آزمونی برای عافیتطلبان
الف.
عاشورای هر سال، یادآور حماسهها و شکستهاست. حماسة آنان که آرزو میکنیم: «یا لَیتَنا کُنّا مَعَهُم فَنَفوزَ فَوزاً عَظیماً» (زیارت عاشورا)، و شکستِ آنان که: غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنـیَْ وَ شَریَْ آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَس (دنیا فریفتشان و خوشبختی خویش را به بیارزشترین و پیش پا افتادهترین چیز معاوضه کردند و آخرتشان را به ناچیزترین بها فروختند! / زیارت اربعین).
زمینة اساسی در وجه تلخ عاشورا و جانب نازیبای آن، باید در حوادث پس از رحلت پیامبر6 جستجو شود که به فروکاستن رهبری الهی و امامت جامعه تا حدّ ریاست سیاسی و مسیر منتهی به پادشاهی و تبدیل حاکمیت و ولایت الهی به ولایت طاغوت انجامید. در این شرایط، اندیشه و ارزشهای دینی در جامعة نوبنیاد اسلامی دیگرگون شد. این باژگونی چند مرحله را از سر گذراند: کتمان حقایق، تحریف معارف، جعل مطالب، قلب و واژگونگی بینش و ارزش. چنین بود که منکر، معروف شد و معروف، منکر؛ اطاعت از امام جاهل و فاسق که منکر است، معروف و نهی از منکر، به منکر بدل گردید. این تغییرات، به تدریج لایههای خواص و بزرگان را طی کرد و به تودة مردم رسید و بالاخره اعلان رسمی حاکمیت طاغوت، رقم خورد.
اما عامل مهم دیگری که کمتر دیده شده، سهم عافیتطلبی و نقش عافیتطلبان در آزمون عاشوراست. وقتی مسلمین عافیتنشین شدند و فروغلطیدن جامعه را در عوامل اول و دوم نظاره کردند و بلکه با آن همراهی کردند، فرصت تربیت و تجربة لازم برای توفیق در این ابتلای عظیم از دست رفت و سرشکستگان، فاجعه آفریدند.
ب.
خداوند انسانها را میآزماید و با ابتلا تربیت میکند. پیامبر اکرم6 نیز که مفتخر است به: «أدّبنی ربی فأحسَنَ تأدیبی»، در کورة بلا و ابتلا پرورش یافته و مشکلاتی چون یتیمی، فقر، بیپناهی و آزار نابخردان را به جان خرید؛ چنانکه فرمود: «ما أوذی نبیِّ مثل ما أوذیت».
آزمون و ابتلا برای انسانِ مهیا و تربیتشده، یک فرصت است، ولی برای دیگران هرگز نتیجة این آزمون موفقیت نخواهد بود. بنابراین ابتلا اگر چه سنت الهی است، اما به هنگام ابتلا مردم دو دسته میشوند: إمّا شاکراً و إمّا کفوراً . ابتلا در وضعیت تقوا و ایمان، به شکر و در وضعیت ظلم و فسق، به کفر و کفران میانجامد.
باید دانست معرفت حق برای توفیق و شکر در ابتلا کافی نیست، زیرا لغزیدن در فتنهها و ابتلاها گذشته از زمینههای نظری و معرفتی، عامل مهم دیگری نیز مانند عافیت طلبی دارد.
عافیتطلبان و تنآسایان حتی اگر حق را بشناسند، طاقت آزمونهای دشوار را ندارند. عافیتطلب، گرچه در پی مبارزه با خط توحید برنمیآید، اما اهل مقاومت و هزینه در راه آن نیز نیست. عافیت طلبی، نقطة آغاز فاصله گرفتن از صراط مستقیم است، و در گامهای بعدی مالاندوزی، قدرت طلبی و دیگر انحرافات افزوده میشود، و این پلکانِ سقوط، مطابق سنت الهیِ «استدراج» تا آنجا ادامه دارد که قرآن توصیف فرموده است: اُولئِکَ کالأنعامِ بَل هُم أضَلّ (الأعراف/179).
ج.
پس از رحلت پیامبر اکرم6 ابتلائاتی رخ داد که افراد معدودی در آنها بر سر پیمان طاعت و تقوا ماندند و از آزمون ایمان، شاکر بیرون آمدند، اما بسیاری لغزیدند.
امیرمؤمنان7 برای استقرار امامت الهی و وصایت نبوی در چند مرحله از همگان یاری خواست: از طلب بیعت، گواهی خواستن بر نصوص امامت و یاری جستن برای مقاومت گرفته تا گفتگوهای همسرش دختر پیامبر3 در منازل مهاجران و انصار. اما انتخاب عافیتطلبان، سکوت و همرنگی با جماعت سقیفه بود!
در دوران خلافت امیرمؤمنان7 عدهای دست از یاری او کشیدند و به گفتة تاریخ: «اعتزلوا عن علیّ و معاویـۂ» و به معتزلة سیاسی معروف شدند. آنها عافیتطلبانی بودند که نه بیرق باطل را خوش داشتند و نه تحمل هزینههای حقباوری را؛ کسانی چون: سعدبنابی وقاص ـ فاتح ایران و مصر ـ، عبداللهبنعمر ـ فقیه مدینه و زادة خلیفة دوم ـ و ...؛ کسانی هم بودند که هم به نماز علی7 میرفتند و هم سفرة معاویه را از دست نمیدادند.
خطبة معروف امیرمؤمنان علی7 در نکوهش تنآسایان آن دوران، شنیدنی است؛ او آنها را مرد ندانست و «اشباه الرجال» خواند. پس از او ابن عباس و بعضی دیگر از اصحاب، خطبههایی شماتتآمیز خواندند تا جمعیتی نه چندان فراوان را برای جهاد مهیا سازند.
