جشنوارهای از آینهها
اصلاح الفبای رسانهای در جشنوارهی عمار
نعمت الله سعیدی
یکی از صورتمسئلههای مهم و از آن طرف شبهات اساسی جامعهی معاصر ما، نقش اجتماعی زنان ـ بهویژه اشتغال بانوان ـ در نظام جمهوری اسلامی ایران است. به هر حال نظام ما یک نظام اسلامی است. وضعیت ایدئال و آرمانی زنان در یک جامعهی اسلامی چه وضعیتیست؟ آیا زنان از حضور در متن جامعه منع شدهاند؟ یا اینکه در تمدن ایدئال اسلامی، ما باید دو جامعهی جداگانه و تشکیل شده از مردان و زنان داشته باشیم؟ مثلاً وقتی یک زن حتی برای خروج از منزل باید از شوهرش اجازه بگیرد، چگونه میتواند با خیالی آسوده، در فضای بیرون خانه اشتغال داشته باشد؟ آیا نظر اسلام این است که زنان یا کار نکنند و یا حداکثر به مشاغل خانگی روی بیاورند؟
گاهی این موضوع، پا را از شبهه فراتر گذاشته و به نوعی بهانهجویی بدل میشود؛ مثلاً لزوم اجازهگرفتن خانمها از شوهران برای خروج از خانه، به این تعبیر میشود که زنان حق ندارند به مشاغل بیرون از خانه بپردازند. به این مطلب توجه کنید: میدانیم که اختلاف در زندگی زناشویی همیشه ممکن است. حال فرض کنیم خانمی بیست سال در ادارهای سابقهی کار دارد. آمدیم و بعد از این بیست سال، یکبار که با شوهرش دعوایش شد، آقای خانه صرفاً برای لجاجت، بفرماید که دیگر حق نداری از فردا سر کار بروی! تکلیف چیست؟ به عبارت سادهتر، اسلام وقتی میگوید که بانوان برای خروج از منزل باید از شوهران خود اجازه بگیرند، آیا به این معنا نیست که در جامعهی ایدئال اسلامی، زنان حق اشتغال در خارج از منزل را ندارند؟
از آنجا که پاسخ این شبهه بارها مطرح شده، فقط به ذکر مثالی بسنده میکنیم. میدانیم که یک سرباز برای خروج از پادگان یا رفتن به سنگر و جنگیدن، باید از فرماندهاش اجازه بگیرد و این اجازهگرفتن کاملاً منطق نظامی دارد؛ چون هر ارتشی، به نظم و اطاعتپذیری و سلسلهمراتب نیاز دارد. اما آیا این جملات اخیر (وقتی میگوییم سرباز برای جنگیدن باید از فرماندهاش اجازه بگیرد) به این معناست که سرباز حق جنگیدن ندارد؟ در صورتی که میدانیم سرباز، کارش جنگیدن است! یا یک کارمند برای مرخصی باید از مدیرش اجازه بگیرد؛ اما آیا این لزوم اجازه گرفتن، بنا بر منطق ضرورت نظم در یک محیط کاری، به این معناست که کارمند طبق قانون کار، حق ندارد هیچوقت از اداره خارج شود؛ مگر اینکه خلاف آن ثابت بشود؟ آیا این جنس نتیجهگیریها مضحک نیست؟
از تمام اینها گذشته، وضعیت خانمها و اشتغال بانوان در جامعهی معاصر ما چگونه است؟ آیا واقعاً بانوان در نظام اسلامی ما، حق خروج از خانه و اشتغال در خارج از منزل را ندارند؟ یعنی اصلاً چنین صورتمسئلههایی در همین واقعیت موجود جامعهی معاصر ما موضوعیت دارد؟ یا موضوع اینگونه نیست و حتی بعد از انقلاب، میزان اشتغال بانوان افزایش نیز یافته است. موضوع این است که اتفاقاً جامعهی ما، چون اسلامیست ـ به دلیل فشار افکار فمنیستی، حقوق بشر و... ـ به این وضعیت رسیده است؟ مثلاً وقتی میگوییم در برخی از وزارتخانهها هفتاد درصد کارمندان را بانوان تشکیل میدهند، آیا این سخن بدین معناست که آن وزارتخانه غیراسلامیست؟ و اتفاقاً ما چون آموزههای دینی را رعایت نکردهایم، الآن با حجم بالایی از بیکاری مردان مواجه هستیم؟ یا تمام این مشکلات ظاهری، فقط بهدلیل طرح غلط صورتمسئلههاست؟
اجمالاً میدانیم که طبق آموزههای دینی، وظیفهی اصلی تأمین معیشت خانواده ـ بنا بر فلسفهای کاملاً منطقی و عقلانی ـ برعهدهی مرد است. در ثانی اسلام بر اساس همین منطق، درواقع خانمها را از وظیفهی اشتغال و کسب درآمد معاف کرده است، نه ممنوع! یعنی اگر بپذیریم که رکن اصلی اجتماع خانواده است، اولویت مدیریت داخل خانه با خانمها و اولویت کسب درآمد و تأمین معیشت با مردان است. به همین اشارههای اجمالی اکتفا شده و سراغ جشنوارهی مردمی عمار برویم.
