تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,254 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,164 |
هدیه برای خواهرم | ||
سنجاقک | ||
مقاله 2، دوره 15، دی (166)، دی 1397، صفحه 4-5 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2018.66601 | ||
تاریخ دریافت: 16 بهمن 1397، تاریخ پذیرش: 16 بهمن 1397 | ||
اصل مقاله | ||
لعیا اعتمادی من دوست داشتم اسم خواهرم «هستی» باشد. هستی، اسم دوستم توی مهد کودک است. امّا مامان و بابا اسم خواهرم را «زینب» گذاشتند. از دست مامان و بابا ناراحت شدم. من خواهرم را هم دوست نداشتم. وقتی خواهرم گریه میکرد، من پیش او نمیرفتم تا ساکتش کنم. امروز خالهمربّی توی کلاس به ما گفت: «هر کس اسمش زینب است، دستش را بالا بگیرد.» یکی از بچّههای کلاسمان دستش را بالا برد. خالهمربّی یک کادو از توی کیفش درآورد و به او داد. همه برای دوستم که اسمش زینب بود، دست زدند؛ امّا من دست نزدم. خالهمربّی پرسید: «مریمجان! چرا برای دوستت دست نزدی؟ نکند با او قهری!» گفتم: «چون اسم او هم مثل خواهرم، زینب است؛ امّا دوست داشتم اسم خواهرم هستی باشد.» خاله برایمان از حضرت زینب(س) گفت که خواهر امام حسین(ع) بود و توی کربلا مواظب بچّهها بود تا آدمهای بد آنها را اذیّت نکنند. به همین خاطر هم روز تولّد حضرت زینب(س) را «روز پرستار» گذاشتهاند؛ چون پرستارها هم خیلی مهربان هستند و همیشه مواظب مریضهایشان هستند! بعد از شنیدن حرفهای خاله، یک تصمیم بزرگ گرفتم. تصمیم بزرگم این بود: با بابا به فروشگاه رفتیم و برای خواهرم زینب، یک عروسک قشنگ خریدم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 114 |