
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,204 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,536 |
قصههای تمساح خسیس | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 20، دوره 28، مرداد 96 - شماره پیاپی 329، مرداد 1396، صفحه 25-25 | ||
نوع مقاله: اگزوز (چند صفحه ناقابل دربارهی محیط زیست) | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.64225 | ||
تاریخ دریافت: 19 شهریور 1396، تاریخ پذیرش: 19 شهریور 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قصههای تمساح خسیس فاطمه بختیاری 1 یک روز آقاتمساح خسیس از گرمای هوا پرید توی رودخانه؛ چون نمیخواست پول استخر بدهد. تا پرید توی رودخانه پایش زخمی شد. یک شیشهی شکسته کف رودخانه بود. فکر کرد: «یکی باید پول دکتر رفتنم را بدهد.» داد زد: «این برای کیه؟» خانمکلاغه گفت: «شیشهی خالی نوشابهی بچهام که نیست.» نینی خرسه گفت: «شیشهی عسل بابا که نیست.» خانمگرکدن گفت: «فنجان شکستهام که نیست.» آقاتمساح نفهمید کار چه کسی بوده؛ اما فهمید دعوا کردن با این همه حیوان سخت است؛ برای همین رفت تا از جیب خودش خرج دوا و دکتر بدهد. 2 تمساح خسیس این بار با کمک دوستانش خواست رودخانه را تمیزکند. با همان دست زخمیاش رفت کنار رودخانه. دستکش دست کردند و همهی شیشهها را جمع کردند. خیلی زود همهجا تمیزِ تمیز شد. دوستانش هم برای این موفقیت خود جشن گرفتند و از پول خودشان کلی خوراکی خریدند؛ چون تمساح خسیس گفت: «تمام پولش را برای دوا و دکتر داده است.» دوستانش پنجاه بطری آبمیوه، ده کارت چیپس و پفک خوردند. شب که شد، هیچ کدام نرفتند خانهیشان؛ یکراست رفتند بیمارستان و تمام بطریهای خالی و پاکتهای چیپس و پفک کنار رودخانه ماند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 115 |