تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,233 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,145 |
بستنی کیفی | ||
سنجاقک | ||
مقاله 5، دوره 15، شهریور (162)، شهریور 1397، صفحه 10-11 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2018.66295 | ||
تاریخ دریافت: 01 دی 1397، تاریخ پذیرش: 01 دی 1397 | ||
اصل مقاله | ||
علیاصغر کاویانی من امسال به مهد میروم. خیلی خوشحالم؛ چون همیشه دوست داشتم به مدرسهی واقعی بروم، معلّم واقعی داشته باشم و با همکلاسیهای واقعی خودم بازی کنم. دوست دارم زودتر مهدکودک باز شود و من دفتر، کتاب و مدادم را توی کیف بگذارم و به مهد بروم؛ امّا من که کیف ندارم! بابا گفت: «برویم فروشگاه و لوازم مدرسه بخریم.» خواهرم گفت: «من نه کیف میخواهم، نه مدادرنگی، نه خطکش و نه مدادتراش؛ چون همهی آنها را از پارسال دارم و هنوز سالم هستند.» مامان به بابا گفت: «دخترمان بسیار تمیز و مرتّب است.» بابا گفت: «همهی شاگردان خوب مدرسه، منظّم و درسخوان هستند.» من گفتم: «من هم دوست دارم شاگرد خوبی باشم.» وقتی این را به مامان و بابا گفتم، آنها برایم دست زدند و گفتند: «تو حتماً باعث افتخار ما میشوی.» به فروشگاه رفتیم. چشمم به یک کیف خیلی خوشگل افتاد. گفتم: «من از این کیفها میخواهم.» خواهرم گفت: «این کیف خارجی است و خیلی هم گران است.» من گفتم: «دوست دارم وسایلم را خودم انتخاب کنم.» آقای فروشنده حرف ما را شنید. به من گفت: «پسرم! الآن یک کیف خیلی قشنگ به تو میدهم که هم گران نیست و هم ساخت ایران است.» او رفت و با یک کیف خیلی خوشرنگ و زیبا برگشت. من وقتی آن را دیدم، گفتم: «همین را میخواهم.» بابا، مامان و خواهرم از انتخاب من خیلی تعریف کردند. آقای فروشنده هم گفت: «هر کسی از فروشگاه ما لوازم ایرانی بخرد، هم در قرعهکشی شرکت میکند و جایزه میبرد و هم یک وعده بستنی میهمان میشود.» من گفتم: «جانمی! من بستنی قیفی دوست دارم.» خواهرم گفت: «تو امروز بستنی کیفی خریدی.» ما همه خندیدیم و با هم از خوردن بستنیِ جایزهی کالای ایرانی لذّت بردیم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 97 |