به احتمال زیاد شما مخاطبان عزیز هم مثل نگارنده، در همین جامعه زندگی میکنید. ما میبینیم که واقعیت جامعهی فعلی چیست؛ اما نخستین مشکل این است که همین واقعیت خارجی را یا باور نمیکنیم و یا ذهنیت ما چیزهاییست که با این واقعیات خارجی تطابق ندارد. چون افکار و ذهنیت ما، از سوی رسانهها مدیریت میشود. رسانههای رقیب و دشمن که تکلیفشان معلوم است؛ چیزی که آنها از جامعهی ما ارائه میدهند، فقط تضاد، سیاهی و ناامیدیست. برای آنها مشکل این نیست که جامعه چقدر اسلامیست؛ بلکه دقیقاً برعکس! آنها همیشه نگران کوچکترین المانهای دینی و فرهنگ اسلامی هستند که در جامعهی ما وجود دارد؛ از حجاب گرفته تا قانون ارث و دیه و غیره. خلاصه سبک زندگی آرمانی اینها، همان فروپاشی خانواده و جایگزینی زندگی آدمها با سگ، سوسمار و... و روابط آزاد جنسی و... است؛ همان سبکی از زندگی که به چهلدرصد فرزندان نامشروع و حرامزاده رسیده است و زن را به کالایی جنسی و تبلیغی بدل کرده است و سرانجام، قشری که بناست فرهنگ مصرفگرایی را در اجتماع اجرایی کنند. خوبی قضیه این است که چنین فرهنگی، با هویت فرهنگی ما سازگاری نداشته و تضاد آشکار دارد؛ یعنی بهندرت ممکن است شما، مثلاً یک خانوادهی نمازخوان را ببینید که این معیارهای سبک زندگی بیگانه را قبول داشته باشد. اما موضوع رسانههای داخلی ما فرق میکند. البته یک دسته از همین رسانههای داخلی نیز، سمتوسویی مثل همان رسانههای بیگانه دارند؛ یعنی رسماً همان معیارها و ارزشهای سبک غربی را تبلیغ و ترویج میکنند. دستهی دوم که متأسفانه گاهی بخش عمدهای از رسانههای داخلی ما را تشکیل میدهند، اصل مشکل ما هستند. اصولاً همان معیارها و ارزشهای رسانههای دشمن نیز، تا وقتی از سوی همین رسانههای طیف دوم و معمولاً ناخواسته تبلیغ نشوند، چندان اثری در جامعه نخواهند داشت. درواقع رسانههای دستهی اخیر، نقش واسطهای بین رسانههای بیگانهای و جامعهی معاصر ما را بازی میکنند؛ یعنی بیبیسی پاس میدهد و اینها گل میزنند!
نخستین مشکل اصلی در این طیف از رسانهها، طرح غلط مسائل یا مسئلههای غلط است و وقتی خود طرح مسئله اشتباه باشد، چه فرقی میکند که پاسخهای آن چه باشند؟ مثل وقتی که بپرسیم: «این بادمجان چرا از خشم سیاه شده؟» این طیف از رسانهها یا واقعیات جامعه را نمیبینند یا با همان عینک رسانههای طیف قبلی به مسائل نگاه میکنند و یا متأسفانه مواردی را به مسئله بدل میکنند که در جامعه وجود ندارند؛ یا اگر هم وجود دارد، آنقدر اهمیت ندارد! یعنی ضریب اشتباهدادن به مسائل و موارد کماهمیت. گاهی این طیف از رسانهها بهجای یافتن مسئله در جامعه، درواقع به ایجاد مسئله میپردازند! مثل همین موضوع اشتغال زنان. جامعهی ما درواقع، نه در دوران سنتی خود مشکلی با اشتغال زنان داشته و نه در مقاطعی که اصطلاحاً وارد دوران مدرنیته میشود؛ برای مثال جامعهی ما در کدام مقطع از تاریخ معاصر، با اشتغال زنان در آموزش و پرورش یا وزارت بهداشت و درمان مشکل داشته است؟ اگر هم اصولاً چنین مشکلی وجود نداشته است، چرا بسیاری از رسانههای ما تلاش میکنند که همین نمونه موارد را توجیه کنند؟ مشکل بعدی طیف اخیر از رسانهها، انفعال در برابر تهاجم فرهنگی و معیارها و ارزشهای فرهنگی سبک غربیست که بحثهایش مفصل است و در این مجال نمیگنجد.
