تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,256 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,166 |
زنی که بیقرار بود | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 18، دوره 28، مهر 96 - شماره پیاپی 331، مهر 1396، صفحه 29-29 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.64597 | ||
تاریخ دریافت: 26 مهر 1396، تاریخ پذیرش: 26 مهر 1396 | ||
اصل مقاله | ||
زنی که بیقرار بود (برای مادری که امّالبنین بود) سیدهعذرا موسوی زن، بیقرار بود. گنجشکِ دلش بیتاب، در قفس به سینه میکوفت. زن چشم به افق دوخته و منتظر بود. ناگهان تندبادی وزید و پنجرهها را در هم کوبید. دل زن از جا کنده شد، آشوب شد و فرو ریخت. اسبی از آن سوی دشت، به تاخت آمد. پا بر زمین کوفت و یال در باد، پریشان کرد. زن پابرهنه پیش دوید. ردّ غم در چهرهی پرغبارِ سوار، پیدا بود. زن دست در افسار اسب انداخت. - بگو بشیر! حرف بزن! خبر از خورشید داری؟ سوار، چهره در هم کشید. سر فرو انداخت و نگاهش را دزدید. - خدا به تو صبر بدهد زن! شیرمردت عباس کشته شد. قفس سینهی زن تنگ شد. چهره در هم کشید و افسار را فشرد. - به من از حسین خبر بده بشیر! چین به گوشهی چشمهای سوار افتاد. - خدا به تو صبر بدهد! جوانت عبدالله کشته شد. مرغ دل زن میخواست سینهاش را بشکافد. صدایش رنگ درد داشت. - بشیر! طفره نرو! از حسین چه خبر؟ بشیر انگار در تب میسوخت. زبان توی دهانش نمیچرخید. کلمهها یخ کرده و پشت لبهایش اسیر بودند، ولی زن بیتاب بود. - چه بگویم؟ دلم را آتش نزن. دو پسر دیگرت عثمان و جعفر هم... و بغضش ترکید. زن داشت میسوخت، ذرهذره آب میشد و در هم میشکست. دیگر روی پا بند نبود. - بشیر! جانم را به لبم رساندی؛ خبری از حسین بده. من و همهی فرزندانم فدای حسین! ناگهان فریاد سوار زیر گنبد آسمان پیچید. - چه بگویم؟ دلم خون است. حسین، تشنه شهید شد. افسار میان دستان زن، شل شد. زمین و زمان در هم پیچید و طاق فیروزه روی سرش هوار شد. زن، بیتاب، چنگ به صورت انداخت و آه کشید. آهش سوزان بود، دنیا را میسوزاند، گلبرگ شقایقها را میسوزاند، بال پروانهها را میسوزاند. زن روی خاک افتاده بود و اشکِ چشمش دلها را میسوزاند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 117 |