
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,391 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,555 |
در باغ مهربانی: کفش اشتباهی | ||
پوپک | ||
مقاله 9، دوره 24، اردیبهشت (274)، اردیبهشت 1396، صفحه 18-19 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2017.63520 | ||
تاریخ دریافت: 29 خرداد 1396، تاریخ پذیرش: 29 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
کلر ژوبرت یک روز صبح پاپانَک، بچّههزارپا، درِ لانهاش را باز کرد که بیرون بازی کند. آنوقت دید که به جای یکی از کفشهایش، کفش دوستش پاپاتوک آنجاست. پاپانَک پاهایش را به زمین کوبید و گفت: «چرا بیاجازه کفش نوی من را برداشته، کفش کهنهاش را برای من گذاشته؟ من با پاپاتوک قهرم!» پاپانَک با ناراحتی راه افتاد تا پاپاتوک را پیدا کند. به یک عنکبوت پشمالو رسید که از تارش تاب میخورد. عنکبوت تا پاپانَک را دید فریاد کشید: «وای! چه عصبانی!» پاپانَک خواست داستان کفشها را تعریف کند؛ ولی اینقدر عصبانی بود که همهچیز را قاتیپاتی گفت. عنکبوت الکی توی سرش زد و گفت: «وای وای! من که چیزی نفهمیدم، ولی اگر جای تو بودم، پاپاتوک را هیچ وقت نمیبخشیدم.» پاپانَک سر تکان داد و گفت: «ها، ولی باید پیدایش کنم تا حسابی دعوایش کنم.» عنکبوت از تارش پایین پرید و گفت: «خوب شد آمدی، حوصلهام خیلی سر رفته بود! اوّل بیا برویم کار پاپاتوک را برای همه تعریف کنی که دلت خنک شود.» پاپانَک و عنکبوت با هم راه افتادند. عنکبوت جلو میجهید و پاپانَک به سختی دنبالش میدوید. اینقدر رفتند تا به یک بوتهی پر از عنکبوت رسیدند. عنکبوت پشمالو فریاد کشید: «آهای دوستان! میدانید پاپاتوک چه کار کرده؟» همه با کنجکاوی جلو پریدند و پرسیدند: «چه کار کرده؟ زودتر بگو!» عنکبوت پشمالو گفت: «من که هنوز نفهمیدم. تو بگو پاپانَک!» و با کنجکاوی منتظر شد. پاپانَک فکری کرد و گفت: «حالا که این همه دویدم، عصبانیتم تمام شد. پاپاتوک را بخشیدم. تازه برای چه از دوستم بدگویی کنم؟» همان وقت پاپاتوک از راه رسید و فریاد کشید: «آهای پاپانَک! بیا کفشت! دیشب که از پیشت رفتم، اشتباهی پوشیدم. عصبانی که نشدی؟» پاپانک خندید و کفشش را پوشید. عنکبوتها با ناراحتی پرسیدند: «پس چرا هیچ کس برای ما تعریف نمیکند؟ ما حوصلهیمان خیلی سر رفته!» ولی پاپانَک و پاپاتوک فقط برایشان دست تکان دادند و با شادی رفتند دنبال بازی. * امام علیm فرمودهاند: «بدترینِ مردم کسی است که خطا را نمیبخشد و عیب دیگران را نمیپوشاند.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 181 |