تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,434 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,376 |
شبیه کرگدنها | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 27، دوره 29، مهر (343)، مهر 1397، صفحه 28-29 | ||
نوع مقاله: نقد کتاب | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2018.66559 | ||
تاریخ دریافت: 08 بهمن 1397، تاریخ پذیرش: 08 بهمن 1397 | ||
اصل مقاله | ||
نقد و معرفی کتاب نگاهی به کتاب شاخدماغیها، تقدیری از هشتمین جایزهی ادبی پروین اعتصامی فاطمه نفری عمو رو کرد به من و گفت: «خب نیلوخانم! نگفتی هدیهات رو پسندیدی؟» نیشم باز شد و گفتم: «واااای عمو! دستتون درد نکنه. عالی بود.» ـ خدا شانس بده. سهیل بود که هنوز سرش پایین بود. عمو خودش را به نشنیدن زد. خاله کیسههای زباله را گذاشت روی اُپن و گفت: «آهای آقاسهیل! یه تکونی به خودت بده، این کیسهها رو ببر بذار توی حیاط.» یک دفعه سهیل مثل یک نارنجک که افتاده باشد وسط آتش، منفجر شد و داد زد: «به من چه! مگه تولد من بوده؟ تولد هر کی بوده خودش برداره ببره.» همه جا خوردیم. سهیل چنان بلند نفس میکشید که صدای نفسهایش شنیده میشد. کلافه از جا جهید و راهش را کشید سمت اتاق. عمو صدایش را کمی بالا برد و گفت: «میگم سهیل! یه بار امتحانی هم که شده آدم باش، شاید خودتم خوشت اومد.» این بخشی از رمان «شاخدماغیها»ست. رمانی که از نوجوان امروزی میگوید و ما را با قصهی جذابش سرگرم میکند. نیلوفر که پدر و مادرش برای درمان بیماری مادر به خارج رفتهاند، مجبور میشود برای چند ماهی به خانهی خالهاش برود و کنار پسرخالههای پر شرّ و شورش بماند. سهیل که از نیلوفر خوشش نمیآید و او را رقیب خود میداند، شمشیرش را از رو میبندد تا حسابی حال نیلوفر را بگیرد و ماجراهای زیادی درست میکند؛ ماجراهایی که تمام نوجوانهای امروزی با آنها دست بگریبانند و بعضی وقتها ممکن است به فاجعه ختم شوند. «شاخدماغیها» با دو راوی پیش میرود و قصه را از نگاه نیلوفر و سهیل روایت میکند، و این یکی از محاسن این کتاب است؛ زیرا هم نوجوان دختر از خواندن کتاب لذت میبرد و هم خوانندگان پسر. نثر روان و جذاب و مناسب حال و هوای نوجوان جسور امروزی نیز، از دیگر محاسن این کتاب است. لحن و تکهکلامهایی که نشان میدهد نویسنده، نوجوان را خوب میشناسد و خوب توانسته با شخصیتهایش همذاتپنداری کند. هر چند که شخصیتپردازی میتوانست قویتر صورت بگیرد و ماجراهای نفسگیر بیشتری ذهن مخاطب را درگیر کند؛ اما در همین حد نیز قصه آنقدر جذاب هست که خواننده را به دنبال خود بکشاند. همهی نکات مثبتی که مطرح شد، باعث گردید که «شاخدماغیها» در جایزهی ادبی پروین، در بخش نوجوان دیده شود و در جشنواره از آن تقدیر شود. جایزهی ادبی پروین، یکی از بزرگترین جوایز ادبی کشورمان است که هر دو سال برگزار میشود و کتابها را مورد بررسی قرار میدهد. این دوره نیز مربوط به آثار چاپ شده در سال 95 و 96 بود که رمان «شاخدماغیها» موفق شد در بخش کتابهای نوجوان، تقدیری این جشنواره شناخته شود. باید به خانم سیدهعذرا موسوی بابت خلق این اثر، و کسب این جایزه تبریک و خسته نباشید گفت. در ضمن رمان «شاخدماغیها» در شانزدهمین جایزهی قلم زرین نیز در بخش کودک و نوجوان نامزد شد و چیزی نمانده بود تا خانم موسوی با همین کتاب یک جایزهی مهم دیگر هم دریافت کند. البته سیدهعذرا موسوی زبان نوجوان را خیلی خوب بلد است؛ و جوایز زیادی کسب کرده که چند مورد را برای نمونه بیان میکنم: رمان «دلقک و نارنج تلخ» از انتشارات قدیانی، در سال 95 نامزد جایزهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش کودک و نوجوان شد. مجموعه داستان کوتاه «جشن باغ صدری» از انتشارات شهرستان ادب. این مجموعه شامل هفت داستان با موضوع انقلاب است و داستانهای این مجموعه موفق به کسب شش جایزهی ملی از جمله جشنوارهی انقلاب، جشنوارهی اشراق و جشنوارهی شعر و داستان جوان سوره شدهاند. از دیگر آثار سیدهعذرا موسوی میتوان به یادداشتهای داستانی «گربهی معبد کنکور» نشر معارف مجموعه هشت جلدی «داستانهای بوستان سعدی» نشر زنبور، در دست چاپ اشاره کرد. این پیشینهی درخشان و آشنایی مختصر با خانم موسوی عزیز، ما را بیشتر ترغیب میکند تا به سراغ رمان «شاخدماغیها» برویم و یکی - دو روزی را با این کتاب سرگرم باشیم. از حق نگذریم، نام و طراحیِ جلد این کتاب نیز بسیار ترغیب کننده است. نشر شهرستان ادب، برای طراحی جلد این کتاب، کاری متفاوت انجام داده و نظر مخاطب نوجوان را حسابی جلب کرده است. حتماً برایتان سؤال پیش آمده است که «شاخدماغیها» چه کسانی هستند و طرح جلد کتاب که عکس یک کرگدن را نشان میدهد چه مفهومی دارد. با هم این بخش از کتاب را میخوانیم: آرمان گفت: «نظرت چیه اسم گروهمون رو بذاریم شاخدماغیها؟» ابروهایم را درهم کشیدم و گفتم: «شاخدماغی دیگه چیه؟» لبهایش کش آمدند. ـ کرگدن دیگه. همون که روی دماغش یه شاخ داره. خودم و آرمان را شبیه دوتا کرگدن با دوشاخ روی بینی دیدم که داریم چهار نعل توی خانه میتازیم و همه چیز را به هم میریزیم و موکا هم توی دست و بالمان وول میخورد. دلم خنک شد. مطمئن بودم که وقتی نیلو بیاید حسابی حالش گرفته میشود و میرود تو لک، ولی حقش بود... فکرش را که میکنم میبینم نیلو هم از یک شاخدماغی هیچی کم ندارد. او هم اگر اراده کند میتواند بزند و همه چیز را درب و داغان کند. مثل یک کرگدن بیفتد توی زندگی آدم و همینطور دور خودش بچرخد و همه چیز را خرد و خاکشیر کند. بعد هم برود توی مردابش و خودش را زیر گل و لای قایم کند. مثل حالا که یک قطره آب شده و فرو رفته توی زمین... «شاخدماغیها» را نشر شهرستان ادب با قیمت چهارده هزار تومان وارد بازار کرده است و چی بهتر از اینکه ما بخش اندکی از پولمان را صرف یک کتاب خوب کنیم؟ | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 73 |