تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,446 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,385 |
کوقوک! کوقوک! | ||
سنجاقک | ||
مقاله 4، دوره 13، اسفند 95 - شماره پیاپی 144، اسفند 1395، صفحه 6-7 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2017.63704 | ||
تاریخ دریافت: 04 تیر 1396، تاریخ پذیرش: 04 تیر 1396 | ||
اصل مقاله | ||
ناصر نادری مارمولک گرسنه بود. آمد کنار برکه. هرچی نگاه کرد، حشرهای ندید. یکهو چیزی پشت برگ سبزی تکان خورد. مارمولک معطّل نکرد. دهانش را باز کرد و با زبانش آن را گرفت و کشید توی دهانش. مارمولک نفهمید چی خورده؛ ولی تا آن را خورد، راه گلویش بسته شد. احساس کرد دارد خفه میشود. خواست فریاد بزند: «کمک! کمک...»، امّا به جایش گفت: «کوقوک! کوقوک!» راست راستی داشت خفه میشد. فکر کرد چی کار کند. دهانش باز مانده بود. هی سرش را تکان داد تا آن چیزی را که خورده بود، بیاید بیرون؛ ولی فایده نداشت. اینور و آنور را نگاه کرد. خرچنگ را دید. پیش خرچنگه رفت و گفت: «کوقاک! کوقاک!» خرچنگه فکر کرد، مارمولک دارد شوخی میکند و خندید. مارمولک دهانش باز مانده و رنگش هم سرخ شده بود. مارمولک دوباره گفت: «کوقوک! کوقوک!» خرچنگ گفت: «مارمولکجان! این چه صدایی است که درمیاری؟» مارمولک گفت: «کوقوک! کوقوک!» خرچنگه دید رنگ مارمولک سیاه شده. فهمید که چیزی توی گلویش گیر کرده. فوری گفت: «فهمیدم! فهمیدم چی کار کنم!» بعد دستش را بالا برد و محکم زد به پشت مارمولک. یکهو بچّهقورباغهی کوچولموچولو از گلوی مارمولک پرید بیرون. بچّهقورباغه یک نگاه به مارمولک و یک نگاه به خرچنگ کرد. خیلی ترسیده بود. فوری پرید توی برکه و رفت. خرچنگ گفت: «از کی قورباغهخور شدی؟» مارمولک که کمرش درد میکرد، گفت: «کمرم را شکستی!» خرچنگ خندید و گفت: «هی حرف زدی!» مارمولک هم خوشحال شد و خندید. بعد دستش را روی کمرش گذاشت و از آنجا دور شد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 267 |