تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,354 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,303 |
چه خوب شد افتادم! | ||
سنجاقک | ||
مقاله 4، دوره 15، آبان (164)، آبان 1397، صفحه 8-9 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2018.66461 | ||
تاریخ دریافت: 07 بهمن 1397، تاریخ پذیرش: 07 بهمن 1397 | ||
اصل مقاله | ||
محبوبه دشتی آقالاکپشته روی تپّه تنها بود. حسابی حوصلهاش سر رفته بود. با خودش گفت: «بروم پایین تپّه، شاید یک دوست پیدا کنم!» امّا همین که داشت از تپّه پایین میرفت، پایش گیر کرد به یک سنگ و افتاد. قِل خورد و قِل خورد تا اینکه پایین تپّه ایستاد؛ امّا برعکس و دَمَری. پا در هوا، لاک بر زمین! آقالاکپشته هیچ کاری نمیتوانست بکند. زد زیر گریه. همین موقع، موشی که لانهاش آن نزدیکی بود، صدای گریه را شنید. از لانهاش بیرون دوید. دید لاکپشت دَمَری افتاده. شروع کرد به هل دادن؛ با تمام زورش. از اینوری، از آنوری. امّا لاکپشت روی لاکش فقط چرخید. موش خسته شد. گفت: «من تنهایی نمیتوانم تو را برگردانم دوست من! باید کمک بخواهیم.» همین کار را هم کردند. صدای «کمک، کمک، کمک» آنها به جوجهتیغی رسید. جوجهتیغی به طرف صدا دوید. جوجهتیغی و موشی، لاکپشت را هل دادند؛ از اینوری، از آنوری. امّا لاکپشت فقط چرخید. آمد بزند زیر گریه که موش گفت: «گریه نکن. بیا این دفعه سهتایی بگوییم: کمک، کمک، کمک!» همین کار را کردند. فریاد «کمک، کمک» سهتایی به گوش خرگوش رسید. او داشت روی تپّه بپّربازی میکرد. آمد پایین، لاکپشت را دید. با کمک موش و جوجهتیغی او را هُل داد. - یک، دو، سه! لاکپشت برگشت. همه گفتند: «هورا!» لاکپشت گفت: «چه خوب که دَمَری شدم! حالا جای یک دوست، سهتا دوست دارم.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 70 |