تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,356 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,304 |
مکتبخانهی میرزاعباد | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 4، دوره 28، دی 96 - شماره پیاپی 334، دی 1396، صفحه 5-5 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2018.65144 | ||
تاریخ دریافت: 02 بهمن 1396، تاریخ پذیرش: 02 بهمن 1396 | ||
اصل مقاله | ||
چوب الف سیدمحسن موسوی قسمت نهم شب مبعث پیامبر اکرمj بود. پدر وقتی به خانه آمد خیلی خوشحال بود. همیشه همینطور بود. شبهایی که ولادت یا جشن بود، پدر سرحال بود، بیشتر میخندید و شوخی میکرد. شبها و روزهایی هم که شهادت یا وفات بزرگان دین بود، لباس مشکی میپوشید و ناراحت بود. یادم هست که یک شب علتش را از او پرسیدم. در جواب گفت: «در حدیثی آمده که شیعیان ما در شادی ما شاد هستند و در ناراحتی ما ناراحت و غمگین.» پدر سعی میکرد که شبهای شادی را برای ما هم تبدیل به شب شادی بکند. برای همین شبهای میلاد و شبهای عید برای ما شبهای خاطرهسازی بود. یک شب میوهی نوبرانه میخرید. یک شب کباب درست میکرد. گاهی هم شیرینی تهیه میکرد. آن شب برای من و خواهر و مادرم هدیه خریده بود. چند روز پیش که به شهر رفته بود، برای مادرم روسری و برای خواهرم عروسک خریده بود؛ اما هدیهی من یک هدیهی ویژه بود. پدرم سفارش داده بود برایم یک رحل قرآن بسیار زیبا ساخته بودند. استاد خراط هم روی آن را هنرمندانه خراطی کرده بود و با رنگ قهوهای زیبایی آن را رنگ کرده بود. چهقدر من خوشحال بودم و چهقدر احساس خوشبختی داشتم. وقتی برای خواب به رختخواب رفتم، رحل قرآن را بالای سرم گذاشتم. به فردا فکر میکردم که با رحل زیبایم به مکتب میروم. چند نفری از بچهها رحل داشتند و من و بقیه بچهها که رحل نداشتیم، موقع خواندن قرآن، آن را روی پایمان قرار میدادیم. آخر میرزاعباد گفته بود: «قرآن را روی زمین نگذارید. بیاحترامی است.» از وقتی هم کتاب «عم جزء» را تمام کرده بودیم و از روی قرآنهای بزرگ میخواندیم، نیاز بیشتری به رحل احساس میشد. جثههای نحیف ما و قرآنهای بزرگی که روی پا قرار میدادیم و میخواندیم، دیدنی بود. نخستین روز مکتب، وقتی رحل قرآن را دست یکی از بچهها دیدم برایم خیلی جالب بود. رحل قرآن اگر چه چوبی معمولی بود، ولی به واسطهی قرآن به رحل هم احترام میگذاشتند. به پیراهن قرآن هم احترام میگذاشتند. پیراهن قرآن یا جلد قرآن، پارچهای معمولاً گرانقیمت بود که آن را به شکل پاکت نامهای بزرگ میدوختند به شکلی که قرآن در آن قرار گیرد و از کثیف شدن و خاکآلوده شدن پاک بماند. در آن سالها مورد احترام بودن رحل قرآن و جلد قرآن، برای من و همسالانم عجیب بود. یعنی اگر کسی به اینها هم بیاحترامی میکرد، اطرافیان سرزنشش میکردند. بعدها فهمیدم که هر چه با قرآن مرتبط باشد مورد احترام است و هر کس که با قرآن مرتبط باشد، به نور قرآن نورانی میشود و به احترام قرآن احترامش میکنند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 203 |