تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,161 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,090 |
مامان ریزه میزه | ||
سنجاقک | ||
مقاله 7، دوره 15، مرداد (161)، مرداد 1397، صفحه 14-15 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2018.66160 | ||
تاریخ دریافت: 08 آذر 1397، تاریخ پذیرش: 08 آذر 1397 | ||
اصل مقاله | ||
عباس عرفانیمهر یک نینی مورچه بود که اسمش «ریزهریزه» بود. ریزهریزه با خودش گفت: «من دوست ندارم نینی مورچهها باشم. دلم میخواهد نینی یک حیوان گنده و قوی باشم!» ریزهریزه رفت توی جنگل. مامانفیله ایستاده بود و با گوشهایش دلقکبازی میکرد. ریزهریزه خیلی خوشش آمد. غشغش خندید. بالای یک سنگ رفت و به مامانفیله گفت: «مامانِ من میشی؟» مامانفیله که نینی نداشت، گفت: «ولی تو که گوش گُنده نداری!» ریزهریزه گفت: «درستش میکنم.» بعد هم دوید توی علفها و دوتا برگ گنده به کلّهاش چسباند. ریزهریزه دوید طرف مامانفیله. یکدفعه گوشش زیر پایش گیر کرد و تلپ تلپ افتاد روی زمین. خجالت کشید، ولی گریه نکرد. دوباره بلند شد و دوید. دوباره گوشش زیر پایش گیر کرد و تلپ تلپ افتاد روی زمین. یک خار کوچولو رفت توی پایش. ریزهریزه، چیک و چیک و چیک اشک ریخت. مامانفیله گفت: «گریه نکن؟ الآن خودم درستش میکنم.» ولی هر کاری کرد نتوانست خار را دربیاورد؛ چون انگشتهایش غولغولی و گنده بود. مامانمورچه صدای گریهی ریزهریزه را شنید. تیک تاک، تیک تاک آمد جلو و گفت: «قربونت بشم، چی شده؟ فدات بشم، چی شده؟» وقتی خارکوچولو را دید، گفت: «الآن درستش میکنم.» بعد فوری خار را از پای ریزهریزه درآورد. ریزهریزه پرید بغل مامانمورچه و گفت: «مامانِ خودم زورش از همه بیشتره.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 94 |