ـ «فاطمه آناستازیا یژووا»؛ درست تلفظ کردم؟
- بله! البته آناستازیا، نامیست که پدر و مادر ارتدوکس من برایم انتخاب کردند و فاطمه، اسمیست که من به آن افزودم.
ـ آفرین، اسم قدیم و جدید کنار هم!
- بله، حذف نام قدیمی را نوعی بیاحترامی به والدینم دانستم. اسلام به من آموخته که حرمت آنان را نگهدارم.
ـ کدام را بیشتر دوست داری؟
- خب معلوم است؛ فاطمه! زیباترین نامِ بهترین بانوی دو عالم. من زمانی از طنین این نام و انرژی مثبت فوقالعادهای که به انسان میداد، خوشم آمد که هنوز هیچ اطلاعی دربارهی آن حضرت نداشتم.
ـ پس بگذار با نامی صدایت کنم که بیشتر دوست داری؛ فاطمه اهل کجایی؟
ـ شغل و حرفه؟
- خبرنگار سیاسی هستم. اطلاعات و مطالعات زیادی دربارهی کشورها دارم و شاید همین مطالعات نیز، زمینهی مسلمانیِ مرا فراهم کرد!
ـ پس فکر کنم این گفتوگو بیشتر رنگ و بوی سیاسی ـ اجتماعی به خود بگیرد!
- شاید! هرچند من دربارهی اسلام، هویت، حجاب، سبک زندگی و... نیز، حرفهایی برای گفتن دارم.
ـ بسیار خوب! وقتی نام اسلام، روسیه و سیاست کنار یکدیگر میآید، من بیاختیار یادِ نامهی امام خمینی(ره) به گورباچف میافتم؛ تو هم همین تلقی را داری؟
- صددرصد. مخاطب امام در آن نامه گورباچف بود؛ ولی او پیام این نامه را درک نکرد. اطرافیان وی نیز چنین درکی نداشتند. توخالی بودند. میدانید چرا؟ چون فهم عدالت و معنویت، نوعی آگاهی و زمینه میخواهد که آنها فاقدش بودند؛ اما به شما بگویم که مردم ما، بهدرستی پیام این نامه را درک کردند و فهمیدند!
ـ پس در این بخش، بین مردم و دولتمردان تفاوت میگذارید؟
- البته؛ 95درصد از دولتمردانی که دنبال فروپاشی شوروی بودند و کشور را تقسیم کردند، کمونیست بودند؛ اما (همین نانبهنرخروزخورها، به اقتضای عافیتطلبی و مصلحتاندیشی) هویت کمونیستی خود را کنار گذاشتند و جامهی لیبرال ـ کاپیتالیستی به تن کردند.
باورتان نمیشود که اینها، همان آدمها هستند و تنها مارک لباس خویش را تغییر دادهاند؛ همچون شرکت خودروسازی که پس از مدتی، نام محصول خویش را عوض میکند!
ـ اجازه هست همینجا این سؤال را مطرح کنم که میان آن نامه و دو نامهی رهبر ایران به جوانان اروپایی و غربی، چه تفاوتی قائلی؟
- این سؤال اساسی و مهمیست. مهمترین تفاوت این نامهها، در مخاطبان آنهاست. امام آن نامه را برای یکی از سیاسیون و دولتمردان نوشته بود؛ در حالی که مخاطب نامهی رهبری، آحاد جوانان غربی و اروپایی هستند. آیتالله خامنهای با درک عمیق دربارهی چند مسئلهی مهم، به این امر اقدام کردند. نخست آنکه باید بین دولتهای غربی و ملتهای آنان تفاوت قائل شد؛ دیگر آنکه در جوانان غربی و اروپایی، تواناییها و ظرفیتهای بسیار گستردهای برای تغییر هست؛ سوم آنکه آنان از شرایط ماشینی حاکم بر کشورهای خویش خسته شده و جویای راه تازهای هستند و چهارم آنکه باید جوانان از تبلیغات ضداسلامی رسانههای یکسویهی کشورهای خویش، فاصله بگیرند و خود به تحقیق دربارهی اسلام بپردازند.
