تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,101 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,035 |
کتاب چیزی فراتر از یک یار مهربان است! | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 26، شماره 303، خرداد 1394 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتوگو با پروین علیپور، مترجم و نویسنده تهیه و تنظیم: نسریننوش امینی «پروین علیپور»؛ این نام را بارها و بارها بر کتابها خواندهاید. خانم علیپور که نویسنده و مترجم است، در شهسوار به دنیا آمده و در تهران زندگی کرده است. او مدرک کارشناسیارشد روانشناسی از دانشگاه تهران دارد و تا به حال بیش از صد کتاب تألیف یا ترجمه کرده است. جوایز بسیاری از آنِ خود کرده و چندین بار جایزهی کتاب سال، کتاب فصل، شورای کتاب کودک، مجلهی سروش نوجوان و مجلهی سلام بچهها را برنده شده است. او یکی از چهار مترجم برتر بیست سال پس از انقلاب است. از میان کتابهای تألیفی وی، مجموعهی پنججلدی «ماجراهای زنبورکوچولو» از انتشارات منادی تربیت، مجموعهی «داستان مهربانی» از انتشارات مدرسه، «آفتاب مهتاب چه رنگه» از انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی و از میان ترجمههای وی مجموعهی «رامونا»، «تابستان قوها»، «اسب جنگی»، «شگفتی» از انتشارات افق و کتاب «ماتی و پدربزرگ»، «دردسرساز»، مجموعهی پنججلدی «پسر لاغرو»، «جزیرهی دلفینها» و «پسری که آبرویش رفت» از نشر چشمه، بسیار شناختهشده هستند. خانم علیپور! دوران نوجوانیتان را چگونه گذراندید؟ آن دوران چه حس و حالی برای شما داشت؟ دوران نوجوانیِ خوبی داشتم. شاید به این علت که خانوادهی پرجمعیتی بودیم! همه به هم کمک میکردیم. با هم بازی میکردیم. رازدار هم بودیم و البته گاهی هم سربهسر هم میگذاشتیم! ولی چون مادرم مدیر خوبی بود، خیلی زود اوضاع را به حال عادی برمیگرداند. یکی از بهترین و شیرینترین خاطرههایی را که از دوران نوجوانی خود دارید، برای ما تعریف کنید. یکی از بهترین و شیرینترین خاطرات نوجوانیام، وقتی بود که اولین بار شعرم در مجلهای به نام: «صبح امروز» چاپ شد! مجله را بازِ باز بالای سرم گذاشته بودم و تا صبح صدبار از خواب پریدم و به شعرم نگاه کردم تا مطمئن شوم که خواب ندیدهام! در کودکی و نوجوانیتان، هیچ فکر میکردید که یک روز نویسنده و مترجم شوید؟ گاهی فکر میکردم شاعر یا نویسنده شوم؛ ولی مترجم هرگز، هرگز! زندگی نوجوانان امروز با زندگیِ شما و همسنوسالهایتان در نوجوانی چه تفاوتهایی دارد؟ فکر میکنم نوجوانهای دورهی من عاقلانهتر رفتار میکردند. بیشتر خودشان بودند و سعی نمیکردند همه مثل هم باشند. شاید برای اینکه فاصلهی طبقاتیمان زیاد نبود! شاید پُزدادن و تقلیدکردن ارزش نبود. شاید همه بیشتر کتاب یا دستکم مجله میخواندند! و شاید خیلی چیزهای دیگر! چه شد که به نوشتن روی آوردید؟ اگر به آن دوران بازمیگشتید، باز هم همین مسیر را انتخاب میکردید؟ من اولین شعرم را در دهسالگی گفتم. در دبیرستان که بودم، داستان مینوشتم و گاهی شعرها و داستانهایم را برای مجلهها میفرستادم. اگر دوباره به آن سالها برگردم، شاید هر کتاب خوبی را به جای یکبار، چند بار بخوانم و بیشتر دربارهی آن فکر کنم. با کدامیک از آثارتان رابطهی عمیقتر و ماندگارتری برقرار کردهاید؟ کتابی زیر چاپ دارم در نشر چشمه، به اسم «مادرجون چرا اسمم یادت رفته؟» برای منتشرشدنش لحظهشماری میکنم. ترجمهی این کتاب بارها اشکم را درآورد. با وجود این، چنان آرامشی به من بخشید که هرگز از یادم نمیرود. ترجمهی کتاب را زمانی شروع کردم که متأسفانه در سوگِ یکی از عزیزانم بودم! امروز چند سالی از آن هجران گذشته است و نمیدانم وقتی چاپ شود، هنوز همان رابطهی عمیق و ماندگار را با آن خواهم داشت یا نه؟ اگر میتوانستید به دوران کودکی و نوجوانیتان برگردید و یکی از کتابهایتان را به خودتان هدیه بدهید، کدام را انتخاب میکردید؟ اگر بخواهم از کتابهای خودم به خودم هدیه بدهم، کتاب «روزگار تلخ و شیرین» و «دردسرساز» از نشر چشمه و کتاب «ته کلاس، ردیف آخر، نیمکت آخر» و کتاب «شگفتی» از نشر افق را به خودم هدیه میدهم. کدام برای شما مهمتر است؟ خودتان از نوشتن لذت ببرید یا خوانندگان از خواندن آثار شما لذت ببرند؟ در درجهی اول دلم میخواهد خودم از نوشتهام لذت ببرم. شاید برای همین است که هرگز کتابی را که دوست نداشته باشم، ترجمه نمیکنم؛ حتی اگر صدتا جایزه برده باشد! ایدههای داستانهای شما از کجا میآیند؟ دوروبرِ همهی ما پر از ایده است؛ مهم پروراندن ایدههاست! چرا برای ترجمه، بیشتر کتابهای مخصوص گروه سنّی نوجوان را انتخاب میکنید؟ چرا نوجوانها را مخاطب کتابهایتان انتخاب کردهاید؟ من سالها دبیر بودهام و با جوانها کار کردهام. رابطهام با آنها خیلیخیلی خوب بود و هست! راستش نوجوانها را بیشتر از بزرگسالها دوست دارم. آنها خیلی معصوم، خیلی مهربان، خیلی باعاطفه و در عین حال، خیلی نیازمند کمکِ بدون منت و بدون سرزنش بزرگترها هستند. چه شد که به مترجمی رویآوردید؟ از چه زمانی شروع به یادگیری زبانهای دیگر کردید؟ من بهطور اتفاقی به ترجمه رویآوردم. زبان انگلیسی را هم فقط در دبیرستان و دانشگاه یاد گرفتهام و در مقایسه با زبان شیرین فارسی خودمان، علاقهی زیادی به آن ندارم. اگر مجبور باشید از میان تألیف و ترجمه یکی را انتخاب کنید، کدام را ترجیح میدهید و چرا؟ بین تألیف و ترجمه، حتماً تألیف را انتخاب میکنم؛ ولی تا زمانی که وزارت ارشاد، ممیزی و اینجور چیزها هست، ترجیح میدهم سراغ کار تألیفی برای بزرگترها نروم. از نظر شما برای یک ترجمهی خوب و مناسب یک اثر ادبی، تنها دانش زبانی کفایت میکند؟ آیا مترجم باید دانش ادبی هم داشته باشد؟ در یک ترجمهی خوب، حرف اول را هوش میزند و دانش ادبی. دانش زبانی نقش خیلی کمرنگتری دارد. در ترجمهی یک اثر ادبی، چه مقدار از مفهوم و محتوای اثر اصلی، ممکن است که فوت شود و از دست برود؟ بدونشک در هر ترجمهی ادبی، اندکی از مفهوم و محتوای اثر رنگ میبازد. منتها وسواس، هوش و سواد ادبی مترجم میتواند تا حد زیادی این ایراد را برطرف کند. کتابهایی را که برای ترجمه انتخاب میکنید، بر چه مبنا و اساسی است؟ آیا به شما سفارش داده میشوند؟ من کتابهایی را برای ترجمه انتخاب میکنم که با نگرش خودم به زندگی سازگار باشد، ادبیات بوده و حرف تازهای برای گفتن داشته باشد. کتاب سفارشی هم ترجمه نمیکنم. به نظر شما، با رشد چشمگیری که اینترنت و برنامههای رایانهای در این سالها داشته و دارند، کتاب و کتابخوانی همچنان میتواند در بین نوجوانان و جوانان جایگاه خودش را حفظ کند؟ این روزها نه فقط جوانها، که بزرگسالها هم ترجیح میدهند کمتر فکر کنند و متأسفانه خود را از لذت خواندن محروم میکنند! این مشکل، جهانی است و تا زمانی که پدر و مادرها، معلمها و دستاندرکاران امور مملکت باور نکنند که «کتاب چیزی فراتر از یک یار مهربان است» همین آش است و همین کاسه! دربارهی ترجمه یا نوشتن داستان، چه چیزی را الآن میدانید و آرزو میکنید که کاش قبلاً میدانستید؟ کاش قبلاً میدانستم کتابها را با دقت بیشتری بخوانم، دربارهی آنها با دیگران بحث و گفتوگو کنم، به دوروبرم نگاه میکردم و نمونههایی از شخصیتهای داستان را پیدا میکردم، چشمم را بازتر و گوشم را تیزتر میکردم و از اینجور چیزها! واکنش شما در برابر انتقاد چیست؟ در برابر تعریف و تمجید چهطور؟ کدام آدم طبیعی و عاقلی است که از تعریف و تمجید خوشش نیاید؟ بهترین توصیهای که در زمینهی نوشتن از کسی شنیدید، چه بوده است؟ از چیزهایی بنویس که دربارهیشان اطلاعات کافی داری. بهترین پیشنهاد شما به نوجوانانی که دوست دارند مترجم آثار ادبی باشند، چیست؟ زیاد مطالعه کنید، خوب مطالعه کنید و سهلانگار نباشید. خانم پروین علیپور اگر مشغول نوشتن یا ترجمه نباشد، مشغول چه کاری است؟ کتاب میخوانم، آشپزی میکنم، برای مهمانیرفتن یا مهمانیدادن برنامهریزی میکنم، گاهی به سینما یا تئاتر یا نمایشگاه نقاشی میروم، تلویزیون تماشا میکنم، ایمیلهایم را میبینیم، به صفحهی فیسبوکم سرمیزنم، پیادهروی میکنم، و به سؤالهای سرکار جواب میدهم! خانم پروین علیپور اگر یک دیوار سفید داشته باشد، روی آن چه مینویسد؟ روی دیوار با خط درشتِ درشت مینویسم: «کمی مهربانتر باشیم!» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 103 |