تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,372 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,314 |
از زبان مشاور/حضور در منظر همسر/ اتاقکی روی بام | ||
پیام زن | ||
مقاله 22، دوره 26، شماره 306، آبان 1396، صفحه 62-63 | ||
نوع مقاله: مشاوره | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/mow.2017.64988 | ||
تاریخ دریافت: 06 دی 1396، تاریخ پذیرش: 06 دی 1396 | ||
اصل مقاله | ||
علیاکبر مظاهری یکی از مسائل «دوپهلو» در فرهنگ خانواده و رفتار همسران، این است که همسر ـ بهویژه خانم ـ هم دوست دارد همسرش نزدش باشد، هم میخواهد که نزدش نباشد. این دو حالت، بهظاهر ناهمسازند و عمل به آن، ناممکن است؛ اما بهواقع چنین نیست و بهخوبی قابل فهم و عمل است. بدینسان که همسران چون همدیگر را دوست دارند، به هم نیازمندند، همدم میخواهند، تکیهگاه میطلبند، از باهمبودن لذت میبرند، هنگام باهمبودن میتوانند راز بگویند، برای هم ناز کنند، ناز یکدیگر را بکشند، از بهرههای عاطفی بهرهمند شوند، در کارها به هم کمک کنند و هزارویک هدف دیگر، طبیعیست که خواهان حضور همسرشان باشند و اگر هر کدام در این حضور، کوتاهی کند، دیگری دلتنگی و گلایه میکند و از همسرش میخواهد که بیشتر کنار او باشد. اما به این دلیل که هر چیزی اندازهای دارد و اگر از آن حد بگذرد، ناپسند میشود و هر کدام از همسران، نیاز به خلوت با خویشتن دارند نیز، اگر بیش از اندازۀ لازم پیش هم بمانند، حضورشان جاذبۀ نخستین را از دست میدهد و ملالت میآورد؛ نیز به عیبهای پنهان یکدیگر پی میبرند، از هم عیبجویی و انتقاد میکنند، در کارهای هم دخالتهای بیجا مینمایند و به هزارویک دلیل دیگر، زیاد ماندن همسران نزد یکدیگر مطلوب نیست؛ بهویژه خانمها با اینکه بهشدت خواهان حضور همسر نزد خویش هستند، اگر این حضور طولانی شود، به ستوه میآیند. زان عزیز است آفتاب که او گاه پیدا و گاه ناپیداست «همسران را شایسته است که گاه در فراق باشند و گاه در وصال. ساعتی دور باشند و محجوب و ساعتی در کنار، چون حبیب و محبوب (دکتر جواد مصطفوی، بهشت خانواده، ج 2، ص 118).» ما در تجربههای مشاورهای خانوادگی، شاهد حدی از گلهمندی همسران، از حضور و عدم حضور همسران هستیم. خانمهای بسیاری، از کم وقتگذاشتن شوهرانشان برای حضور کنار ایشان گله میکنند؛ نیز آقایانی که از کم پرداختن خانمهایشان به ایشان درددل دارند. از سوی دیگر شاهدیم که خانمهایی از حضور دائمی یا بیش از حد نیاز شوهران در منزل مینالند؛ نیز آقایانی که خانمهایشان میخواهند همیشه و در همه جا همراه آنان باشند، مجال تنهابودن را نمیدهند و ایشان را اندکی به حال خود وانمیگذارند. در این مشاورهها، معیار را «نیمۀ عطشان نگهداشتن همسر» قرار میدهیم؛ یعنی نه چندان از او فاصله بگیریم که از عطش به هلاکت افتد و نه چندان با او درآمیزیم که دلزده شود، لذت حضور از جانش برود، حلاوت انس از دلش زائل شود و سطح روابط عادی گردد. عادیشدن سطح روابط در معاشرت همسران، هرگز پسندیده نیست. کشش عاطفی و احترام عقلی، همیشه باید در حد بالایی وجود داشته باشد. عادیشدن رابطه همسران، یعنی چیزی نزدیک به بیخاصیت و بیروحشدن آن است؛ و این، هرگز مباد!
