این هواپیما را هل میدادیم تا روشن شود و بالا برود. البته به من مربوط نمیشد. فقط میخواستم کمکی کرده باشم. داشتیم هلش میدادیم. وقتی من خسته شدم و ایستادم، بال عقبی کمی سطحش بالاتر بود و محکم خورد توی کلهام. فیلمبردار پشت صحنه میدید چه اتفاقی دارد میافتد؛ اما تذکر نداد و با خیال راحت از صحنه فیلمبرداری کرد! ما کلی خندیدیم به کار فیلمبردارمان، که هیچی نگفت و فقط فیلمش را گرفت.
اگر همین الآن قرار باشد یک نقشی بهت پیشنهاد بشود، دوست داری چه نقشی باشد؟ خیلی نقشها توی ذهنم هست که دوست دارم همین الآن به من پیشنهاد بشود؛ نقشهایی که تا به حال بازی نکردهام؛ مثلاً نقش یک پسربچهی آرام و درسخوان؛ ولی به هر حال ترجیح میدهم که کمدی باشد.
نهایت بازیگری برای تو کجاست؟ بازیگری آنقدر پیچیده و گسترده است که نهایت ندارد؛ ولی اوج افتخار برای من، بهدستآوردن جایزهی اسکار خواهد بود.
برنامهی آیندهات چیست؟ من در حال حاضر در دبیرستان، رشتهی ریاضی- فیزیک را انتخاب کردهام؛ به این علت که در کنکور هنر موفقتر باشم. قصد دارم که در دانشکدهی هنر پذیرفته بشوم و رشتهی فیلمسازی یا بازیگری سینما بخوانم.
چهقدر مطالعه میکنی؟ کتابهای درسی ما خیلی زیاد هستند؛ اما سعی میکنم هر روز مطالعه داشته باشم؛ حداقل روزی نیم ساعت.
بیشتر چه نوع کتابهایی مطالعه میکنی؟ کتابهایی که مربوط به حوزهی کاری خودم باشند؛ راجع به فیلمنامهنویسی و بازیگری. در حال حاضر در حال مطالعهی کتاب تکنیکهای بازیگری نوشتهی چارلی موریس هستم.
به فیلمنامهنویسی علاقهای داری؟ شدیداً!
تا به حال فیلمنامهای نوشتهای؟ بله، چندتایی نوشتهام؛ اما هنوز نتوانستهام تمامشان کنم. با چند تا از نمایشنامهنویسان و فیلمنامهنویسان مشورت کردهام. آنها کتابهایی به من پیشنهاد کردهاند تا بخوانم و یاد بگیرم و بتوانم فیلمنامههایم را پیش ببرم.
ورزش هم میکنی؟ بله؛ والیبال، فوتبال و شنا.
غیر از بازیگری چه هنرهای دیگری داری؟ داستان کوتاه مینویسم و فیلمنامه. قبلاً سنتورنوازی میکردم و الآن هم دارم برای یادگیریِ نوازندگیِ ساز قانون اقدام کنم.
برای پیشرفت در بازیگری، چه کارهایی کردهای؟ بیشتر سعی میکنم از تجربههای کارگردان بهرهمند شوم. تا فرصتی پیش میآید، مینشینم و با آنها صحبت میکنم تا یاد بگیرم. کتاب هم در مورد کار مطالعه میکنم. در تنهاییها هم، موقعیتهای مختلفی تصور میکنم، خودم را در قالب نقشهای متفاوتی تصور و آنها را اجرا میکنم.
سنگینترین گریمی که تا به حال داشتهای، در چه فیلمی بوده است؟ در اکثر کارها، گریم چندانی نداشتهام. فقط در سریال «نردبام آسمان» که من خرابکاری به بار میآورم و باعث آتشسوزی آهنگری میشوم، صورتم را سیاه و دودی کردند.
بزرگترین آرزویت چیست؟ اول عاقبتبهخیری خودم و همهی کسانی که میشناسم و دوستشان دارم! سلامتی مادر و پدرم و گرفتن اسکار در زمینهی بازیگری و کارگردانی؛ آرزوهای بزرگ خیلی دارم!
مهمترین ویژگی تو چیست؟ آنطور که دوستان نزدیکم میگویند، آدم شوخطبعی هستم، مغرور نیستم و خودم را نمیگیرم؛ انتقادپذیر هم هستم.
و حرف آخر؟ امیدوارم دل همهی آدمها یک روزی مثل شازدهکوچولو صاف و ساده بشود!
ممنون از اینکه برای این گفتوگو وقت گذاشتی! | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 97 |