تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,250 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,158 |
دلهای سنگی | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 19، دوره 28، خرداد 96 - شماره پیاپی 327، خرداد 1396، صفحه 4-4 | ||
نوع مقاله: طنز | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.63892 | ||
تاریخ دریافت: 16 مرداد 1396، تاریخ پذیرش: 16 مرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
دلهای سنگی فاطمه بهروزمنش - 16 ساله - قم در روزگاران کهن و در سرزمینی ناشناخته، جزیرهای مجهول به نام جزیرهی سنگیها وجود داشت. دور تا دور جزیره پوشیده شده بود از صخرههای بلند و نوکتیز که ارتفاع آنها به هزار متر میرسید. بدنهی این صخرهها نیز پر بود از سنگهای ریز و نوکتیز که هر روز بر تعدادشان اضافه میشد؛ گویا صخرهها هر روز سنگهای جدیدی به دنیا میآوردند؛ اما بشنویم از درون جزیره. در این سرزمین همهی گیاهان، درختان، میوهها، خانهها و حتی آدمها از جنس سنگ بودند. آدمهای سنگی جزیره، قلبشان از سنگ بود و هیچ احساسی نسبت به یکدیگر نداشتند. هیچ عشق و محبتی در این جزیره وجود نداشت. گاهی این آدمهای سنگی برای منفعت خود، دلِ سنگی آدمهای دیگر را میشکستند و با آنها برای خود خانه میساختند. بعضی وقتها هم دل یکدیگر را زیر پا میگذاشتند و آن را له میکردند و خردههایش را میفروختند و از این راه کسب درآمد میکردند؛ چون در آن زمان، خریدوفروش دل در جزیرهی سنگیها بسیار رایج بود. بعضی از آدمهای سنگی، دلهای گندهی همدیگر را تکهتکه میکردند تا دلشان کوچک شود، و گاهی هم آن دلهای گنده را بُرش میزدند تا نازک شود و جای کمتری بگیرد. گاهی نیز برای درست کردن آتش، دلهایشان را به یکدیگر میزدند تا جرقه بزند و با آتش آن، دلسوخته شوند. با این وجود، سنگها هر روز بیشتر میشدند؛ طوری که دیگر نمیتوانستند حرکت کنند. پس آنقدر به هم فشرده شدند تا آخر تَرَک خوردند و شکستند. سپس راه دریا را پیدا کردند و همگی دلشان را به دریا زدند. دریا سنگها را جابهجا کرد و آنها را به ساحل برد. انسانهایی که از جنس ما بودند، سنگهای قصه را پیدا کردند و به آنها دست زدند و اینطور شد که ویروسِ دلسنگی به ما آدمها هم سرایت کرد. شاید اگر سنگها به ساحل نمیآمدند، آدمها هیچ وقت دلهایشان سنگی نمیشد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 144 |