تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,195 |
به خاطر مدرسه | ||
سنجاقک | ||
مقاله 5، دوره 14، مهر (151)، مهر 1396، صفحه 8-9 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2017.64570 | ||
تاریخ دریافت: 26 مهر 1396، تاریخ پذیرش: 26 مهر 1396 | ||
اصل مقاله | ||
به خاطر مدرسه اکرم توکلی - نوکنوکی! کجایی عزیزم؟ نوکنوکی بالهایش را بالا گرفت و دوید و رفت زیر سبد. او از سوراخهای سبد، ماماناردک را نگاه میکرد. ماماناردک گفت: «باید تو را به مرکز بهداشت مرغها ببرم تا واکسن بزنی. هنوز خیلی کار هست که باید برای مدرسه رفتنت انجام بدهی!» نوکنوکی از زیر سبد گفت: «من نمیخواهم آمپول بزنم.» ماماناردک گفت: «مگر نگفتی دوست داری به مدرسه بروی؟ همهی کلاس اوّلیها باید واکسن بزنند.» نوکنوکی گفت: «آخه چرا باید آمپول بزنم؟ من که حالم خوب است!» ماماناردک گفت: «آره، خوبی؛ امّا اگر بعداً مریض شدی، آنوقت چی؟» نوکنوکی بالأخره از زیر سبد بیرون آمد و گفت: «فقط به خاطر مدرسه؛ ولی به خانم بهداشت بگو آمپول را یواش بزند.» ماماناردک گفت: «باشد.» مرکز بهداشت شلوغ بود. چندتا جوجه روی صندلی منتظر نشسته بودند. وقتی نوبت به نوکنوکی رسید، ماماناردک او را پیش خانمغازی برد. خانمغازی واکسن را آماده کرد و گفت: «جوجهجان! بالت را تکان نده؛ چون ممکن است سوزن بشکند. حالا پرهایت را کنار بزن!» نوکنوکی سرش را برگرداند تا آمپول را نبیند. چشمهایش را هم بست و نوکهایش را محکم به هم فشار داد. سوزن که توی بالش فرو رفت، آرام کواک کواک کرد. خانمغازی گفت: «پاشو، تمام شد. آن بالت را بگذار روی پنبه و فشار بده.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 162 |