تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,409 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,362 |
تخممرغ فراری (ص 10) | ||
پوپک | ||
مقاله 7، دوره 24، فروردین (273) - شماره پیاپی 24، فروردین 1396، صفحه 10-11 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2017.63581 | ||
تاریخ دریافت: 03 تیر 1396، تاریخ پذیرش: 03 تیر 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سپیده خلیلی نزدیک بهار بود. قدقداخانم روی ششتا تخممرغ خوابید و گفت: «به به! تا چند روز دیگر ششتا جوجهی زرد تُپُلی، پوست این تخمها را میشکنند و به دنیا میآیند.» یکی از تخممرغها گفت: «ای وای! چه جوجههای بیادبی! من که اصلاً دلم نمیخواهد کسی پوستم را بشکند.» قوقولیخان آمد و به قدقداخانم گفت: «هوا خوب است. بیا برویم توی حیاط قدم بزنیم.» قدقداخانم جواب داد: «من نمیآیم. میترسم اگر بلند شوم، تخمها جوجه نشوند. تو تنهایی برو.» و بعد تخمها را با نوکش مرتب کرد. با خوشحالی چشمهایش را بست و خوابید. تخممرغی که ترسیده بود، گفت: «تخمها جوجه بشوند! اصلاً من که نمیخواهم جوجه بشوم.» و به زور از زیر پرهای قدقداخانم بیرون آمد و فرار کرد. هاپو جلو مرغدانی خوابیده بود. لای چشمش را باز کرد و پرسید: «آهای تخممرغ! کجا با این عجله؟» تخممرغ جواب داد: «باید قبل از اینکه جوجهای پوستم را بشکند، از اینجا بروم. تو هم ساکت باش و به کسی چیزی نگو!» هاپو چیزی از حرفهای تخممرغ نفهمید. چشمهایش را بست و گفت: «اصلاً به من چه! تخممرغ دیدی، ندیدی!» و زود خوابش برد. تخممرغ رفت و رفت تا به یک چشمهی آب گرم رسید. به پوستش نگاهی کرد و دید خیلی کثیف شده است. پرید توی چشمه و پوستش را شست. وقتی خواست از آب بیرون بیاید، حسابی سنگین شده بود. یک گوشه نشست و فکر کرد چه کار کند. یکدفعه دستی آمد و او را برداشت و برد. تخممرغ ترسید و لرزید. فکر کرد الآن است که پوستش را بشکند. از لای انگشتهای دست دید که وارد یک خانه شد. دست، قلمویی برداشت و روی پوست او شکوفههای زیبا کشید. بعد تخممرغ رنگی را در سفرهای نزدیک آینه گذاشت. تخممرغ خودش را در آینه دید. او زیباترین تخممرغ سفرهی هفتسین شده بود. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 142 |