ـ تو این نامهها را دقیقاً دیدهای و از ثمرهها و بازخوردهای آن آگاهی؟
- من این نامهها را سطر به سطر خواندهام. هر کس بیغرض به محتوای این نامهها توجه کند، درمییابد که اسلام، تنها آرامش روحی به افراد هدیه نمیکند، بلکه یک سیستم جامع سیاسی و عدالتی پایهریزی میکند که آمریکا و صهیونیسم جهانی، از اشاعهی آن در سطح جهان بهشدت هراسناکاند.
ـ خب، موافقی بازگردیم به خودت و اینکه بارها پس از مسلمانشدن به ایران آمدهای و به مشهد و حرم امام رضا(ع) رفتهای؛ حتی من شنیدهام که سفری هم به لبنان داشتهای و طرفدار دوآتشهی حزبالله لبنان هستی!
- بله، اینها درست است. من تعجب شما را در لابهلای این عبارات بهراحتی درک میکنم؛ اینکه یک دختر تازهمسلمان روسی، چطور ممکن است طرفدار حزبالله لبنان باشد! اما اجازه بدهید نکتهای را با شما مطرح کنم. من (یک شهروند سادهی روسی نیستم؛ بلکه) مطالعهگر و رصدکنندهی تحولات ایران و جهانم. همچنین شناخت عمیقی از آمریکا و صهیونیسم دارم. علاوه بر اینها، به کشوری تعلق دارم که سالها در دورهی یلتسین، تحت تسلط صهیونیستها بوده و تمامی بنیانهای فرهنگی آن، تخریب شده است.
من (با شیوههای تهاجم ابرقدرتها و راهزنان فرهنگی آمریکایی ـ صهیونیستی، بهوفور آشنایی دارم و) میدانم مذاکره و توافق با دشمنان قسمخوردهی اسلام، مذاکره با کوسهی در دل دریاست. حزبالله لبنان آوانگارد (پیشتاز) حفاظتی ایران است. حزبالله با کسانی مبارزه میکند که اساساً نمیتوان با آنها مذاکره کرد و تصور صلح با آنان اشتباه است. اگر حزبالله نبود، دشمن قطعاً سراغ ایران میآمد. همچنین معتقدم که حزبالله، تنها سیستم دفاعی لبنان نیست؛ سیستم دفاعی ایران و انقلاب اسلامی نیز هست!
ـ فاطمه، در میان صحبتهایت بارها از کلمهی «دشمن» استفاده کردی؛ روی این کلمه تأکید داری؟
- خیلی زیاد! آمریکاییها و صهیونیستها براساس سیستم سرمایهداری، تنها به فکر منافع مادی خویش هستند. تعجب میکنید اگر بگویم خدای آنان پول است! آنها میخواهند سرمایههای ملتها را در اختیار خود بگیرند و بر همهی ثروتهای مادی و معنوی آنان سیطره پیدا کنند؛ به همین دلیل زندگی شرافتمندانهی مردم، ابداً برای آنها اهمیتی ندارد. بر همین اساس کلوپهای رقص شبانه را راهاندازی و حمایت میکنند، نسلهای نوجوان و جوان را با بازیهای کامپیوتری، الکل، کاباره و موسیقیهای مبتذل و... سرگرم میکنند. مُد و لباسهای خارجی گرانقیمت را (به اسم بِرَند) در میان آنان ترویج میکنند، الگوهایی را (از فوتبالیستها، بازیگران هالیوود و...) میسازند و ترویج میکنند تا ملتها با اینها سرگرم شوند و دنبال سیاست، آموزش و آگاهی نروند و بدین ترتیب، گام مؤثری برای بهبود نگرش و هوشمندی خود برندارند.
آنان بهگونهای حیوانی با انسانها برخورد میکنند و آحاد مردم را بهحدی محدود میکنند که بتوانند بهراحتی کنترل لازم را بر آنها داشته باشند.
