تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,310 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,253 |
جنگ و صلح | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 18، دوره 28، تیر 96 - شماره پیاپی 328، تیر 1396، صفحه 29-29 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.64143 | ||
تاریخ دریافت: 07 شهریور 1396، تاریخ پذیرش: 07 شهریور 1396 | ||
اصل مقاله | ||
جنگ و صلح مصطفی محمدی پسرک سرباز، نارنجک را از کمر کشید و به عنوان آخرین تیر توی چله، به سوی دشمن که از پشت خرابه به سویش شلیک میکرد، پرتاب کرد و شمرد: - هزار و یک، هزار و دو... هزار و دوازده... هزار... هزار و بیست و هشت! - اما صدایی نیامد؛ نه انفجار و نه شلیک. هر دو از نفس افتاده بودند. پسرک سرباز، تازه یادش آمد که ضامن آن را بهخاطر دستپاچگی رها نکرده! آرام از لبهی کوتاه دیوارهای که به نظرش صخرهای میآمد، سرک کشید. کسی هم، همزمان از چندمتر دورتر داشت همین کار را میکرد. چشمها توی هم افتاد. پسرک که کوچکترین سرباز کارزار بود، کار خودش را تمامشده حس کرد: «حتماً ناشیگریِ مرا فهمیده، شستش خبردار شده و حالا شیطان به سراغش آمده تا با نارنجک خودم، اسیر یا نابودم کند!» ناخودآگاه از چهرهی خاکگرفته و نوجوان دشمن، خندهاش گرفت. سرباز نوجوان دشمن هم، خندهاش را بیپاسخ نگذاشت و لبخند زد. هر دو بااحتیاط به سوی یکدیگر گام برداشتند. زبانِ همدیگر میفهمند. کلامی میانشان رد و بدل نشد. پسرک ته دلش همچنان منتظر اتفاقی شوم بود. سرآخر یکدیگر را در آغوش کشیدند، سرباز دشمن با همان قیافهی دلقکشده، نارنجک را به پسرک بازگرداند و خندید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 126 |