تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,191 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,117 |
کلوچهی سوسوکو | ||
سنجاقک | ||
مقاله 5، دوره 15، اردیبهشت (158)، اردیبهشت 1397، صفحه 8-9 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2018.65712 | ||
تاریخ دریافت: 05 تیر 1397، تاریخ پذیرش: 05 تیر 1397 | ||
اصل مقاله | ||
کلر ژوبرت سوسوکو، سوسکِ سبزِ کوچولو، شاد و شنگول توی جنگل میرفت. یکدفعه روی یکی از بوتهها، کلوچهی کوچکی را دید. با خوشحالی فریاد کشید: «چه خوب! اتّفاقاً وقت خوردن عصرانه شده!» سوسوکو، کلوچه را زیر بغلش گذاشت و توی آفتاب نشست تا عصرانهاش را بخورد. کلوچه سفت و شور بود، تند و تلخ بود، کمی هم سوخته بود؛ ولی سوسوکو حیفش آمد نیمخوردهاش را دور بیندازد و آن را تا تهاش خورد. بعد دوباره راه افتاد. یک ذرّه که دور شد، صدایی شنید: «کلوچهام کو؟ کلوچهام گم شده!» سوسوکو نوکپا نوکپا برگشت و یواشکی نگاه کرد. یک کفشدوزک را دید که زیر بوتهها میگشت. سوسوکو بیصدا دور شد و به لانهاش برگشت؛ ولی هر کاری کرد، نتوانست موضوع کلوچه را فراموش کند. شب هم اصلاً خوابش نبرد. نصف شب پا شد و یک کلوچهی بزرگ پخت. بعد صبر کرد تا صبح شود. آنوقت کلوچه را زیر بغلش گذاشت. پیش کفشدوزک رفت و گفت: «ببخشید! من اشتباهی کلوچهات را پیدا کردم، بعد اشتباهی آن را خوردم. حالا بیا، این مال تو!» کفشدوزک اخم کرد. کلوچه را بو کرد. کمی از آن را خورد. اخمهایش را باز کرد و با خوشحالی فریاد زد: «وای! چه خوشمزّه است! باز هم از اینجور اشتباهها بکن!» سوسوکو خندید و زود به لانهاش برگشت تا یک خواب سیر برود. بعدازظهر که بیرون آمد، چند کلوچهی کوچک دور و بر لانهاش دید. با تعجّب نگاهشان کرد؛ ولی اصلاً به آنها دست نزد. کمی جلوتر، چند کفشدوزک از زیر برگها بیرون پریدند و پرسیدند: «تو کلوچههایمان را اشتباهی ندیدی؟ نخوردی؟» سوسوکو فقط شانه بالا انداخت. کفشدوزکها گفتند: «حیف شد! تو خیلی بهتر از ما کلوچه میپزی.» سوسوکو فکری کرد و پرسید: «دوست دارید یک کلوچهی بزرگ بپزم تا یاد بگیرید، بعد آن را دور هم بخوریم؟» کفشدوزکها از خوشحالی فریاد زدند. سوسوکو خندید و گفت: «من دیگر به هیچ کلوچهی ناشناسی دست نمیزنم. بیخوابی میآورد.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 113 |