تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,199 |
فروشنده کلاس اول | ||
سنجاقک | ||
مقاله 5، دوره 15، مهر (163)، مهر 1397، صفحه 10-11 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2018.66451 | ||
تاریخ دریافت: 07 بهمن 1397، تاریخ پذیرش: 07 بهمن 1397 | ||
اصل مقاله | ||
علیاصغر کاویانی ما یک هفته وقت داشتیم کاردستی خودمان را بسازیم. خانممربّی گفته بود: «شما باید توی کلاس مثل یک فروشندهی ماهر، از کالایتان تعریف کنید و مشتری را تشویق کنید تا آن را از شما بخرد.» من از پدر، مادر و خواهرم کمک گرفتم و با پارچه، نخ خیّاطی و یک زیپ «جامدادی» درست کردم. من توی مهد خجالت میکشیدم حرف بزنم. خانممربّی گفت: «اوّلش کمی سخت است، پسرم! سعی کن کار خودت را درست انجام بدهی.» من وقتی داشتم به بچّهها نگاه میکردم، با خودم گفتم: «باید بتوانم! من میتوانم.» خانممربّی گفت: «پسرم! تو حالا باید دربارهی این جامدادی حرفهایی بزنی، تا ما تشویق شویم آن را از تو بخریم.» من رو به بچّهها گفتم: «این جامدادی خیلی خوشرنگ است. مادرم خیّاط است. من با کمک مادرم، این جامدادی را با تکّههای اضافی پارچهها درست کردیم. این هم جای مدادرنگی دارد و هم جای خطکش، پاککن و مدادتراش. این جامدادی خیلی محکم دوخته شده و بسیار سبک است. از همه مهمتر، این جامدادی «ایرانی» است. پارچه، نخها و زیپ آن، همه در کارخانههای کشور ما تولید میشوند.» بچّهها اوّل کمی خندیدند. خانممربّی گفت: «چقدر خوب توانستی از کالای ایرانی تعریف کنی!» بعد همه برای من دست زدند. خانممربّی پرسید: «قیمت این جامدادی چقدر است؟» من گفتم: «سههزار تومان.» خانممربّی که مثل یک مشتری حرف میزد، گفت: «کمی تخفیف میدهید؟» بچّهها خندیدند. من هم همینطور. گفتم: «چون همین یک کیف برایم مانده، میتوانم هزار تومان تخفیف بدهم.» خانممربّی از کیف خودش یک اسکناس دوهزار تومانی درآورد و آن را از من خرید. او به بچّههای کلاس گفت: «ما باید کالاهای خوب و مرغوب تولید کنیم تا مردم با خیال راحت، آن را از ما بخرند.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 75 |