تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,199 |
سفر به ویلای جنوب | ||
پیام زن | ||
مقاله 7، دوره 26، شماره 304، شهریور 1396، صفحه 24-25 | ||
نوع مقاله: نگاه | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/mow.2017.64742 | ||
تاریخ دریافت: 24 آبان 1396، تاریخ پذیرش: 24 آبان 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گزارش اکران خصوصی فیلم سینمایی«ویلایی ها»با حضور کارگردان فیلم سفر به ویلای جنوب ساعت حوالی پنج بود که از پلهها بالا رفتم. سالن آنقدر شلوغ بود که نسیم خنکی توی دلم پیچید. مدتها بود که زمان اکران فیلمهای ارزشی، با یک سالن شلوغ مواجه نشده بودم. «ویلاییها» طلاب و خانوادههایشان را به سالن کشانده بود. دفتر و قلمم را بیرون کشیدم تا ریزبهریز از فیلم نکته بنویسم؛ اما همین که ویلاییها شروع شد و چند سکانس جلو رفت، دیگر دستم به نوشتن نمیرفت، چشمانم لحظه به لحظۀ فیلم را ضبط میکرد و با هر پلک، اشک بود که رد میانداخت روی گونههایم. نه من که صدای هقهق خوردهشده و خاموش تمام خانمها و شاید هم آقایان حاضر در سالن بلند شده بود؛ بغلدستیام، روبهرویی و پشتسری. عاشقانههای ساده، بیریا و واقعی جنگ، جلوی چشمانم میرقصید و من هزاربار زیر لب میگفتم: «مدیون شما هستیم!» در دنیایی که این روزها خیلیها ایرانیبودن، اسلامیبودن و آرمانهایمان را نشانه رفتهاند، ویلاییها لازم بود تا یادمان بیاید برای این آرامش، برای این نفسکشیدنهای بیدلهره، برای این کنارهمبودنها، مادران زیادی چشمبهراه اشک ریختهاند، زنان زیادی با قلبهای عاشق از دوری همسرشان لب تر نکرده و زیر بار بیخبری از آنان یا خبر شهادتشان کمرشکسته شدهاند، دخترکان زیادی در انتظار بابایشان به خواب رفتهاند و هیچوقت او را ندیدهاند و پسرانی که مردانه دلتنگ شدهاند و این دلتنگی را نه با اشک و غصه، با شکستن پنجرهها و عربدهکشیدن بروز دادهاند. ویلاییها آمیختهای از عشق، حماسه، غیرت، صبوری، وطندوستی و انسانیت بود؛ فیلمی زنانه که برای اولینبار، ما را با لطایفی از جنگ آشنا میکرد که هیچگاه ندیده بودیم؛ زنانی که زیر بمبارانها، خود را برای استقبال از همسر آماده میکردند؛ زنانی که با چند سیبزمینی و گوجه، سفرهای دلبرانه برای همسرشان میانداختند؛ مادرانی که نهتنها برای فرزندشان، برای همۀ جبههرفتهها مادر بودند... بعد از اتمام فیلم، لوح تقدیری از طرف مادر «شهید دخانچی» به سرکار «خانم قیدی»، کارگردان فیلم اهدا شد و مراسم با جلسۀ پرسش و پاسخ ادامه پیدا کرد. کارگردان «منیره قیدی»، تهیهکننده «سعید ملکان» و کارشناس و منتقد سینما «محمدتقی فهیم»، در این جلسه حاضر بودند. برخی از این پرسش و پاسخها را با هم میخوانیم. محمدتقی فهیم ابتدای جلسه، دربارۀ فیلم گفت: «سینمای بعد از انقلاب ما بهطور غالب سینمایی زنانه شده و تقریباً در سوژهها و بازیگران، عمدتاً زنان هستند؛ برعکس سینمای قبل از انقلاب که کاملاً مردانه بود؛ هم اسمش و هم موضوعاتش. این روزها حتی اسم سینمای ما هم زنانه است. در چند سال اخیر چند بانو به ما اضافه شدند که سینما را میشناسند و جای خوشبختی دارد؛ چون بارها ما شاهد بودیم که همین سینمای زنانه، علیه زنان بوده و ضدزن عمل کرده است! اما افرادی مانند خانم قیدی که هم زنان و هم مردم ایران را میشناسند، هنر و دانش خود را با ارزشهایی مانند دفاع مقدس و جبهه و جنگ ترکیب کردهاند و اثری مانند ویلاییها ساختهاند.»
مجری: در سکانس حملۀ هوایی، اخطار رسید که همۀ خانمها با چادر فرار کنند؛ چرا؟ منیره قیدی: این اخطار عمدی و بنا بر واقعیت بود؛ چون از چادر در آن زمان نه برای حجاب، بلکه برای استتار استفاده میشد. در واقعیت هم همینطور بود که در پناهگرفتنها، از چادرهای رنگی استفاده میشد تا خانمها در مقابل بمباران در امان حداقلی باشند.
