تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,340 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,291 |
وضعیت اورژانسیه! | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 25، دوره 28، آبان 96 - شماره پیاپی 332، آبان 1396، صفحه 3-4 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.64806 | ||
تاریخ دریافت: 27 آبان 1396، تاریخ پذیرش: 27 آبان 1396 | ||
اصل مقاله | ||
وضعیت اورژانسیه! مهشید فراهانی - اراک نفسش بند آمده بود و دلش حسابی درد میکرد. نگاهی با ناراحتی به بهرام و کیوان انداخت. آنها شاد و سرحال با هم تعریف میکردند. بهرام خندهکنان به سمت او آمد، اما وقتی حال و روز او را دید با نگرانی گفت: «آخ، آخ، آخ چرا رنگت پریده؟ دیدی بهت گفتم آدمها به غیر از ضرر کار دیگهای بلد نیستند! باید از همون اول که یکی - دوتا بودند پرتشون میکردی بیرون تا نسلشان منقرض میشد.» ماه مغرورانه گوشه چشمی برای زمین و بهرام نازک کرد و گفت: «حالا آدمها اینقدر هم بد نیستند خیلی منو دوست دارند معمولاً توی عکسهایی که در شب از هم میگیرند من هم هستم.» - الآن دیگه هم نمیشه آدمها عین مور و ملخ سرتا پاشو گرفتند. خودش که هیچ اگه من و خورشید بخوایم آدمها را بندازیم بیرون میلیاردها سال کهکشانی طول میکشه. مشتری این را گفت و دوتا از قمرهایش را برداشت و شروع به وزنه زدن کرد . زمین اینقدر دلش درد میکرد که توان حرف زدن نداشت. زحل با نگرانی نگاهی به زمین انداخت وگفت: - بهتره که زمین را پیش اورانوس ببریم. یادتون هست یک بار ماه فشارش افتاده بود چندتا گوگرد توی آب حل کرد و بهش داد خوب شد. مشتری زمین را کول کرد و هنهنکنان به سمت اورانوس رفت. اورانوس عینکش را جابهجا کرد و با نگرانی به سر تا پای زمین نگاه کرد. دور تا دور زمین را دودهای سیاه گرفته بود و زمین با خسخس نفس میکشید. زهره گریهکنان به سمت اورانوس رفت وگفت: «حالش چهطوره؟ امیدی بهش هست؟» - باید توی دلش رو یک چیزهایی پر کرده باشند که مانع نفس کشیدن زمین میشه. سونوگرافی مینویسم که اگه دیدیم اوضاع خیلی بد بود به آندوسکوپی هم بره. پیش پولوتون رفتند. وقتی نتایج آزمایش را که از پولوتون گرفتند به اورانوس نشان دادند. اورانوس سرش را با ناراحتی تکان داد و گفت: «باید آندوسکوپی بشه.» پرستارناهید لوازم را برای اورانوس آماده کرد. دکتر داخل شکم زمین را شروع به بررسی کرد و ناگهان با مشکلی بزرگ روبهرو شد. اورانوس حیرتزده گفت: «این همه پلاستیک توی شکم شما چه کار میکنه؟» پرستار ناهید سریع وسایل عمل را آوردند و گفتند: «وضعیت اورژانسیه!» زمین با خسخس نفس میکشید و توان تکان خوردن نداشت و احساس خفگی میکرد. زهره با نگرانی از پرستارناهید پرسید: «امیدی بهش هست؟» پرستار سرش را با تأسف تکان داد و گفت: «وضعش خیلی وخیمه کل شکمش را پلاستیکها پر کردند متأسفم کار زیادی از ما برنمیاد.» زهره غش کرد! پرستارناهید سریع گفت: «البته یه امیدی هست.» زهره یهو از جا پرید و گفت: «چه امیدی؟» - اگه آدما کمکش کنند امیدی به زنده موندنش هست و ماه که به قول خودش روانشناس