تعداد نشریات | 50 |
تعداد شمارهها | 2,353 |
تعداد مقالات | 33,945 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,584,887 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,481,138 |
دخترکوچولو | ||
پوپک | ||
مقاله 13، دوره 24، اردیبهشت (274)، اردیبهشت 1396، صفحه 28-29 | ||
نوع مقاله: مسافران بهشت | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2017.63524 | ||
تاریخ دریافت: 29 خرداد 1396، تاریخ پذیرش: 29 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عباس عرفانیمهر ما دوتا گاو شاخبلند داشتیم. گرسنه بودند؛ اما ضدانقلابها با تفنگهایشان همهجا بودند. ضدانقلابها، آدمهای بدی هستند. به مادرم گفتم: «مادرجان! من و بابابزرگ، گاوها را میبریم که علف بخورند.» مادر گفت: «خیلی مواظب باشید!» من و بابابزرگ رفتیم به طرف صحرا. سکینه، دختر همسایهیمان با عروسکش مثل همیشه توی صحرا بازی میکرد. صدای یک بالگرد از دور میآمد. دویدم روی یک تپه تا پیدایش کنم. بالگرد از پشت یک باغ به سمت ما میآمد. صدای تَق تَق تفنگها بلند شد. بالگرد دنبال آنها بود. بابابزرگ فریاد زد: «علی بیا اینجا! اونا که دارن فرار میکنن، ضدانقلاب هستن.» بدو بدو رفتم پیش بابابزرگ. دشمنها نزدیکتر شدند. ما قایم شدیم. بالگرد ایرانی، به طرف آنها شلیک کرد. بابابزرگ گفت: «ای وای سکینه!...» ضدانقلابها پشت یک تپهی دیگر، قایم شدند و شلیک کردند. بالگرد میخواست شلیک کند؛ اما سکینه را دید. بابابزرگ گفت: «وای...! میخواد شلیک کنه. الآن سکینه کشته میشه!» اما بالگرد شلیک نکرد. خلبانش را میدیدم. خلبانش به طرف سکینه رفت. سکینه داشت گریه میکرد. خلبان با بالگرد، عقب و جلو رفت تا سکینه بترسد و از آنجا دور شود. سکینه ترسید و رفت. بابابزرگ گفت: «چه خلبان مهربانی... آفرین!» ضدانقلابها هم به طرف بالگرد شلیک میکردند؛ اما خلبان، از آنها نترسید. خلبان مهربان، بعد از اینکه سکینه رفت، به طرف دشمن شلیک کرد و حقشان را کف دستشان گذاشت. بابابزرگ همان شب توی اخبار شنید که آن خلبان شجاع و مهربان، اسمش «شیرودی» بوده، که با بالگرد قشنگش، ضدانقلاب را مثل موش فراری داد. علیاکبر در سال 1334 در روستای بالاشیرود تنکابن به دنیا آمد. وقتی صدّام به کشورمان حمله کرد، به دستور امام خمینیq فوری به جبهه رفت و آنقدر جنگید تا اینکه روزی، یک گلولهی تانک به هواپیمایش خورد و برای همیشه به آسمان پرواز کرد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 184 |