ـ قبول داری که در این عرصه، دیگر از دست والدین هم کار زیادی برای کنترل بچهها برنمیآید؟
- دقیقاً! من دوستی داشتم که از بس مطالعه میکرد و از کتابخواندن لذت میبرد، درِ کتابخانهاش را قفل زده بود تا نتواند دائم به آنجا رفتوآمد کند. میگفت که چشمهایم از فرط مطالعه ضعیف شده؛ اما از علاقهام به کتاب، ذرهای کاسته نشده است. اینک او دو فرزند دارد که حتی بهزور پول هم نمیتواند آنها را راضی به مطالعه کند. آنان چنان به موسیقی و فضای مجازی علاقهمند شدهاند که برای کتابخواندن پشیزی ارزش قائل نیستند؛ حتی بالاتر از این، در گذشته فارغالتحصیلان دانشگاهها، آمادگی ویژهای برای تحقیق و بررسیهای علمی داشتند و امروزه بین همین افراد نیز، مطالعه و پژوهش غریب و مهجور واقع شده است.
ـ و خدا میداند از کتاب، مطالعه و تأمل در فرهنگ و آموزش چه کارها که برنمیآید!
- ببینید حداقل آن است که اگر انسان اهل تأمل شود، به مبارزه با استعمار برمیخیزد و تا لحظهای که هوش، ذهن و ادراک آدمی قدرتمند و فعال کار کند، او دست از مبارزه و جنبش برنخواهد داشت!
شما فکر میکنید که ترویج مشکلات اخلاقی از سوی ابرقدرتها، با چه هدفی صورت میگیرد؟ چرا مثلاً دولت اوباما، برای همه تصمیم میگیرد و اعلام میکند که تمام کشورهای دنیا، باید همجنسبازان را به رسمیت بشناسند؟ زیرا علاوه بر جهتگیری به سمت محدودیت تکثیر نسل بشر، آنان با این ترفند، به چیزهایی مشغول خواهند شد که تا حدّ زیادی شأن انسان را تنزل داده، او را از انسانیت خویش ساقط میکند؛ این نگاه عریان و حقیقی غرب، به صیانت از نوع انسان است.
ـ از حرفهای زیبای تو سیر نمیشوم. این گفتوگو هم دارد رو به پایان میرود و من دلم نمیآید دستکم اندکی دربارهی حجاب حرف نزنی!
- بله، من از بدو مسلمانی تاکنون، ذره ذره و بهمرور با حجاب آشنایی پیدا کردم؛ اما امروز میتوانم بهجرأت ادعا کنم که حجاب، هویت جدید من است. روزگاری من بدون آنکه خود بدانم چرا و حتی بدون داشتن کوچکترین دلیلی «بیحجاب» بودم؛ کما اینکه امروز بخشی از جوانان ایرانی اینطور هستند. بعدها با زیباییهای اسلام بیشتر آشنا شدم و اکنون معتقدم، اگر کسی این جذابیتها را بشناسد و از عمق جان درک کند، هرگز برهنگی را پرستیژ تلقی نخواهد کرد!
ـ برای آخرین سؤال و در جایگاه رصدگر مسائل ایران، آیا آسیبشناسی دقیقی از ملت ایران داری؟
- من برای یک همکیش، معتقدم اسلام قوانینی دارد که بهمثابه قلب و مغز برای پیکرهی آدمی هستند. این دسته قوانین اگر اجرا نشوند، اسلام کاملاً از بین خواهد رفت. همچنین قواعدی دارد که همچون چشم، انگشت و گوش، در بدن انسان کارآمدی ویژهی خویش را دارند. نبودِ آنها باعث محو اسلام نمیشود؛ اما پیکرهی دین را ضعیف و علیل خواهد کرد.
مشکل بخشی از جامعهی ایران، این است که با این قبیل قوانین سرِ ناسازگاری دارد؛ مقرراتی که میتواند زندگی سالمتر و آرامتری به آنان هدیه کند. من معتقدم در این میان، مردم و مسئولان نباید کسی را جز خود محکوم کنند؛ زیرا خودشان به این قواعد و مقررات بیتوجهی میکنند.
باید جامعهی ایرانی، قوانین اسلام را مطالعه کرده و آنها را به دقت مطمح نظر قرار دهد. اگر بهدرستی آن پی برد، اقدام به عمل کند؛ والا حداقل دربارهی چرایی آن تحقیق نماید.