در برخی، لذت مالداری بر عافیتطلبی افزون شد و بیشتر گرفتارشان کرد. برخی از صحابه در دوران سه خلیفه، از خزانة بیتالمال بهرهای بیشتر بردند، قطایع و صوافی فراوان گرفتند و ثروتهای افسانهای اندوختند. آری! حاکمیت عدالت علوی را برنتافتند و چون منافع خود را در خطر دیدند، در صف شورشیان و مخالفان او درآمدند و آن قدر ثروت انباشته بودند که ساز و برگ جنگی به وسعت جمل را تدارک دیدند!
در دوران امام حسن7، به دستور معاویه، اموال معترضان به حکومت و متعرضان به سیاستهای وی مصادره میشد. آنان که گردن فراز کردند و پا فرا نهادند، خونشان نیز هدر اعلام شد و نخلهای کوفه و مرج عذراء و ...، چوبة دار میثمها و کمیلها گردید.
آنچه آمد، نمونههایی از واکنشهای عافیتطلبانه و مسئولیتگریزانه است، که در شکلگیری مسیر حوادث تاریخی نقش مؤثر داشت.
د.
پیام و پایان پارة تن پیامبر از ابتدای نهضتش، روشن بود: تنندادن به طاعت طاغوت و بیعت با یزید، تا پای جان. اساساً عاشورا اعلام جرم حسین7 علیه عافیتطلبی است. سخنانش از آغاز تا فرجام بوی شهادت میدهد: به هنگام وداع خاص از مزار پیامبر و مزارات بقیع در مدینه، سخنرانی در منی به هنگام خروج از مکه، استرجاع در منزلگاه بنیمقاتل و نیز در منزلگاه حرّه و ... .
امام هیچ کس را به جبر و تحمیل و حتی حیا، به یاری و همراهی خود وانداشت و حتی بزرگوارانه با عذرشان همراهی کرد. هر چند فرمود: «آن کسانی که با ما بیایند، عاقبتشان شهادت است و آنها که نیایند، البته روی فتح نخواهند دید». او در بیان خویش، موضع آنها را که میگفتند: نباید در فتنة سیاست دخالت کرد، ذلّت نامید و مایة ختم اسلام شمرد. در عمل نیز ایثار در راه خدا و ارزش آن را معرفی کرد، که خود آوارگی از وطن را به جان خرید و جان و مال و جان و خانه و خاندان و خانمان خویش را هزینه کرد. او چنان کرد که لیهلِکَ مَن هلَک عن بَیِّنـۂ و یَحیی مَن حَیَّ عَن بَیِّنـۂ.
عافیتطلبان حسین7 را رها کردند؛ چرا که انفاق، احسان و ایثار مال و جان در راه خدا را تجربه نکرده بودند. آنان که از آغاز، پایان مسیر سیدالشهدا7 را میدیدند، او را همراهی نکردند و از یاریش سرباز زدند. آنهایی که در آغاز خوشبینتر بودند، در میانة راه با احساس خطر و مخاطره، یک به یک جدا شدند. از آنان که پیشتر در دوران پدر و برادر حسین7، حفظ مال و توسعة خانمان را بر حفاظت از دین و اطاعت از آنها ترجیح داده بودند و از بیم جان، بر تاراج دیگران سکوت کرده بودند، شگفت نیست که دعوت فرزند او را لبیک نگویند یا بر سر پیمان نمانند.
به گواهی تاریخ، اینان که از عالم و عامی و هاشمی و مدنی و کوفی و ... هر طائفه و صنفی در میانشان بود، چنان فراوان بودند که با آنان لشگری به بزرگی تمام سپاه حاکمیت اموی فراهم میآمد! اما دریغ که دین به فرمودة امام حسین7، لقلقة زبانِ عافیتخواهان است و به وقت آزمون و ابتلا: «قَلَّ الدَّیّانون».
مالاندوزان و قدرتطلبان پیشتر رفتند؛ به یاری ظلم و باطل در صف سپاه طاغوت ایستادند و به سرکوب حق شتافتند.
وقتی به عمربنسعد پیشنهاد صفآرایی در مقابل سیدالشهدا داده شد و او سر باز زد، حکومت ری و دستاندازی به زمینهای آن را وعده کردند، پاسخ را شایستة تأمل و تفکر دید! فرجام فکر و حسابگری او در تاریخ روشن است؛ إنّه فَکَّرَ وَ قَدَّرَ، فَقُتِلَ کیف قَدَّر، ثُمّ قُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ (المدّثّر، 18-20). این فقیه و قاریِ مالپرست و قدرتطلب، فرزند و پرورشیافتة سعدبنابی وقاص ـ از عافیتطلبان دوران علی7 ـ و نمونهای از تبدیل نسل عافیتطلب و ثروتاندوز، به نسل مالپرست و قدرتطلب است.
عصر عاشورا نیز ناکسمردمان، میگریستند و خلخال از پای کودکان حسین7 میکشیدند و اموال خاندان پیامبر را به یغما میبردند!
هـ.
ما که لب به دعا گشودهایم: «اللّهمّ عجّل لولیِّک الفرج»، از خود بپرسیم چقدر آمادة آزمون ظهور اوییم؟ از یاد نبریم که امام صادق7 فرمود: قیام مهدی در میانة خون و عرق به پیروزی خواهد رسید.
بیشک آنان که در آزمونها و ابتلاهای ظهور صغرای او ـ یعنی انقلاب و جمهوری اسلامی ـ از عافیت و آبرو و مال و فرزند و جسم و جان گذشته و رو به عدل و عدالت مینهند، برای یاری منجی موعود در انقلاب و ظهور کبرای او مهیاترند؛ به عمل کار برآید، به سخندانی نیست ... .
مدیر مسئول