نخستین ویژگی جشنوارهی عمار، تلاش در راستای اصلاح رویکردهای رسانهای ماست. رسانهی ایدئال در نظام اسلامی، سه ویژگی اساسی دارد:
الف) در رویکردش، برای مخاطبان همفکر و همراستا با خود کار میکند؛ نه برای مخاطب بیطرف، خنثی و از همه بدتر، مخاطب مخالف (رویکرد برنامهسازی برای مخاطبان مخالف، بزرگترین اشتباه و نشانهی انفعال یک رسانه است)؛
ب) در محتوا، برای مخالفترین مخاطبان نیز اقناعکننده است (هدفگذاری مخاطب خودی، با محتوای اقناعکنندهی حداکثری)؛
ج) به ارائهی تخصصیترین محتوا، برای عامترین مخاطب میپردازد.
با این سه ویژگیست که رسانه ـ به تعبیر امام ـ دانشگاه میشود.
اصولاً در اکثر طیفهای آثار جشنوارهی عمار، خبری از بسیاری صورتمسئلههای غلط و بیارتباط وجود ندارد. بسیاری از این مستندسازان، آگاهانه یا ناخودآگاه میدانند که فقط کافیست دوربین خود را به سمت موجودیت واقعی جامعهی معاصر ایران بگیرند؛ یعنی وقتی بتوانیم واقعیت موجود همین جامعه را به تصویر بکشیم، خواهیم دید که خود به خود، بسیاری از صورتمسئلهها از بین میروند؛ مثلاً هنوز هم حدود چهلدرصد از جمعیت جامعهی ایران معاصر را جمعیت روستایی تشکیل میدهد و با بدبینانهترین حالت نیز، میتوان گفت در نوددرصد این جامعهی روستایی، مسئلهای به نام بیحجابی یا تردید دربارهی ضرورت حجاب، اشتغال زنان و... وجود خارجی ندارد.
رسانههای ما کی میخواهند باور کنند که ایران، در تهران خلاصه نشده است و تهران نیز در چند منطقهی خاص بالاشهری خلاصه نمیشود! مواردی چون ازدواج سفید و طلاق سفید، هنوز هم در هیچیک از روستاهای ما وجود خارجی ندارد؛ کما اینکه در مناطق متوسط به پایین تهران و بسیاری از شهرستانها نیز، خبری از این موضوعات نیست. یا اصلاً در خود هالیوود و بسیاری از تلویزیونهای اروپایی، چند درصد از قهرمانان پلیسی زن هستند؟ در خود این کشورها که ظاهراً قاضیشدن و ریاستجمهوری برای زنان آزاد است، در چند درصد از فیلمها قضات، رئیسجمهورها و مسئولان دولتی، قهرمانان زن هستند؟
امسال یکی از محورهای جشنوارهی عمار «ملت قهرمان» بود. جالب اینجاست که قهرمان اصلی بسیاری از فیلمها، در این بخش زنان بودند؛ از معلمانی که در روستاهای دورافتاده و محروم، واقعاً جهاد کرده بودند، تا مادران و همسران شهید یا زنانی که نقش مستقیم در دفاع مقدس داشتهاند؛ مثلاً در مستند «فاطمه»، با زنی آشنا میشویم که از نخستین فرماندهان سپاه بوده است؛ زنی که در مواقع حساس مثل محاصرهی خرمشهر، یا آزادی آن در عملیات بیتالمقدس، تفنگ دست میگرفت و مستقیم با دشمن میجنگید.
