تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,294 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,216 |
حال خوب من | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 2، دوره 30، فروردین-1398- 349، فروردین 1398، صفحه 4-5 | ||
نوع مقاله: سرمقاله | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2019.67201 | ||
تاریخ دریافت: 24 شهریور 1398، تاریخ پذیرش: 24 شهریور 1398 | ||
اصل مقاله | ||
حال خوب من سعادتسادات جوهری اسفند که میشود، دلت میخواهد بیشتر صدای همهمه را بشنوی. صدای همهمه را در کوچهها، خیابانها، بازارها و... دلت میخواهد روبهروی همهی دستفروشها بایستی، به هفتسینهای رنگارنگِ چیده شده روی سینیهای مسی کوچک خیره شوی. دلت میخواهد سبزههای آماده شده را توی دستت بگیری. نفس عمیق بکشی و از صمیم قلب آرزو کنی که زودتر عید شود... اسفند که میشود، بوتیکها پر میشوند از کوچک و بزرگ، مسافر و عابر... اسفند که میشود، دلت باران عید میخواهد و خنکای نسیمِ فروردین! اسفند که میشود، کمی دورتر از مرکز شهر، آدمهایی هستند که هر روزشان یکنواخت است، نه میتوانند وقتی برای تماشای اجناس دستفروشان بگذارند و نه در صف لباس نو خریدن بوتیکها منتظر بمانند... اسفند که میشود همینها، همینها که حاشیهی شهر زندگی میکنند دلشان دستان پر مهر میخواهد و چشمروشنی برای امید! اسفند که میشود، آرزویهای بزرگشان را آهسته تکرار میکنند. اسفند که میشود، تو باران عید باش و خنکای نسیم فروردین. *** اسفند که میشود، میخواهی به دنبال بهانههای شادیبخش زندگیات باشی. شادیهایی از جنس آشتی با یک دوست قدیمی! نوشتن یک شعر روی کارتپستال برای مادر و پدر! خریدن هدیه برای همهی اعضای خانواده! تهیهی یک لیست از کارهای خوبی که میتوانی در روزهای عید، آنها را در خود تقویت کنی! اسفند که میشود، میتوانی یک جعبه شیرینی و چند شاخه گل تهیه کنی و با یک لبخند زیبا به نزدیکترین مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست بروی. اسفند که میشود، بهانههای شادمانهی زندگیات بیشتر و بیشتر میشود. *** اسفند که میشود، دلت میخواهد عروسکهای قدیمیات را داخل یک سبد بگذاری، سبد را داخل انباری. اوم م م م عطر جعبهی عروسکهای نو خوشحالت میکند! اسفند که میشود، کیف و کفشهای نواَت را کنار هم میچینی، موبایلت را برمیداری و از زوایای مختلف از خریدهایت برای عید عکس میگیری. اسفند که میشود، روبهروی آینهی قدی میایستی و خودت را در آینه نگاه میکنی! بلند میگویی: «چه لباس قشنگی! عیدت مبارک!» چه خوب است اینبار که اسفند میشود، سبد عروسکهایت را به کسانی که داشتن عروسک، آرزوی شب عیدشان است، ببخشی. یک جفت کیف و کفش نو برای دوست همسن و سالت هدیه بدهی تا او هم از دریچهی دوربین نگاهش، تصویر کیف و کفش نو خودش را در ذهنش ثبت کند. بگذار یک دوست، از دورترین فاصلهها با تو تکرار کند: «چه لباس قشنگی! عیدت مبارک!» *** اسفند که میشود، کنار سفرهی هفتسین مینشینی، به رقص ماهی گلیها توی تُنگ نگاه میکنی، سیب هفتسین را جلوی بینیات میگیری، عطر سیب سفرهی هفتسین تو را به وجد میآورد. دست میکشی روی سبزههایی که با روبان قرمز تزئین شده، طعم سمنو را میچشی، یک سنجد کوچک را مزه مزه میکنی، سکهها را میشماری، و نگاهت میافتد به پیالهی سرکهای که سفید و زلال است... و تصور میکنی چه روز خوبی خواهد بود! روز عید که مادر و پدر، خواهر و برادر، آقاجان و بیبیگل کنار سفرهی هفتسین مینشینند و آقاجان اسکناسهای نو و تا نخورده را به همهی خانوادهها هدیه میدهد. بیبیگل صورت همهیمان را میبوسد... چه لحظههای خاطرهانگیزی خواهد بود... گوشت را تیز میکنی! تیزِ تیز! تیک تاک! تیک تاک! از خودت میپرسی چند دقیقه، به لحظهی تحویل سال مانده؟ دلت اتفاق تازه میخواهد. لحظهای نو، تصمیمهای تازه، موفقیتهای خاص و پیدرپی! راستی اسفند که میشود، مادربزرگها و پدربزرگهایی هستند که سالهاست منتظرند! پدربزرگهایی که منتظرند اسکناسهای قدیمی، اما تا نخوردهیشان را به فرزندانشان تقدیم کنند... مادربزرگهایی که دلشان لَکزده برای یک روبوسی! روبوسی نوههای قد و نیم قدشان! اسفند که میشود، اینبار تو به همراه خانوادهات به دیدار مادربزرگ و پدربزرگهایی بروید که قلبشان پر از دلتنگی است. اینبار تو تصور آنها را در کنار سفرهی هفتسین به حقیقت تبدیل کن! اینبار در کنار آنها جایی دورتر از همهمههای فامیلی و خانوادگی، سیب گاز بزن، سبزه را با خودت ببر، سکههای عیدی را به همه نشان بده! بگذار تق تق سکههای پیاله، مادربزرگها و پدربزرگها را خوشحال و سرِحال کند! راستی پیالهی سرکه را هم حتماً با خودت ببر! تیک تاک! تیک تاک! تیک تاک! لحظهی تحویل سال میشود. حالا! همین حالا بیشتر از هر سال، شادابی و خندانی! از خودت راضی هستی... حول حالنا الی احسن الحال. امسال سال حال خوب توست... *** اسفند که میشود... | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 99 |