مجری: یکی از حاضران نوشتهاند که در ارائۀ فیلم، جنبۀ حجب و حیا رعایت نشده بود؛ مثلاً آرایشهایی که در صحنهها دیده میشد، این اثرگذاری فیلم را کاهش میدهد! منیره قیدی: صحنهها به عمد بوده، به نظرم این نکات زیبا و کوچکی که در زندگیهای دستهجمعی آنجا اتفاق میافتاد، زندگی را قابل تحمل و قشنگ میکرد؛ در ضمن این خودآرایی برای همسرانشان بوده و در مجتمع، مرد نامحرمی وجود نداشت. ما از عمد اینها را قرار دادیم تا ظرافتهای زندگی پشت جنگ هم دیده شوند. این روزها دیگر زمان شعارهای گلدرشت گذشته و باید آن دهه را با واقعیتها و ظرافتها به نمایش بگذاریم؛ در واقع من برای نمایش همین حس زندگی و زیباییهای کوچک، این فیلم را ساختیم. محمدتقی فهیم: اجرای صحنههای بمباران بسیار قوی و دقیق بوده و خانم قیدی، توانستهاند از پس کاری مردانه بربیایند؛ اما پرسشی که ما در این باره مطرح میکنیم، این است که چطور در چنین حملههای هوایی که بسیار هم زیبا اجرا شده بود، فردی زخمی یا کشته نشد؟ منیره قیدی: به لحاظ واقعیبودن، این اتفاق برای خانمها در روزی خاص رخ داد که بمباران اهواز و اندیمشک بوده و در واقعیت هم هیچکس صدمهای نمیبیند. ما میخواستیم فیلمی بسازیم که زنان در آن، هیچ صدمۀ جسمی ندیدهاند؛ اما صدمۀ روحی دیدند و این صدمهها در هیچ جا ثبت نشده و هیچ درجهای برایش وجود ندارد؛ صدماتی که گاه سختتر از صدمات جسمی است و هنوز هم خانمهای زیادی را رنج میدهد. مجری: چطور ایدۀ این فیلم به اجرا نزدیک شد؟ سعید ملکان: ضمن تشکر از همه، من از سال 74 با خانم قیدی آشنا شدیم و حدود ده سال در جریان نگارش این فیلمنامه بودیم. بارها دور خیز شد تا فیلم ساخته شود؛ اما بنا بر دلایلی اتفاق نیفتاد. زمانی که فیلمنامه به دست من رسید، بسیار از آن لذت بردم و کار را شروع کردیم. موضوع بسیار جذاب بود. خانم قیدی مجموعۀ کاملی از اطلاعات داشتند، سفرهایی به منطقه کرده بودند و مصاحبههایی با خانمهای حاضر در آن مجتمعها نموده بودند. این فیلم برشی از تاریخ مملکت ماست. مجری: یکی از دوستان پرسیدهاند: چرا فیلم پایان باز دارد؟ صحنههای هیجانی فیلم بسیار کم بود؛ چرا؟ منیره قیدی: به نظرم پایان باز نیست و تقریباً مشخص است که در پایان فیلم چه اتفاقی میافتد؛ اما دربارۀ هیجان، در واقعیت هم خانمهای حاضر در این مجتمع، از انتظار کشندهای رنج میبردند که هیچ هیجانی همراه نداشت و فرساینده بود. آنان در همۀ خاطرات، عنوان میکردند زندگی در انتظاری که در کمال بیاتفاقی بود، سخت و زیبا بود. به نظرم جا داشت فیلم کمهیجانتر از حالا هم باشد؛ این بیاتفاقی جذابیت قصه بود. مجری: استقبال از فیلم و شرایط تولید چطور بود؟ سعید ملکان: شرایط بسیار سختی بود؛ در گرمای بالای پنجاهدرجۀ اندیمشک فیلمبرداری میکردیم؛ اما تیم خوبی داشتیم که بخشهای آزاردهنده را جبران میکرد. دربارۀ استقبال، منتظرم که اکران فیلم کامل تمام شود تا متهم به تبلیغ از فیلم نشویم. همین را بگویم که فیلمهایی با موضوعات خانوادۀ شهدا و شهدا، مثل خود شهدا و خانوادهشان مظلوماند. مسئولان هم فقط در ده روز جشنواره از ما تعریف میکنند و بعد حمایتی نمیبینیم. فیلمهایی که حمایت میشوند، در اکران کاملاً مشخصاند. اگر حمایتی از آثار دفاع مقدس باشد، از سوی قشری خاص یا افرادی خاص انجام میگیرد؛ نه مسئولان! در انتها، نامههای تشکر و تقدیر خوانده شد؛ نامۀ بانویی که برای سومینبار فیلم را میدید. او نوشته بود: «دخترم اصرار میکرد که مامان، مگه نمیگن این فیلم رو با خانواده ببینید، پس من رو هم ببر! به همین دلیل، خانوادگی به سینما رفتیم و بیاغراق بعد از فیلم، چشمان دخترم از گریه باز نمیشد. امروز آمدهام بگویم که ممنونم و مدیونم بابت حس زیبایی که در من و قلب دخترم آفریدید!» فاطمه دولتی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 137 |