تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,344 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,296 |
آلمه، تکهای از بهشت در پارک ملی گلستان | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 8، دوره 29، تیر (340)، تیر 1397، صفحه 18-19 | ||
نوع مقاله: نقد کتاب | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2018.66187 | ||
تاریخ دریافت: 13 آذر 1397، تاریخ پذیرش: 13 آذر 1397 | ||
اصل مقاله | ||
آلمه، تکهای از بهشت در پارک ملی گلستان پروانه پارسا نگاهی به رمان سایهی هیولا نوشتهی: عباس جهانگیریان «سایهی هیولا» عنوان کتابی است که از سوی آقای عباس جهانگیریان برای گروه سنی «د»، «و» و «ه» نوشته شده است. این کتاب در ۵۰۰۰ نسخه با 276صفحه در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در بخش رمان نوجوان به قیمت ۱۲۵۰۰ تومان به چاپ رسیده است. نویسنده در این کتاب دست خواننده را میگیرد و ذهن او را معطوف به آلمه میکند. حتماً میپرسید آلمه کجاست؟ اولین سطر کتاب چنین آغاز میشود: بلندیهای مه گرفته بیبیصنم، درهی قواخ و جلگهی پهناور آلمه. اینجا هر سپیدهدم جز صدای بخشی امان صدای دیگری طنین نمیاندازد.(صفحهی 7) شروع کتاب با تجسم مکان و فضایی، با آواز خوش محلی در ذهن و گوش خواننده شکل میگیرد و خواننده را با خود به پارک وحش گلستان و قرارگاه آلمه میبرد. «آی لاله آی لاله آی لاله ای گوزوم سنیای، سوزله یار ای قلبیم سنیای، سوزله یار ای قلبیم سنیای، ایسته یار دیوانه دیر دیوانه هوهوهوهوهاهاهاها هوهوهوهوآی آخ هی هی هی»(صفحهی ۷) داستان دربارهی دختری شانزده ساله به نام مارال است که به همراه برادر کوچکترش، تایماز برای گذراندن تعطیلات به محل کار پدرش که در پارک وحش گلستان، بزرگترین باغوحش خاورمیانه است، میروند. پدر و پدربزرگ مارال محیطبان هستند و در قرارگاه آلمه در پارک وحش گلستان که روی یکی از بلندترین تپه ماهورهای دشت آلمه ساخته شده، زندگی میکنند. این قرارگاه بدین منظور ساخته شده تا محیطبانها بتوانند تا دوردستهای دشت و حاشیهی جنگل را با دوربینهایشان ببینند و بتوانند از محیط و حیواناتی که در این جنگل زندگی میکنند حمایت و آنها را از شکارچیان محافظت کنند. حضور مارال در این جنگل و همزیستی با حیواناتی که آسیب دیدهاند، باعث نزدیکی بیشتر و انس و الفت بین او و حیوانات میشود و مارال رابطهی عاطفی قوی با آنها برقرار میکند. در میان حیوانات آسیبدیده که در این قرارگاه هستند، پلنگی وجود دارد که مارال بسیار به او دل میبندد و از او مراقبت میکند. مارال در این قرارگاه یاد میگیرد که چگونه با حیوانات اهلی و وحشی رفتار کند. «اوبان، بارها گفته بود که با حیوانهای وحشی، هر چه هم دوست باشی نباید به آنها زیاد اعتماد کنی؛ اما مارال که برای پلنگ، در دورهی تولهگیاش مادری کرده بود، انتظار ندارد، پلنگ چشمهایش را به روی این همه خوبی ببندد.»(صفحهی 12) حضور مارال در قرارگاه برایش تجربههای جدیدی به همراه دارد. تجربههایی که برایش هم نشاطآور و هم دلهرهزاست. تجربههایی که از جنس دیگری هستند. مارال اگرچه با حیوانات، دوستیِ محکمی برقرار میکند؛ اما این دوستیها بیخطر هم نیستند و او باید مراقب باشد؛ چون حیوانات وحشی طبق غرایزشان عمل میکنند. یک بار که مارال به پلنگ غذا میدهد، پلنگ دست مارال را به دهن میکند و مارال با یک ترفند میتواند دستش را از دهان پلنگ بیرون بیاورد؛ اما این اتفاق تجربهی جدیدی را به او میآموزد. در قرارگاه، هر روز اتفاقی رخ میدهد. اتفاقاتی که با زندگی روزمرهی انسانهای عادی متفاوت هستند. ماجراهایی که یکطرف آن به حیوانات جنگل آلمه میرسد. در این کتاب دو داستان به صورت موازی در کنار هم روایت میشود؛ دوستیِ مارال با پلنگ و دوستی لاله با آخرین ببر مازندران که در گذشته رخ داده؛ اما راز و رمز آن تاکنون ادامه دارد و خواننده برای سرنوشت آخرین ببر مازندران اشک میریزد. پدر مارال مدام مراقب است تا شکارچیان به حیوانات آسیب نرسانند؛ اما صیادان در پی شکار و مزاحمت ایجاد کردن برای اوبان هستند. از طرف دیگر اوبان باید مواظب خانواده باشد و هشدارهایی به بچهها بدهد تا بتوانند از خودشان محافظت کنند. مارال در جنگل میآموزد و بزرگ میشود. از نزدیک کار پدر را میبیند که چه سخت است و پدر با چه مشکلاتی روبهرو است؛ اما با این وجود پدر به شغل