سرشناسی بود روکرد به ناهید و گفت: «ما الآن باید به زمین امید بدیم نه که با این حرفا حالشو بدتر کنیم.» زهره چشمانش را بالا انداخت و گفت: «حالا شما میگید چه کار کنیم؟» تیر که از زمین زودتر به وجود آمده بود و به قول خودش زمین را بزرگ کرده بود، گفت: «من به عنوان زمینشناس برجسته میگم بهتره عکسهایی از اجزای بدن زمین که قربانی پلاستیکها شدند را برای آدمها توی وب سایت شخصیمون بزاریم و آدرس سایت رو توی تلگرام برای همهی آدمها بفرستیم.» اینطوری آدمای بیشتری از اوضاع و احوال زمین با خبر میشوند. همهی سیارهها مشغول گفتوگو و تصمیمگیری برای زمین بودند که زمین از شدت دل درد شروع به داد زدن کرد و گفت: «آی ی ی ی دارم از دل درد میمیرم حرف زدن بسه... یکی به دادم برسه!» کیوان که از تکنولوژی آدمها بیشتر در جریان بود شروع به تایپ متن کرد: زمین از شدت وجود پلاستیک که در خاکش جا خشک کردهاند نمیتواند به خوبی نفس بکشد. چشمهایش نیمه باز است و دیگر کاری از دست ما ساخته نیست. تمام امید ما به شماست. لطفاً با بازیافت و استفادهی کمتر از پلاستیک به زمین کمک کنید! لطفاً اینقدر ریههای زمین را خراب نکنید نفستنگی دارد نفس شما به نفس زمین بند است.» از طرف دوستان زمین صدای دیلینگدیلینگ تلگرامهایی که داشت بلند میشد آدمها چشمشان به صفحهی گوشی که میافتاد نامهی کیوان را میدیدند با چشمانی باز و پر از تعجب، زود مشغول جمع کردن زبالهها و بازیافت آنها شدند. یادداشت دوست خوبم مهشیدجان، سلام! نوشتن داستان کاری است دشوار و در عین حال لذتبخش و شیرین. سختی و دشواری نوشتن آنقدر هست که بسیاری از نوجوانها نوشتن را کنار میگذارند؛ اما اگر یک بار مزهی شیرین و دلچسب این سختی را بچشند دیگر نمیخواهند این شیرینی را از دست بدهند. باز سراغ و قلم و کاغذ میروند و آنقدر مینویسند که شیرینی، مدام در وجودشان باشد. از داستان شما پیداست که بارها سختی و شیرینی نوشتن را تجربه کردهاید و لذت نوشتن و خلق داستان را چشیدهاید. اینکه مینویسی خوب است و جای تبریک دارد. برایت مهم است نوشتن و آفریدن یک داستان. سوژهی داستانت زمین است و مشکلات مربوط به آن. مدام از درستی کار ستارهها و نادرستی کار آدمها حرف میزنی. دوست خوبم! سوژهات کلی و در عین حال شعاری بود. وقتی به مخاطب مستقیم بگویی این کار خوب است و این کار بد است و مخاطب را در پذیرش حرفت آزاد نگذاری، میشود شعاری، میشود یک کار دستوری، میشود امرونهی که همه از آن فراری هستند. اگر فقط داستان را روایت میکردی و قضاوت را به عهدهی خود مخاطب میگذاشتی خیلی بهتر بود. اگر قضاوت را به عهدهی خود خواننده بگذاری حق انتخاب را به او بدهی، همراهی او را با خود داری. بهتر بود در داستان مدام از درستی و نادرستی کار آدمها حرف نمیزدی و میگذاشتی خود آدمها با کارهایشان آن را نشان بدهند و در پایان داستان یک مرتبه سروکلهیشان پیدا نشود. باز هم بنویس و قبل از ارسال چند با آن را بخوان و خودت اولین منتقد برای کارت باش. منتتظر نوشتهی بعدیات هستم. آسمانه | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 127 |