تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,445 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,385 |
ماجراهای آقای خوشخیال(پرخوری) | ||
پوپک | ||
مقاله 8، دوره 25، مهر (291)، مهر 1397، صفحه 14-15 | ||
نوع مقاله: طنز | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2018.66574 | ||
تاریخ دریافت: 08 بهمن 1397، تاریخ پذیرش: 08 بهمن 1397 | ||
اصل مقاله | ||
سیدناصر هاشمی به آقای خوشخیال گفتند: «چرا اینقدر چاق شدی؟» جواب داد: «این همه شعور و شخصیت و ادب که در یک بدن لاغر جا نمیشود.» *** آقای خوشخیال به ساندویچی رفت و گفت: «آقا یک ساندویچ کالباس میدهید.» مغازهدار پرسید: «با خیارشور یا بدون خیارشور؟» آقای خوشخیال گفت: «خیارشورش مهم نیست، فقط توی مقوا بپیچید. اون دفعه توی کاغذ پیچیدید سیر نشدم.» *** بعد از ناهار کمی از غذای بچههای آقای خوشخیال باقی ماند. مادرشان گفت: «ببرید بریزید برای گربههای همسایه.» آقای خوشخیال گفت: «لازم نکرده، مگه من از گربههای همسایه چی کم دارم؟ بدهیدش خودم میخورم.» *** از آقای خوشخیال پرسیدند: «در منزل به همسرتان یا بچهها کمک میکنید یا در کاری شریکشان میشوی؟» جواب داد: «بله، در غذا خوردن شریکشان میشوم.» *** آقای خوشخیال برای درمان پرخوری به دکتر رفت. دکتر به آقای خوشخیال تکه چوبی داد و گفت: «هر وقت هوس غذا کردی این چوب را لای دندانهایت نگهدار تا یواش یواش عادت پرخوری از سرت بیفتد.» روز بعد آقای خوشخیال نزد دکتر رفت و گفت: «آقا دکتر میشود چوب بلندتری بدهید؟ قبلی خیلی کوتاه بود، سر صبحانه تمام شد.» *** یک روز آقای خوشخیال با حال خیلی بد وارد خانه شد. همسرش پرسید: «چی شده؟» آقای خوشخیال جواب داد: «هیچی، روی میز همکارم یک قوطی اسمارتیز دیدم. چندتا برداشتم و خوردم. بعدش فهمیدم قرص فشار خون بود.» *** آقای خوشخیال با یک فُرغون آهنپاره آمد خانه و همه را خالی کرد توی حیاط. همسایهها پرسیدند: «این همه آهن را میخواهی چه کار؟» گفت: «میخواهم بخورم.» همه با تعجب گفتند: «مگر میشود آهن را خورد؟» آقای خوشخیال جواب داد: «تقصیر من نیست، دکتر گفته آهن بدنت کم شده.» *** آقای خوشخیال با سرعت در حال غذا خوردن بود. گفتند: «تند غذا نخور، عقلت کم میشه.» گفت: «عقل چیه؟» گفتند: «هیچی، غذاتو بخور.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 80 |