محیطبانی عشق میورزد و با تمام وجود به کارش ادامه میدهد. «جنگل پر از خطره باباجان. لحظهای غافل بشی یا به نیش مار گرفتار میشی یا به چنگ خرس و گراز و پلنگ میافتی. حیوانها هم که نباشن، شکارچیها نمیخوان ما اینجا باشیم. ممکنه با تیر بزننمون و فرار کنن.» (صفحهی29) در مجموع، «سایهی هیولا» اثری متفاوت در حوزهی ادبیات نوجوان است. موضوع کتاب، جذّاب و تازه است. نویسنده به موضوع بکر و واقعی توجه کرده است و در خصوص زیستبوم خاص و منطقهی جغرافیای ویژه، یعنی پارک ملی گلستان نگاهی خاص دارد که تاکنون در رمانی دیگر این نگاه نبوده است. موضوع داستان یکی از ضروریاتی هست که نوجوان امروز باید آن را درک کند و به کمک محیطزیست برخیزد و این میسر نمیشود مگر آنکه با چنین محیطهایی آشنا شود. منطقهی حفاظت شدهی پارک ملی گلستان و قرارگاه آلمه به عنوان مکان و موقعیت داستان انتخاب شده است که این بر جذابیت داستان افزوده و نوجوان را با محیطهایی که در کشور به عنوان زیستبوم حیوانات وجود دارد آشنا میکند. مکانهای چون بزرگترین و قدیمیترین باغوحش طبیعی خاورمیانه، غار «دیو سپید» و... که خود میتواند از پتانسیل افراد کمک بگیرد و توجه نوجوانان را به محیطزیست و حفظ آن معطوف کند. شخصیتهای داستان از مردم عادی هستند که خواننده میتواند آنها را ببیند. آنها ملموس و دستیافتنی هستند. شخصیتها در طول داستان بر سر دو راهیهایی قرار میگیرند که انتخاب هر راهی نفسگیر و بسیار سخت است. شخصیتها برای خواننده قابل شناسایی میشوند و هر کدام در نقشهایشان با خواننده ارتباط برقرار میکنند که از نکات مثبت داستان است. اکثر شخصیتهای داستان، پویا و کمالگرا هستند و رشد به سوی خوبی و نیکی را در پیش دارند. نویسنده در این داستان خواننده را با خود به جنگلها میبرد و با شغل محیطبانی که شغل بسیار پر زحمتی هست، آشنا میکند؛ اما همین آشنایی میتواند حس مشارکت و همراهی را در دل خواننده رقم بزند و او را با حیوانات و زندگی آنها و همچنین راهکارهایی برای جلوگیری از انقراض آنها آشنا کند. نثر و زبان داستان روان و ساده است و خواننده در خوانش آن مشکلی ندارد. کلمهها با حس و حال داستان پیش میروند. شعرهایی که به زبان بومی و محلی در بین نثرها قرار گرفته خواننده را در مکان و فضای داستان قرار میدهد و مخاطب با علاقه پیگیر ماجراها میشود. ارتباط داستان با مخاطب قوی است و مدام خواننده را به دنبال خود میکشاند. ارتباطی که علاوه بر حس کنجکاوی و درک مسائل، افزودن اطلاعات را هم به دنبال دارد. اطلاعاتی که باعث شناخت بیشتر زیستبومها و محیطهای جغرافیایی خاص کشور عزیزمان میشود. در کنار به دست آوردن این اطلاعات با محیطبانانی همراه میشویم که جز عشق به حفاظت از محیطهای خاص و حیوانات این مناطق، چیز دیگری نمیتواند آنها را در این شغل ماندگار کند. انتشار این رمان میتواند شروع اتفاقهای خوب در حفاظت از مناطق و حیوانات در حال انقراض باشد. آقای جهانگیریان با توجه به این موضوع توانسته به نیاز مخاطبانش پاسخ داده و ارتباط میان خواننده با محیطبانان را برقرار کند. جرئت نویسنده را در این کار باید ستود؛ زیرا این رمان میتواند شروع نگاه تازهای به موضوع محیطزیست و جلوگیری از انقراض حیوانات در جامعهی امروز باشد. نگاهی که نوجوان امروز را محیطبان فردا کند نه یک شکارچی. نوجوانی که هیولاهای امروز را باید بشناسد و در مقابل آنها باید بایستد. هیولاهایی که با تفنگهای بر دوششان نفس حیوانات را قطع میکنند و از زیباییهای خدادادی میکاهند! این داستان رمز و راز بسیاری دارد که ناگفته مانده. اسراری که در سینهی پدربزرگ و «مرگن شکارچی» وجود دارد. رمزهایی که یکی یکی در داستان گشوده میشوند. رمز و راز سرنوشت اوبان که با سرنوشت مارال گره خورده چه میشود؟ مارال چه راهی را انتخاب میکند؟ ببر مازندران چه میشود؟ تیر کدام شکارچی است که سینهی ببر مازندران را سوراخ میکند و او را از نفس میاندازد؟ هیولا کیست؟ و اسراری که با خواندن کتاب برای خواننده آشکار میشود. خواندن این کتاب زیبا که توصیفی از مناطق حفاظت شده و شرح حال بخشی از زندگی محیطبانان و خانوادهی آنهاست را به نوجوانان پیشنهاد میدهم و امیدوارم که از خواندن آن لذت ببرند و چون شخصیتهای داستان انتخاب کنند و بتوانند در بخشی از حفاظت نقشآفرینی کنند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 176 |