تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,322 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,277 |
کتانی صورتی | ||
سنجاقک | ||
مقاله 4، دوره 14، تیر (148)، تیر 1396، صفحه 4-5 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2017.64077 | ||
تاریخ دریافت: 05 شهریور 1396، تاریخ پذیرش: 05 شهریور 1396 | ||
اصل مقاله | ||
کتانی صورتی طاهره خردور مامان و بابا آمدند خانه. توی دست بابا یک جعبه شیرینی بود. بابا گفت: «عیدت مبارک دخترم!» پریکوچولو گفت: «عید شما هم مبارک!» بابا جعبهی شیرینی را به او داد. پریکوچولو گفت: «میگذارم توی یخچال، وقت افطار با هم میخوریم.» بابا و مامان با هم خندیدند و گفتند: «ما که سحری نخوردیم!» پریکوچولو گفت: «آهان، فهمیدم! شما هم مثل من خواب ماندید؛ امّا من بدون سحری میتوانم روزهی کلّهگنجشکی بگیرم.» بابا گفت: «امّا امروز عید فطر است.» پریکوچولو گفت: «امّا من دلم میخواهد روز عید هم روزهی کلّهگنجشکی بگیرم!» مامان که صبحانه را روی میز میچید، گفت: «ماه رمضان تمام شده است دخترم! روز بعدِ ماه رمضان را جشن میگیریم که عید فطر است. در این روز، خداوند به همهی کسانی که روزه گرفتهاند، عیدی میدهد. حالا بیا این صبحانهات را بخور تا من هم عیدیات را بدهم.» پریکوچولو باورش نمیشد. همان کتانی صورتی را که خیلی دوست داشت، جلوی چشمش بود. مامان و بابا برایش خریده بودند. پریکوچولو خیلی خوشحال شد و مامان و بابا را بوسید. بعد همگی دور میز نشستند و صبحانه خوردند. کتانی صورتی روی دامن پریکوچولو نشسته بود تا پری صبحانهاش را بخورد و بعد برود توی پاهای پریکوچولو. پریکوچولو اوّلین کسی بود که عیدی گرفته بود. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 208 |