تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,177 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,099 |
سوپ مخصوص | ||
سنجاقک | ||
مقاله 4، دوره 15، فروردین - شماره پیاپی 156، فروردین 1397، صفحه 6-7 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2018.65628 | ||
تاریخ دریافت: 12 خرداد 1397، تاریخ پذیرش: 12 خرداد 1397 | ||
اصل مقاله | ||
کِلِر ژوبرت عید بود و مامانموشه رفته بود به خالهموشهی پیرش سر بزند. باباموشه آه کشید و گفت: «برای غذای عید، فقط سوپ داریم موشهریزه!» موشهریزه شانه بالا انداخت و گفت: «عیبی ندارد بابایی!» باباموشه آهِ دیگری کشید و گفت: «ولی سوپم خیلی شور شده. حالا چه کار کنم؟» موشهریزه گفت: «مامان وقتی غذایش شور میشود، آب میریزد.» باباموشه با تعجّب پرسید: «واقعاً؟» و اینقدر توی سوپ آب ریخت تا نمکش اندازه شد. آنوقت فریاد کشید: «وای، چهقدر شُل شده! حالا چه کار کنم؟» موشهریزه فکری کرد و گفت: «میتوانی بیشتر بلوط بریزی بابایی!» باباموشه اینقدر بلوط اضافه کرد تا سوپ سفت شد. توی قابلمه را نگاه کرد و فریاد زد: «اوه... چهقدر زیاد شده! حالا باید چند روز فقط سوپ بخوریم. چه عید بیمزّهای! دلم گرفته موشهریزه!» موشهریزه خندید و گفت: «من راهش را بلدم بابایی!» باباموشه گفت: «هر کاری دوست داری، بکن. من میروم کمی چرت بزنم.» باباموشه با صدای درِ لانه از خواب پرید. سهتا از همسایهها بودند. هر کدام با یک کاسه. خانم موش کورِ زیرزمین، کاسهای پر از گردو به موشهریزه داد و گفت: «خیلی ممنون که دعوتم کردید! امروز تنها بودم.» آقای موش پیرِ سر کوچه، کاسهای پر از پنیر داد و گفت: «من هم تنها بودم. خیلی دلم گرفته بود!» موشکوچولوی طبقهی پایین هم کاسهای پر از تخمهی آفتابگردان داد و پرسید: «سوپ مخصوص عید که گفتی، چهجور سوپی است موشهریزه؟» موشهریزه خندید و گفت: «یک سوپ گندهی دورِهمی!» باباموشه چشمهایش را مالید. با خوشحالی جلو آمد و گفت: «خوش آمدید! خوش آمدید!» و همه با شادی نشستند سر سفرهی پر از سوپ و گردو و پنیر و تخمه. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 98 |