تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,844 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,985 |
اتاق مشاور | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 26، شماره 301، فروردین 1394 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مهدیس حسینی، کارشناس روانشناس بالینی
* سلام خانم مشاور! مشکل من این است که به حرفهای اطرافیانم خیلی حساسم. وقتی کسی با من حرف میزند، حتی اگر شوخی کرده باشد، فکر میکنم به من طعنه زده یا متلک پرانده. احساس میکنم آتش گرفتهام. سعی میکنم حتماً جواب تندی به او بدهم؛ حتی اگر از حرف او چند روز گذشته باشد. در این چند روز اعصابم خرد است و همهاش به خودم میگویم چرا جوابش را ندادم. به نظر شما چهطور میتوانم آرامش داشته و به حرفهای دیگران بیخیال باشم؟ دوست عزیزم، سلام! چرا از اینکه اطرافیانتان به شما متلک بگویند یا شوخی کنند عصبانی میشوید؟ آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که اصلاً چرا ناراحت میشوم؟ من نمیدانم منظور شما از متلک چیست؟ تصور من این است که مثلاً شخصی به شما بگوید چهقدر چاق هستی یا چهقدر درازی و... چرا شما باید ناراحت شوید؟ آیا فکر نمیکنید این احساس عصبانیت تنها ناشی از کمبود اعتماد به نفس شماست؟ اگر شما به فرض، قدّ بلندی داشته باشید و دیگران با گفتن واژهی دراز، نردبون دزدها یا هر چیز دیگری سعی در ناراحتکردن شما داشته باشند، شخصیت خودشان را نشان دادهاند. گاهی مواقع درک و شعور بعضی از اشخاص در این حد است که با توهین و تحقیر دیگران، سعی در نشاندادن برتری خود دارند یا با این کار میخواهند در جمعی اسباب خندهی دیگران را فراهم کنند. فراموش نکنید گاهی وقتی دیگران متلکی به شما میگویند یا قصد توهین و تمسخرتان را دارند، تنها به دلیل این است که شما ویژگیای دارید که او ندارد. همین باعث ناراحتی آن شخص میشود؛ در نتیجه با توهین و تحقیر سعی میکند از شما امتیاز بگیرد. حتماً توی اطرافتان دیدهاید آدمهایی را که اصلاً نمیشود با آنها شوخی کرد؛ نه اینکه انسانهای خشک و منزویای باشند... نه... ولی شخصیتشان آنقدر قوی هست که بقیه به خودشان اجازهی شوخیهای زننده یا متلک را نمیدهند. شاید یکی دیگر از دلایل آن هم اعتماد به نفس بالای این افراد باشد که اجازه نمیدهد دیگران به آنها طعنه بزنند یا متلک بگویند! در عین حال دوستِ من! پیشنهاد میکنم در مواجهه با افرادی که با طعنهزدن و متلک سعی در تخریب شخصیت شما دارند، همیشه لبخند بزنید. اگر میتوانید از این افراد بیشتر فاصله بگیرید و بهتر است با آنها کمتر معاشرت داشته باشید. اگر این اشخاص افرادی هستند که میتوانید برای همیشه از آنها دور شوید، پس آنها را به گذشته بسپارید و دوستان خوب و مهربان جدیدی برای خودتان پیدا کنید. اما از اینها گذشته، دوست من! هرکجا که توانستید بخندید، هرکجا که باید، عذرخواهی کنید و چیزی را که نمیتوانید تغییرش دهید، رها کنید. زندگی کوتاه؛ اما اعجابانگیز است. از آن لذت ببرید، اجازه ندهید توهین و تمسخر دیگران اسباب ناراحتی شما شود.
* خانم مشاور، سلام! خسته نباشید. پدر و مادر من با هم اختلاف دارند. اختلافشان هم فقط به خاطر این است که پدرم خیلی مهمان به خانه میآورد. هر شب چندتا از دوستان خود را به خانه میآورد و با هم قلیان میکشند. مادرم به خاطر همین کار پدرم با او دعوا میکند؛ وگرنه پدرم اخلاقش خوب و خیلی هم مهربان است. او به مادرم میگوید من شبها حوصلهام سرمیرود. مجبورم دوستانم را بیاورم. به نظر شما من میتوانم کاری کنم؟ دوست خوبم، سلام! ننوشته بودید که چند سال دارید؟ گاهی در بعضی مسائل فرزندان نمیتوانند کمکی به والدین خود بکنند. اگر پدر شما نخواهد شرایط خود را تغییر دهد، تلاش شما و مادرتان بیفایده است. تنها میتوانم چند پیشنهاد به شما بکنم. در ابتدا اینکه با مادرتان صحبت کنید. سعی کنید هوش و کنجکاوی بیشتری به خرج دهید و لذتهایی را که پدرتان با دوستانش تجربه میکند، شناسایی کنید. چه بسا که شما بتوانید آن شرایط را فراهم کنید. آنچه تفریح را لذتبخش میکند، احساس رهایی از مشکلات روزمره و افکار نگرانکننده است. در صورتی که تفریح پدرتان اینگونه نیست، هوشیار باشید. در صورتی که دوستان پدرتان افراد مطمئنی از نظر اخلاقی نیستند و شما نگران سلامت پدرتان در ارتباط با موردی همچون اعتیاد هستید، از اطرافیانتان کمک بخواهید. اگر دوست ندارید هیچ یک از اطرافیانتان از این موضوع آگاه شوند، از مادرتان بخواهید که به نزدیکترین مرکز مشاوره مراجعه و بهطور حضوری مشکل را با مشاور طرح کند. در عین حال، نکتهی دیگری که میتوانم به شما گوشزد کنم، این است اگر زمانی پدر شما، به هر دلیلی مثلاً کنسلشدن قرار از سوی دوستان مجبور میشود در خانه پیش شما بماند، با چشم بستن بر علت اصلی این مسئله آن را به حساب پدرتان بگذارید و بدون آنکه به رویش بیاورید که میدانید چرا امشب قرارش را با دوستانش لغو کرده، با صدای بلند و خوشحالیِ مداوم تکرار کنید که چه پدر مهربانی دارید و خوشحالید که آن شب بهخصوص را به خاطر شما در خانه مانده است. اینکه پدر عاقل و نمونهای است و شما به او افتخار میکنید (هرچند میدانید که قرار را لغو نکرده و در یک عملِ انجامشده قرار گرفته است). | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 60 |