
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,297 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,548 |
تیغو من توی لانه اش راه نداد | ||
پوپک | ||
مقاله 15، دوره 25، فروردین - شماره پیاپی 285، فروردین 1397، صفحه 26-27 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2018.65700 | ||
تاریخ دریافت: 05 تیر 1397، تاریخ پذیرش: 05 تیر 1397 | ||
اصل مقاله | ||
کلر ژوبرت تَقتَقتَق! تیغو، جوجهتیغی کوچولو، به درِ لانهی موموش زد و گفت: «آمدم بازی. بیام تو؟» موموش از لای در گفت: «الآن نه. لطفاً کمی بعد بیا.» و زود در را بست. تیغو با اخم و غرغر به طرف لانهاش برگشت. خرگوشک او را دید و پرسید: «چه شده؟ چرا اینقدر ناراحتی؟» تیغو گفت: «موموش کار خیلی بدی با من کرده. من را توی لانهاش راه نداده.» خرگوشک با تعجّب گفت: «فقط همین؟ این که کار بدی نیست. شاید خسته بوده یا حوصله نداشته. شاید کار داشته، یا شاید...» تیغو شانه بالا انداخت و با خودش گفت: «به من چه!» و به راهش ادامه داد. عصبانی و بیحوصله به لانهاش رسید؛ حتّی وقتی لاکپشتکوچولو در زد و پرسید: «بیام تو؟» تیغو راهش نداد و زود در را بست. با خودش گفت: «شاید موموش یک گنج خیلی قشنگ پیدا کرده و نمیخواهد آن را ببینم... یا شاید یک غذای خیلی خوشمزه دارد که میخواهد تنها تنها بخورد. یا شاید یک دوست جدید پیدا کرده و دیگر من را دوست ندارد...» همان وقت، تقتقتق! موموش از پشت در پرسید: «بیام تو؟» تیغو فقط یک ذرّه در را باز کرد، طوری که موموش خوب اخمهایش را ببیند. موموش خندید و گفت: «ناراحت شدی؟ میخواستم کتاب داستانم را زودتر تمام کنم که به تو هم بدهم بخوانی. داستانش خیلی خیلی جالب است.» تیغو به کتاب توی دست موموش نگاه کرد و خوشحال شد. اخمهایش را باز کرد و گفت: «زود بیا تو.» آنوقت دنبال لاکپشت کوچولو بیرون دوید. کمی جلوتر، لاکپشت داشت به خرگوشک میگفت: «تیغو کار خیلی بدی کرده که من را توی لانهاش راه نداده...» تیغو خندید و گفت: «اینکه کار بدی نیست. شاید حوصله نداشتم. شاید ناراحت یا عصبانی بودم، ولی حالا زود بیا تو.» * امام على(ع) فرمود: «بهترینِ برادران (دوستان)، کسى است که نسبت به برادرانش (دوستانش) توقع زیادی نداشته باشد.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 121 |