تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,351 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,301 |
کتابی که نوجوان میشناسد | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 8، دوره 28، بهمن 96 - شماره پیاپی 335، بهمن 1396، صفحه 16-16 | ||
نوع مقاله: نقد کتاب | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2018.65348 | ||
تاریخ دریافت: 09 اسفند 1396، تاریخ پذیرش: 09 اسفند 1396 | ||
اصل مقاله | ||
لعیا اعتمادی نقدی بر رمان شبهای بیستاره نویسنده: مرضیه نفری ناشر: شهرستان ادب 1395 داستان «شبهای بیستاره»، داستانی است دو بعدی که از یکطرف به جنگ و اتفاقات و حواشی آن و از طرف دیگر، به عشق یک دختر نوجوان به پسری به نام مسعود میپردازد. همین دو بعدی بودن داستان یکی از نکتههای مهم و ارزشمند آن است. چرا که از یکطرف آدمهایی را نشان میدهد که درگیر جنگ و حوادث تلخ و تکاندهندهی آن هستند و از طرف دیگر، همین آدمها با وجود همهی تلخیها عاشق میشوند. این مطلب، خود اثبات کنندهی این موضوع است که هیچ حادثهی تلخی، حتی جنگ هم نمیتواند مانع عشق در آدمها شود. براساس نظر کارشناسان تربیت، نوجوانی سن خاصی است که مهمترین اتفاق آن بلوغ است. بلوغ، باعث ایجاد تغییراتی خاص در شکل ظاهری و هورمونهای فرد میشود و این تغییرات باعث میشود که ذهن فرد پر از تضاد، تشویش و نگرانی شود و برای رهایی از اینها در جستوجوی فردی باشد که حرفها و رازهای دلش را به او بگوید. گاه نوجوان برای رهایی از این تضادها، تشویشها و نگرانیها، دست به یک سری کارهای عجیب و غریب میزند که برای پدر، مادر و اطرافیان غیرقابل تحمل است. درست مثل «ستاره»، شخصیت نوجوان رمان شبهای بیستاره که رفتارهایش به گونهای است که حتی پدر و مادر برای حفظ آبروی خانواده محدودیتهایی را در رفتوآمدهای او ایجاد میکنند و به این ترتیب آزادی و استقلال که لازمهی اصلی سن نوجوانی است در او محدود میشود. ستاره، شخصیت اصلی داستان با دخترهای نوجوان همسنوسال خود تفاوتهای بسیاری دارد. او حرفهای دلش را توی هوا مینویسد. او رفتارهایش گاهی مثل پسرهاست. مثل روزی که دست و پای گوسفندی را که قرار است به جبهه فرستاده شود، میگیرد تا پسری به نام مسعود سر آن را ببرد. از حیوانات نمیترسد، حتی از حیواناتی مثل سگ. در روستا حیوانات از دست او در امان نیستند! ستاره دو خواهر به نامهای سمانه و سارا دارد. سمانه، خواهر بزرگ ستاره دختر زیبا و عاقلی است که قرار است با ناصرشوفر پسر زینت خانم همسایهیشان ازدواج کند. سارا هم، خواهر کوچک اوست که هنوز دوران کودکی را میگذراند. از طرف دیگر مادر ستاره عاشق پسر است و به خاطر حرفهایی که زینت خانم به او زده، اسم آخرین دخترش سارا را، دختربس صدا میزند تا بچهی توی شکمش پسر شود. این نشاندهندهی فرهنگ و جوّ خانوادهای است که ستاره در آن بزرگ شده و نوجوانیاش را در آن سپری میکند. در این شرایط حساس تنها کسانی که ستاره را درک میکند، یکی دوستش میرزایی است که او هم عاشق پسری به نام اکبر قلمبه است و گاهی دور از چشم خانوادهاش همراه ستاره، اکبر قلمبه را میبیند و با او حرف میزند که این دوستی گاهی دردسرهایی را هم برای ستاره به وجود میآورد و دوم خانم فهیمی، زن مهربانی که مسئول انباری است که در آن وسایل لازم برای جنگ جمعآوری و بستهبندی میشود. خانم فهیمی شوهرش شهید شده و تنها زندگی میکند و ستاره او را دوست دارد؛ هم به خاطر خانه و زندگی قشنگش، هم به خاطر اینکه به بهانهی کمک کردن به او در انبار، میتواند از خانه بیرون برود؛ اما در این میان یک روز بر اثر حادثه ستاره پسری به نام مسعود را میبیند و عاشق او میشود و از آن به بعد روند زندگی او شکل دیگری به خود میگیرد. در مجموع، روند شکلگیری اتفاقات و حوادث داستان به گونهایست که خوانندهی نوجوان میتواند با آن همذاتپنداری کند. در واقع کارهای ستاره، حرفها و حتی رفتار او طوری به تصویر کشیده شده که میشود رد پای یک نوجوان را در آن دید و این نشاندهندهی، شناخت درست مرضیه نفری از دورهی نوجوانی و مشکلات آن است. البته رمان عیب بزرگی که دارد فضاسازی آن است. چرا که در رمان به این نکته اشاره شده که داستان در شهر قم اتفاق افتاده و این در حالی است که مخاطب چیز زیادی از فضای شهر قم در داستان نمیبیند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 169 |