تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,036 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,989 |
همان نسیم بود | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 26، شماره 303، خرداد 1394 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حسین عزیزی- قم
صبح جمعه است؛ ساعت شش. بیرون خانه هستم؛ روی بام. چپ را مینگرم، نیست. راست را مینگرم، نیست. بالا و پایین، وجود ندارد. در کوچه پسکوچههای روحم فریاد میزنم: «پس او کجاست؟» کسی نبود. صدایم میپیچد... سپیدار سؤالم را به خودم بازمیگرداند! دوباره میپرسم: «پس او کجاست؟» نسیمی وزید. محوش شدم. همچون یک کتاب داستان. قصهاش را گوش دادم. زاغی بود. قارقار میکرد. در میان مزرعهی گندم، جستوخیز میکرد. بر خوشهای نوک زد. دانههای نور را خورد. بالهای محبّتش را گشود و رفت. نسیم را تنفس میکنم؛ بوی لطافت میدهد، بوی مهربانی، همانند عطر شبدر. نسیم را مزه میکنم؛ بهبه! مزهی پاییز میدهد. برگهای رنگارنگش زیر دندانهایم خشخش میکند... مزهی بهار میدهد. شکوفهها دهانم را عطرآگین میکنند. نسیم را لمس میکنم؛ نرم است، به نرمی عشق. نازک است، به نازکی یک گلبرگ، به نازکی احساسات یک سنگ. نسیم را مینگرم. زیباست، به زیبایی چشمان یک الاغ. مهربان است، به مهربانی فریادهای مادر. نسیم را تفکّر کردم. پیچیده است، به پیچیدگی یک قطره آب. پر رمز و راز است؛ همانند من، صبور است؛ به صبوری مورچههای خانهی ما، نظم دارد؛ همچون پشمهای گوسفند پدربزرگ و مرموز است و تنها؛ ولی روان، مثل یک کرکس... چنگ میزنم. رشتهی افکار را پاره میکنم. نسیم را میدَرَم. در کوچهپسکوچهها دوباره با عصبانیت فریاد میزنم: «پس او کجاست؟» سکوت. یک بار دیگر: «پس او کجاست؟» - من اینجا هستم. صدا از پشت سرم آمد. برگشتم. همان نسیم بود. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 72 |