در مستندی به نام «عکس» نیز، با پرترهای از سه زن معاصر ایرانی آشنا میشویم: زنی خلبان بهنام «آزاده فلاحنژاد»، دختری صخرهنورد بهنام «زهره عبداللهخانی» و «ساغر پزشکیان»، زنی نقاش و هنرمند. تازه هر سهی این زنان نیز، اتفاقاً تهرانی و ساکن مناطق خاص بالاشهری هستند. آیا در جامعهای که یک زن میتواند خلبان شود، مشکلی بهنام اشتغال زنان در خارج از منزل وجود دارد؟
در مستند «عاشقانههای سرزمین من»، با هشت همسر جانباز آشنا میشویم که تمامی آنها از تحصیلکردگان، نخبگان و کارآفرینان جامعه هستند؛ زنانی که کنار نقشپذیری اجتماعی خود، در منزل از قهرمانانی با درصد جانبازی بالا نگهداری نیز میکنند.
در مستندهایی مثل «چهلهزار فرزند»، «یک کوچه مهتاب»، «رسم اردیبهشت»، «قهرمان پنهان»، «سایه» و... با زنانی آشنا میشویم که هر یک، به نوعی از قهرمانان جامعهی خود و تاریخ معاصرند. مثلاً در مستند «چهلهزار فرزند»، با خانمی بهنام «بهجت افراز» آشنا میشویم که به «امالاسرا»، یعنی مادر اسرای ایرانی شهرت یافته بود؛ زنی که برای چهلهزار اسیر ایرانی، نقشی بسیار حساس داشت. از ثبتنامشان گرفته تا مبادلهی نامه بین آنها و خانوادههایشان. در «قهرمان پنهان»، زنی را میبینیم که با داشتن سه دختر، شوهر خود را در تصادفی از دست داده و با تلاش فردی، خانواده را اداره میکند. در مستند «سایه»، با زنی آشنا میشویم که شغلش شعبدهبازیست.
در مستندهایی چون مجموعهی «حریم عشق»، با همسران شهدای نیروی انتظامی آشنا میشویم؛ زنانی که پابهپای مردانشان، در نقاط مختلف مرزی زندگی کردهاند. در مستندهایی چون «شایستگان»، «مثل پروانه»، «شوق دیدار» و... بسیاری دیگر از همین قبیل آثار، با همسر یا مادران سرداران بزرگ و شهدا آشنا میشویم و تازه مفهوم این جمله را درمییابیم که چرا میگویند: «صدام از مادران شهید ما شکست خورد!» برای نمونه مستند «مثل پروانه»، به زندگینامهی همسر «سردار همدانی» میپردازد؛ زنی که خودش بهتنهایی، یک دانشگاه «سبک زندگی» ایرانی و انقلابیست.
از مستندهایی چون «ارباب کویر» گرفته تا «تشریفات خصوصی (یکی از آثار بسیار زیبا و دیدنی جشنوارهی امسال)» اگرچه زنان سوژهی اصلی روایت مستند نیستند، بهصورت غیرمستقیم بخش عمدهای از مستند به آنها اختصاص دارد. موضوع اصلی هیچکدام از این مستندها، نه حجاب است، نه اشتغال زنان و نه بحث برابریهای جنسیتی و غیره؛ چون در بخش عمدهای از واقعیت جامعهی معاصر ما، هیچیک از این صورتمسئلهها، واقعاً نه مطرح است و نه وجود دارد.
رویکرد اکثر قریب به اتفاق این مستندها، کاملاً مخاطبان معمولی همین جامعه را هدف گرفته است؛ همان مخاطبانی که بالای هفتاد تا هشتاد درصد در هر انتخاباتی رأی میدهند؛ همان مخاطبانی که در تمام این چهل سال، هر وقت لازم بوده در خیابانها و میادین شهرهای کشورشان حاضر شده و از انقلاب خود دفاع کردهاند و خواهند کرد؛ همان مخاطبانی که برخلاف تصور بسیاری از برنامهسازان صدا و سیما، نه بیطرف هستند و نه خنثی؛ اما اتفاقاً محتوای همین آثار، بهنوعی مخالفترین مخاطبان را هدف گرفته است. مثلاً کاش فرصت بود که از محتوای مستند «قهرمان پنهان» صحبت کنیم؛ تا متوجه شویم که وارث یک «مرد» یک «زن» است و باید هم دوبرابر دیه بگیرد! اتفاقاً دوبرابربودن دیهی مرد، کاملاً به نفع زن است! دیه هیچ ربطی به قیمت خود جنازهها ندارد؛ چه مرد باشند و چه زن! بلکه در دیه، موضوع بازماندگان فرد میت است و... بگذریم.