تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,408 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,361 |
قصههای عید | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 4، دوره 29، فروردین 1397-337، فروردین 1397، صفحه 6-7 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2018.65753 | ||
تاریخ دریافت: 13 تیر 1397، تاریخ پذیرش: 13 تیر 1397 | ||
اصل مقاله | ||
قصههای عید بیژن شهرامی (1) - امام کاظم(علیه السلام)به اصرار خلیفه -که میخواهد خود را دوستدار اهل بیت(علیهم السلام) نشان بدهد - به دارالحکومه آمده است تا مردم هدایای نوروزی خود را تقدیمش کنند. نزدیک ظهر مردی نیازمند از راه میرسد که هدیهاش با بقیه فرق دارد؛ سه بیت شعر که پدربزرگش برای امام حسین(علیه السلام) سروده است. امام با شنیدن آنها اشک میریزد. سپس همهی هدایایی را که برایش آوردهاند، یکجا به او میبخشد. (2) - روز عید است و مسئولان یکییکی به جماران میآیند تا سال جدید را تبریک بگویند. یکی از آنها با پیرمردی آمده است. امام از او میپرسد: «این آقا با شما نسبتی دارند؟» - بله، پدرم هستند. - پس چرا جلوتر از او داخل شدی؟ (3) - جمعی از مسئولان کشوری و لشگری برای عرض تبریک سال نو به حسینیهی امام خمینی(ره) و دیدار مقام معظم رهبری آمدهاند. آقا وقتی متوجه درخواست آنان برای گرفتن عیدی میشود، میفرماید که به هر کدامشان هزار تومان بدهند. چند نفر از مهمانان به قصد شوخی میگویند: «فقط هزار تومان!» آقا لبخندی میزند و میفرماید: «مبلغ هزار تومان خوب است، زیرا زمانی ده تومان عیدی به مهمانان میدادم!» (4) - عید نوروز است و جمعی از کارکنان سازمان حج به دیدار رهبر انقلاب آمدهاند. آقا به مهمانان اسکناس نوی صد تومانی عیدی میدهند. یکی از آنها به قصد شوخی میگوید: «اگر شش تا میبرم به خاطر آن است که عیالوارم!» (5) - ساعتی مانده به تحویل سال، آقا تسبیح در دست مشغول ذکر گفتن است. میپرسم: «دم عیدی آقا چه میگویند؟» فرزندش، که اتفاقاً رفیق صمیمیام است، میگوید: «به عدد روزهای سال جدیدی که پیش رو داریم دعای «یا مقلب القلوب» را زمزمه میکنند.» (6) - به سفارش مرجع بزرگ مسلمانان تعدادی اسکناس نو تهیه شده است. آقا قصد دارد آنها را عیدی بدهد. به چه کسانی؟ به نامهرسانهای شهر قم. همه تعجب میکنند؛ اما خوب که فکر میکنند میبینند حق با آقاست. آنها در طول سال زحمت میکشند؛ اما کمتر به چشم آمدهاند. (7) - پادشاه بعد از تحویل سال و پایان مراسم سلام عید به عمارت نارنجستان آمده است تا قدمی بزند. او با دیدن گلهای نوشکفته میگوید: «روز عید است و به هر شاخه نم باران است.» گفتن مصراع دوم وظیفهی همراهان پادشاه است که از عهدهاش برنمیآیند. به پیشنهاد یکی از حاضران، شاعری را برای این کار احضار میکنند که در زیرزمین عمارت زندانی است. او را که میآورند به محض شنیدن مصراع نخست، میگوید: - روز بخشیدن تقصیر گنهکاران است همین برای رهاییاش کافی است! (8) - روز عید است و شاعران شهر دور هم جمع شدهاند. با ورود خاقانی، به قصد شوخی او را پایین مجلس مینشانند و از او میخواهند شعری برایشان بخواند. شاعر چیرهدست شهر هم بلافاصله به جایش اشاره میکند و میگوید: - گر فروتر نشست خاقانی چه کند، روزگار بیادب است قل هوالله نیز در قرآن زیر تبت یدا ابی لهب است! (9) روز عید است و بچهها از امام خمینیq انتظار دریافت عیدی دارند؛ اما چه میشود کرد که دست و بال ایشان امروز خالی است. فکرهایشان را روی هم میریزند و چارهای میاندیشند. پیشنهاد آنان - که اتفاقاً مورد قبول امام هم قرار میگیرد - این است که خواهر بزرگتر پساندازش را به عنوان قرض به پدر بدهد تا صرف عیدی دادن به خودشان کند بعد هر وقت داشتند قرضشان را پس بدهند! (10) سفرهی سال تحویل رزمندگان که پهن میشود، همه میخندند: سیمخاردار، سربند، سلاح کمری یا همان کلت، سمبه (وسیله پاک کردن اسلحه)، سرنیزه و کمی علف به جای سبزه! هر چه فکر میکنند میبینند یک سین کم است. یکی از رزمندگان به رفیق بغل دستیاش اشاره میکند و میگوید: «سین هفتم هم این آقا سید!» 1. کشف الغمه، اربلی، ص256. 2. راوی: آقای پرویز فتاح، رئیس کمیتهی امداد، گفتوگو با «خبر آنلاین»، 26/1/1395. 3. خاطرهها، آیتالله ریشهری، ص478. 4. آیتالله العظمی آقامجتبی تهرانیq. 5. آیتالله العظمی بروجردیq. 6. فتحعلیشاه قاجار. 7. فتحعلیخان صبا (شاعر عهد قاجار). 8. برداشتهایی از سیرهی امام خمینیq، ج1. 9. راوی: شهیدحمزه حجت انصاری. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 104 |