تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,150 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,077 |
ماجراهای آقای یکدفعه | ||
پوپک | ||
مقاله 8، دوره 24، اسفند 96 - شماره پیاپی 284، اسفند 1396، صفحه 12-13 | ||
نوع مقاله: داستان مصور | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2018.65566 | ||
تاریخ دریافت: 13 اردیبهشت 1397، تاریخ پذیرش: 13 اردیبهشت 1397 | ||
اصل مقاله | ||
وای چهقدر کتاب! 1. یک روز آقای یکدفعه یک دسته کتاب خرید. - آی... وای... خسته شدم... چهقدر کتاب! (تصویر یکدفعه که انبوهی کتاب در دست دارد. مردم با تعجب نگاهش میکنند. یک بچهگربه سر کتابها نشسته.) 2. میوهفروش: آقا این کتابها مجانیه؟ (تصویر میوهفروشی در کنار میوههایش که دارد سؤال میکند و یکدفعه زیر بار کتاب، عرقریزان است و عصبانی.) 3. ننه: بهبه چشمم روشن! میخواهی دانشمند بشوی؟ (تصویر یکدفعه که کتابها را توی قفسه میچیند. ننه هم با ملاقهاش کنار او ایستاده و خندان است.) 4. ناگهان یک وانت کتاب... - بیا... بیا.. یواش... خُب. (تصویر یک وانت پر از کتاب کنار خانهی یکدفعه. او دارد به آن وانت راهنمایی میکند جلوی در بایستد. راننده لاغر و عصبانی است.) 5. مدیر ساختمان: یکدفعه جان! میخواهی کتابفروشی باز کنی؟ یکدفعه: نه، همهی اینها را قسطی خریدهام نگه دارم! (تصویر مدیر و یکدفعه که در کنار انبوه کتابها گرم گفتوگو هستند.) 6. همهی همسایهها از راه رسیدند. همسایهها: به ما هم کتاب میدی بخونیم! یکدفعه: نه، همهی اینها برای خودمه! (همسایهها دور او و کتابها جمع شدند.) 7. آقا معلم: اما یکدفعه جان، تو تنهایی که نمیتونی همه رو بخوانی! (تصویر آقامعلم که دارد از یکدفعه میپرسد.) 8. یکدفعه: چی... من که سواد و حوصله ندارم؟ آقا معلم: پس برای چی این همه کتاب توی خونه جمع کردی؟ (تصویر هر دو که روی کتابها نشستهاند. گربه چاقه هم کنارشان است.) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 123 |