اتاقکی روی بام زن و شوهری جوان، به مشاوره آمدند. آنان از یکنواختی زندگی مینالیدند، از هم عیبجویی میکردند و مسائلی دیگر. به علتیابی پرداختم. تا اینکه شغل آقا را پرسیدم. کارهای حرفنگاری و گرافیکی میکرد. محل کارش اتاقی در منزل مسکونیشان بود. از آقا و خانم خواستم که وقایع یک شبانهروز از زندگیشان را برایم بیان کنند و آشکار شد که زندگی آنان با شغل آقا، کارهای خانم و حضورشان نزد هم، چنان در هم تنیده که کلافهشان کرده است. زندگی یک شبانهروز آنها چنین بود: صبح با هم صبحانه میخورند؛ سپس آقا پس از اندکی چرخیدن در شبکههای تلویزیونی، به اتاق کارش میرود و خانم به آشپزخانه. صدای آقا با دستگاه کامپیوتر به آشپزخانه میرسد و صدای کارهای خانم در آشپزخانه به آقا. یک ساعتی نگذشته، آقا از اتاق بیرون میآید و برای نوشیدن چای به آشپزخانه میرود. دیدار زن و شوهر چندان جاذبهای ندارد؛ زیرا یک ساعت پیش نزد هم بودند و در این فاصله، صدای کارهای یکدیگر را میشنیدند. آقا برای خود چای میریزد. انگیزهای نیست که خانم برای او چای بریزد! مرد به اتاق کارش بازمیگردد. تلفن منزل زنگ میزند. هرکدام میتوانند گوشی را برمیدارند. صدای مکالمهها به گوش هر دو میرسد. اگر خانم با مادرش صحبت تلفنی میکند و سخن به طول میانجامد، مرد کلافه میشود، در اتاق را محکم میبندد و زیر لب غرمیزند. زن از صدای بههمخوردن در میرنجد. خانم به مطالعه میپردازد. صدای دکمههای صفحهکلید کامپیوتر آقا به گوشش میرسد و تمرکز حواسش را بر هم میزند. تلفن زنگ میزند. با مرد درباره سفارش و تحویل کار، صحبت دارند. صدای مرد به گوش زن میرسد و حواسش را پرت میکند. به آقا تذکر میدهد که آهسته سخن بگوید و این سبب مجادله میشود و مسائل بسیار دیگر که هر دوی آنان را کلافه و عصبی میکند. پس از شنیدن سخنان بسیار هر دو، به آقا گفتم: «میشود کارتان را به بیرون از منزل منتقل کنید؟» ـ فعلاً نه! ـ خانه، طبقۀ بالا یا پایین ندارد؟ ـ نه! ـ میشود اتاقی مناسب کارتان، روی بام منزل بسازید؟ ـ اتاقکی روی بام داریم؛ اما چندان مناسب سکونت نیست و آن را انباری کردهایم. گفتم: «از هر دوی شما میخواهم که همین امروز آن اتاقک را برای کار آقا آماده کنید و کامپیوتر و لوازم کار را به آنجا منتقل نمایید. آقا باید هر روز صبح پس از صبحانه، در ساعتی معین مانند یک کارمند اداری یا کارگر کارخانه و یا کاسب بازار، به اتاق کارش برود و تا وقت ناهار پایین نیاید. فرض کنید که چند کیلومتر دور از خانه کار میکند. خانم هم به سراغ آقا نرود. وقت ناهار، آقا پایین بیاید و پس از ناهار و استراحتی کوتاه به اتاق کارش برود... . هر دو خواستند که دلیل این پیشنهاد و راهکارم را برایشان توضیح دهم. گفتم: 1. زن و شوهر نباید همیشه پیش چشم هم باشند و همۀ رفتار و گفتارشان در منظر یکدیگر باشد. این کار باعث دلزدگی و کلافگی میشود؛ اما اگر مدتی از هم دور باشند، دلشان هوای هم را میکند و آنگاه که نزد هم میآیند، باهمبودنشان تازگی و طراوت دارد. 2. هر کس دوست دارد، بلکه نیاز دارد زمانی را تنها باشد و زیر نگاه کسی نباشد. فرض کنید هرجا که باشید، دوربینهایی شما را زیر نظر دارند. بهزودی به ستوه میآیید. 3. نزدهمبودنِ همیشگی، عیبهای پنهانی را آشکار میکند. هر کسی حالتها و عادتهایی دارد که دوست ندارد دیگران بدانند و ببینند؛ از این رو آنها را نزد دیگران مخفی میکند و اگر کسی همیشه نزد او باشد و بخواهد همواره مراقب خود باشد، به ستوه میآید. درست است که زن و شوهر، همدم هم هستند و نباید چیز پنهانی از هم داشته باشند؛ اما برخی از اوصاف و کردارها هست که آدمی دوست ندارد هیچکس آنها را ببیند و از آنها مطلع باشد. به علاوه برخی از کارها، طبیعتشان چنان است که باید دور از منظر دیگران ـ حتی همسر ـ انجام گیرد. بنا بر مثال: خانم در دوران قاعدگی، کارهایی دارد که نمیپسندد هیچکس ببیند؛ حتی همسر.
فرجام جلسه در پایان قرار گذاشتیم که پیشنهاد و راهکارم را، دو هفته آزمایشی انجام دهند و آنگاه نتیجه را بررسی کنیم. آنان رفتند، پس از دو هفته آمدند و تجربۀ «اتاقکی روی بام» را مطلوب توصیف کردند. ثمرۀ آن تجربه، فوق انتظار و باور آنان بود؛ الهی شکر!
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 106 |