تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,085 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,032 |
بازی و خنده در جامعهی ما بیشتر شده است | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 26، شماره 302، اردیبهشت 1394 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
(گفتوگو با مهرداد نظامآبادی (عمومهرداد)، مجری برنامهی فیتیلهها) مریم قلعهقوند فیتیله، برنامهای دوستداشتنی و جذّاب است که همهی بچهها به آن علاقه دارند و با دیدنش به وجد میآیند. مدتی است که عمومهرداد، با انرژی فوقالعاده و صورت خندانش با فیتیله همراه شده و به جذابیّت آن افزوده است. ما تصمیم گرفتیم سراغش برویم و گفتوگویی کوتاه با او داشته باشیم. سرگرم مطالعه است. در رفتارش شادابی و نشاط خاصی دیده میشود و با مهربانی و صمیمیت از من استقبال میکند. از او میخواهم خودش را معرفی کند: به نام خدای دوستدار کودک! مهرداد نظامآبادی هستم. سال 1351، در پاییز برگریزان به دنیا آمدم. - چه شد که کار برای بچهها را انتخاب کردید؟ راستش انرژی یا نیرویی از آن قدیمها در من بود که به سمت بچهها کشیده میشدم! وقتی دهساله بودم، به یکی از کانونهای فرهنگی- هنریِ آموزش و پرورش بهنام (کانون حُر) رفتم. یک رضایتنامه از والدینم و یک رضایتنامه از مدرسه گرفتم و در آن جا ثبتنام کردم. فعالیتم را در ژیمناستیک و نمایش شروع کردم. بهمرور زمان، احساس کردم میتوانم یکسری مسئولیتهای آموزشی را قبول کنم و گاهی استاد، آموزش کلاس را بر عهدهی من میگذاشت. رفتهرفته اعتماد استاد به من بیشتر شد و بعد از چند سال، کمکمربی شدم. خودم یک نوجوان بودم؛ ولی برای بچهها کار میکردم و کلاس را میچرخاندم. علاقهی شدیدی به دنیای بچهها پیدا کرده بودم. سعی میکردم در زمینهی کودک بیشتر مطالعه کنم. استادان کانون هم در این زمینه بسیار راهنماییام میکردند. ریشهی ارتباط من با کودک، آنجا استارت خورد. از کار با کودکان انرژی عجیبی میگیرم و احساس میکنم رفتهرفته جوانتر میشوم. اگر همینطور پیش برود، شاید یک روز کودک شدم... (میخندد)! - راستی شما روی سرتان کلاهگیس میگذارید؟ (دستی به سرش میکشد و میخندد) خیلیها در کوچه و خیابان از من میپرسند؛ ولی نه! باور کنید موهای خودم است. - کار تخصصی شما چیست؟ شغل اصلی من تدریس است. کارم را با دبیری ورزش و هنر در مقطع دبستان شروع کردم و بعد، در مدارس غیردولتی تدریس کردم. بعد از گذشت ده سال، دست روزگار مرا به سمت پیشدبستانی کشاند. در پیشدبستانیها، نمایش خلاق و بازیهای خلاق، کار میکنم. در میانهی این راه بودم که به من پیشنهاد کار با بچههای کمشنوا، ناشنوا و بچههای دان شد و باید تخصصیتر به کارم نگاه میکردم؛ بنابراین تمام دورههای تخصصی را در این زمینه گذراندم و در بخش کودک ماندگار شدم. این بخش برایم زیبا و دلچسب است. در حال حاضر نمایش خلاق، تئاتردرمانی، بازیدرمانی و بازیهایخلاق، رشتهی تخصصی من در عرصهی کودک است. - نمایش خلّاق چه کمکی به بچهها میکند؟ تکنیک نمایش خلاق، مبحث روز دنیاست و در سطح دنیا به نتایج خوبی دست پیدا کرده است. بازیهای نمایشی میتواند روند فراگیری را در بچهها چندین برابر کند. میتواند بهبود بیماریها را سریع کند و مهمتر از آن، ارتباط را به کودک یاد میدهد. بازی، بزرگ و کوچک ندارد. همه میتوانند بازی کرده و طعم شیرین زندگی را احساس کنند. نمایش خلاق، بیشتر در پیشدبستانیها انجام میشود؛ اما جا دارد که در دبستان و حتی مقاطع راهنمایی کار شود؛ چون نمایش خلاق دربردارندهی موسیقی، آواز، ادبیات، نقاشی یا گریم است و بسیار جذاب است و همه را به وجد میآورد. خوشبختانه امروز فقرِ بازی و خنده در جامعهی ما کمتر شده است! - شما اهل مطالعه هستید؟ زیاد؛ آن هم فقط کتاب کودک. وقتی پایم را به کتابخانه میگذارم، ناخودآگاه به سمت کتابهای کودک میروم و موضوعها و داستانهای جدید را مطالعه میکنم. تقریباً همهی کتابهای تخصصیِ بهروز را هم میخوانم. آخرین کتابی که خواندم، اسمش «بازیهای پنجدقیقهای» بود. - عمومهرداد! فرزند هم دارید؟ من سه فرزند خونی و سی- چهل میلیون فرزند غیرخونی در سراسر دنیا، بهویژه ایران دارم و از صمیم دل آنها را دوست دارم. - بچههایتان اجراهای شما را از تلویزیون تماشا میکنند؟ بله. آنها همهی کارهایم را دنبال میکنند و نظر میدهند. گاهی میگویند: «خیلی خوب بود، آفرین بابا!» گاهی هم میگویند: «آن تیکه از اجرایت اصلاً خوب نبود!» زمانی که کاراکتر آقاجون سلیمان را اجرا میکردم، بچهها از داخل کیفم عینک و سبیل آقاجون را برمیداشتند، به صورتشان میزدند و در غالب آقاجون بازی میکردند و خیلی لذت میبردند. - آیا به نوجوانان پیشنهاد میکنید کار شما را دنبال کنند؟ صددرصد. کودکان باید به آنچه علاقه و ایمان دارند توجه کنند، از چیزی نترسند، به سمت علاقهیشان بروند و مراقب باشند که با یک تشویق ذوقزده نشوند و با یک شکست، کوتاه نیایند. بچهها باید آنطور که دوست دارند، زندگی کنند. به قول خلیل جبران، فرزندان ما داراییهای ما نیستند که برایشان تصمیم بگیریم! بچهها باید حرکت کنند، پیگیر باشند و بدانند که بعد از توکل به خدا، سه چیز عامل موفقیت است: استعداد، علاقه و پشتکار. - کار کدام مجری را در عرصهی کودک میپسندید؟ قبل از هرچیز باید بگویم که من به همهی آنها احترام میگذارم؛ اما در عرصهی کودک، هنوز کسی را از تمام ویژگیها بینقص ندیدم؛ حتی خودم هم دارای اشکالاتی در کارم هستم. برای اجرای برنامهی کودک، باید علم، عشق و صداقت داشته باشیم؛ اما در کل، من اجرای «عمومهربان» را خیلی دوست دارم؛ اجرایش شیرین است. - شما از اینکه جایتان را در دل خانوادهیهای ایرانی باز کردهاید و عمومهردادِ همهی بچهها هستید، چه احساسی دارید؟ خیلی خیلی خیلی خوشحالم و احساس سنگینی مسئولیت میکنم! باید مطالعه و کارم را در این زمینه بیشتر کنم و از خدا میخواهم حالا که این لطف را به من داشته و مرا لایق دانسته، علم و عشقم را در این کار اضافه کند. - چه شد که به فیتیله رفتید؟ بعد از نقش آقاجون سلیمون، بنا به دلایلی مجبور به خداحافظی با تلویزیون شدم؛ اما با صحبتهایی که آقای محمد مسلمی (کارگردان گروه) و مدیر گروه کودک با من داشتند و از قبل زمینهای برای کار با فیتیله فراهم بود، خوشحال شدم و قبول کردم. فیتیله گروه خوبی است! بچههای گروه، یکدست، علمی و کارشناسی با کار برخورد میکنند. خوشحالم که با این گروه هنرمند، فعالیت میکنم! - برای اینکه برنامهی فیتیله روی آنتن برود، چهقدر تلاش میکنید؟ یکی از خصوصیاتی که در گروه فیتیله هست و کمتر در گروههای دیگر دیده میشود، نظم و انضباط در پشت صحنه است. فیتیله از تیمهای مختلفی، از جمله: نویسنده، طراح لباس، دکور و... تشکیل شده، هریک وظیفهی خود را دارند و در طی هفته فعالیت میکنند؛ مثلاً شنبه و یکشنبه، متن مشخص میشود. دوشنبه و سهشنبه، پلاتوها آماده میشود و کارگردان، با تمام گروه همهچیز را چک میکند؛ بعد ساعتها همه با هم برای موضوعِ بازی هفته فکر کرده و آن را نقد و بررسی میکنیم. چهارشنبهها یک جلسهی کلی داریم که در آن، تمام موارد اجرا و بازی را بررسی میکنیم. پنجشنبه و جمعه اجرا داریم. پشت صحنه، همه در تکاپو هستند و حدود شصت تا هفتاد نفر زحمت میکشند تا برنامه پخش شود و مردم از دیدن آن لذت ببرند. - مقابل دوربین هول نمیشوید؟ خُب برنامه زنده است. بعضی وقتها ریتم کند است و گاهی ریتم تند میشود. برای اینکه بتوانم با بچهها یکی شوم، استرسهای خیلی کوچکی پیش میآید. اجرا برای پنجاهمیلیون نفر است و باید به نحو احسن انجام شود. گاهی تغییراتی در حین باز پیش میآید و باید در عرض چند ثانیه، خود را با آنها سازگار کنم. گاهی، وقت کم میآید و بازی ششدقیقهای را باید در دو دقیقه انجام دهم و مفهوم را برسانم. در اصل همهی ما باید مثل یک گلادیاتور باشیم. - یک خاطرهی فیتیلهای برایمان تعریف کنید. یک روز که نزدیک زمان اجرا بود و همه باید آماده میشدیم، من لباسهایی را که طراح لباس آماده کرده و به رنگ مغزپستهای بود، پوشیدم؛ ولی احساس کردم چهقدر شلوارم گشاد و بلند شده! از طراح لباس پرسیدم: «چرا شلوارم از اجرای قبلی بزرگتر شده؟» گفت: «نمیدانم!» خلاصه از دستیار کارگردان، کارگردان و دیگران پرسیدم؛ ولی کسی خبر نداشت. دست در جیب شلوارم بردم و دیدم یک دسته اسکناس هم در جیبم است. خوشحال شدم و گفتم: «کی در جیبم پول گذاشته؟» خلاصه همینطور فکر میکردم. از علی فروتن که گوشهای نشسته و سرگرم کارش بود، پرسیدم: «علی! به نظرت شلوارم بزرگ شده یا من خیلی کوچک شدم؟» علی کمی فکر کرد و گفت: «ببین توی آن یکی جیبت، یک کارت بانکی نیست؟» گفتم: «آره آره، هست!» علی گفت: «تو رفتی شلوار منو پوشیدی. تازه خریدمش. همرنگ شلوار توست!» خلاصه اینکه رفتم شلوار خودم را پیدا کردم و پوشیدم. وای که چهقدر حس خوبی است، آدم چیزهای مربوط به خودش را بپوشد! - کارتون هم تماشا میکنید؟ بله؛ هر کارتونی را که به بازار میآید، میبینم. غیرممکن است تماشا نکنم. از کارتونهای امروزی، شکرستان را که مرحوم مرتضی احمدی قصهگویش بود، خیلی دوست دارم. کارخانهی هیولاها، خرس برادر و کارتونهای دوران بچگی خودم، بارباپاپا، واتوواتو که عصرهای جمعه پخش میشد و آخرش یک موسیقی غمگین داشت و فکر میکردم، دنیا به پایان رسیده! خانوادهی دکتر ارنست را هم خیلی دوست داشتم؛ هرچند الآن سیدی کارتونهای قدیمی را خریدهام و در خانه با بچههایم تماشا میکنیم. - اهل ورزش هم هستید؟ شنا و پینگپونگ را دوست دارم. از آنجا که هر روز، در سه مرکز پیشدبستانی کلاس دارم، در هر مرکز با بچهها همراه موسیقی، نیمساعت ورزش میکنم. - با تشکر از عمومهرداد مهربان، اگر صحبتی مانده، بفرمایید! در پایان از مردم و مسئولان محترم خواهش میکنم که همیشه صداقت و وفای بر عهد داشته باشیم و هیچوقت امیدمان را از دست ندهیم! بچهها، نوجوانان، جوانان و همه و همه، بیایید مطالعه کنیم و شاد باشیم و برای رسیدن به آرزوهایمان تلاش کنیم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 90 |