تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,161 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,090 |
ماجراهای آقای خوشخیال | ||
پوپک | ||
مقاله 5، دوره 25، مرداد (289)، مرداد 1397، صفحه 12-13 | ||
نوع مقاله: طنز | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2018.66283 | ||
تاریخ دریافت: 28 آذر 1397، تاریخ پذیرش: 28 آذر 1397 | ||
اصل مقاله | ||
(تعطیلات تابستان) سیدناصر هاشمی بچههای آقای خوشخیال از پدرشان پرسیدند: «پدر، برای تعطیلات تابستان، چه سرگرمیهایی خوب است؟» آقای خوشخیال گفت: «استخر، آموزش فوتبال، ایرانگردی، خواندن کتاب، رفتن به تئاتر و سینما و...» بچهها گفتند: «بابا، پس پول بده، این چیزهایی را که گفتی برویم.» آقای خوشخیال گفت: «شوخی کردم بچهها. بروید توی کوچه فوتبال بازی کنید.» *** آقای خوشخیال به دختر کوچکش گفت: «دوست داری تعطیلات برویم کشور چین را بگردیم؟» دختر گفت: «نه بابا، آنجا خوب نیست. برویم خارج را بگردیم.» *** از آقای خوشخیال پرسیدند: «در تعطیلات تابستان شما و بچههایتان چه کار میکنید؟» جواب داد: «هیچی، عرق میکنیم. توی این گرما نباید انتظار دیگهای از آدم داشته باشید.» *** آقای خوشخیال بچههایش را پیش خودش جمع کرد و گفت: «ببینید بچهها، اگر قول بدهید توی امتحانات خرداد نمرههایتان خوب شود، من هم قول میدهم توی تعطیلات تابستان، وقتی شما خواب هستید، کولر را خاموش نکنم.» *** آقای خوشخیال خیلی جدی به بچههایش گفت: «در تابستان باید حتماً یک کلاس آموزشی بروید، تصمیم با خودتان است که چه کلاسی میخواهید بروید.» بچهها قبول کردند. رفتند یک سکه آوردند و به پدرشان گفتند: «شیر یا خط میاندازیم. اگر شیر آمد میرویم آموزش شنا، اگر خط آمد میرویم آموزش فوتبال، اگر سکه روی لبهاش ایستاد میرویم کلاس زبان.» *** یکی از همسایهها درِ منزل آقای خوشخیال را زد و گفت: «داریم برای بچههای این محل یک استخر رایگان میسازیم. خوشحال میشویم شما هم در حد توانتان کمک کنید.» آقای خوشخیال هم یک سطل آب برایشان آورد و گفت: «اگر با این پُر نشد میتوانم یک سطل دیگه هم کمک کنم.» *** توی گرمای تابستان، کولر آقای خوشخیال خراب میشود. با ناراحتی به بچههایش میگوید: «مگر نگفتم چهار نفری زیر کولر نشینید خراب میشود!» *** معلم از دانشآموزان پرسید: «تعطیلات تابستان را چگونه گذراندید؟» هر کس جوابی داد. پسر آقای خوشخیال گفت: «ما تمام تابستان را رفته بودیم شکار.» معلم گفت: «آفرین، ولی الآن که شکار ممنوع شده.» پسر آقای خوشخیال جواب داد: «نه آقا ممنوع نشده. ما تمام تابستان را با دمپایی دنبال سوسکهای خانه میدویدیم و شکارشان میکردیم.»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 115 |