تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,315 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,261 |
خودت برام مهمی | ||
پیام زن | ||
مقاله 19، دوره 28، خرداد (324)، خرداد 1398، صفحه 72-73 | ||
نوع مقاله: پزشکی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/mow.2019.67336 | ||
تاریخ دریافت: 02 مهر 1398، تاریخ پذیرش: 02 مهر 1398 | ||
اصل مقاله | ||
مامانوشت : قسمت دوم الهام سلمانی شب سیزده فروردین است. من شبکار هستم. عصر شلوغی داشتیم و شبی شلوغتر. هفده بیمار، تا صبح به اتاق معاینه مراجعه کردهاند. همکارم با خنده میگوید: «تمام باردارهای منطقه اومدن معاینه بشن، صبح با خیال راحت برن سیزدهبهدر.» زن جوانی همراه خواهرش، حدود ساعت یک بامداد با درد شکم و پهلو و خونریزی شدید وارد اتاق معاینه میشوند. پشت در اتاق شلوغ است و همه با هم حرف میزنند. خدمهی بیمارستان را صدا میزنم، تا همراهان را بیرون کند و اتاق خلوت شود. همراه این بیمار، در اتاق معاینه است. بیمار، زنی بیستساله و در هفتهی سیزدهم بارداری اول است. وی از اوایل بارداری، درد شکم و پهلو و لکهبینی داشته است. این نشانهها، علائم سقط هستند. فشارش را میگیرم. با حالت خسته و افتاده، کفشهایش را روی کف سرامیک اتاق میکشد و به طرف تخت معاینه میرود. معاینه میشود. جنین در حال دفع است و خونریزی بسیار شدید. دکتر تجویز کورتاژ میکند و میگوید که بیمار را بهصورت اورژانسی به اتاق عمل بفرستم. همکارم رگ میگیرد و من سراغ بیمار بعدی میروم. با سروصدای بیمار و همراهش، دوباره برمیگردم. بیمار، به کورتاژ رضایت نمیدهد و همراه خواهرش میگویند که ما این بچه را میخواهیم و باید نگهش داریم. همکارم توضیح میدهد که جنین قلب ندارد و نگهداشتنش برای مادر هم دردسر میشود. بیمار گریه میکند و با بغض، اصرار به نگهداشتن جنینش دارد. دکتر برمیگردد سمت بیمار و میگوید که این جنین، در حال دفعشدن است. خونریزی خودت هم شدید است و باید سریع کورتاژ شوی. باز هم بیمار رضایت نمیدهد. دکتر میخواهد که شوهرش برای رضایت بیاید. یکی از همکاران سراغ همسر او، به بیرون سالن میرود. شرایط بیمار را برایش توضیح میدهد. مرد جوان وارد سالن میشود و بالای سر همسرش میایستد. من هم کنارش ایستادهام. مرد جوان که آرام به نظر میرسد، فقط دو جملهی کوتاه میگوید: «بچه برام مهم نیست؛ خودت مهمی!» زن جوان راضی نگاهش میکند و تسلیم نظر پزشک میشود. ما هم باید از اول همسرش را صدا میزدیم؛ این را همکارم میگوید. بیمار و خواهرش، هردو گریه میکنند و سؤال همیشگی اینطور مواقع را تکرار میکنند: «چرا اینطور شد؟ اینکه قلب هم داشت. قرار بود بعد از عید، سونوی غربالگری انجام بشه.» دکتر میگوید: «دلیل خاصی نمیشه براش گفت. موارد اینچنینی خیلی زیادند. کسی که از اول بارداری لکهبینی داره، باید استراحت بیشتری کنه؛ ولی تنها دلیلش این نیست. میتونه یه اختلال تو رشد جنین، یا حتی اختلال کروموزومی باشه.» خواهر زیر لب میپرسد: «تو مهمونیهای عید زعفرون خورده بودی؟ زرشک؟ آویشن؟...» دکتر با تندی میگوید: «ربط چندانی نداره!... خوردن کمی از اینا نمیتونه دلیل سقط باشه...» بعد از گرفتن رضایت، بیمار آمادهی رفتن به اتاق عمل میشود و با یک بیهوشی کوتاه، برای کورتاژ آماده میگردد. کورتاژ، جراحی سادهایست که در زمان کوتاهی، رحم را از جنین و جفت تخلیه میکند. بعد از عمل، بیمار از خواب کوتاهِ بعد از بیهوشی بیدار میشود. ساعت سهوده دقیقه، من بیمار را از اتاق عمل تحویل میگیرم. فشار خونش را بررسی میکنم. نبض و درجهی حرارت بدنش را کنترل مینمایم و همه را یادداشت. جنین دفعشده را هم، برای آزمایش پاتولوژی به آزمایشگاه میفرستم. بیمار را برای ۲۴ساعتی که دکتر دستور بستری داده است، به بخش زنان میفرستیم. خواهر او بالای سرش ایستاده است و با تلفن صحبت میکند. ساعت سه نیمهی شب، نگران است که بدن خواهرش به سقط عادت کند و بارداریهای بعدی هم به همین سرنوشت بینجامد. تلفن را که قطع میکند، میگویم: «اگه کسی سهبار پشت سر هم سقط کنه، دکترها آزمایشهایی مینویسند و دلایل سقط مشخص میشه. بدن کسی با یهبار، به سقط عادت نمیکنه. خواهرتون بعد از سه ماه، میتونه برای بارداری مجدد اقدام کنه. تو این سه ماه هم، باید اقدامات پیشگیری از بارداری داشته باشه. بدن معمولاً بلافاصله بعد از سقط، آماده بارداری بعدی میشه. الآن بهترین کار برای شما، دادن روحیهست، نه خالی کردن دل بیمار!...» ساعت هفت صبح، جواب آزمایشهای خون بیمار آمده است. شرایط او خوب است. اگر گروه خونی بیمار منفی و گروه خونی همسرش مثبت باشد، باید آمپول رگام دریافت کند تا در بارداری بعدی، ناسازگاری خونی مادر و جنین اتفاق نیفتد. ساعت هفت و سی دقیقه، بیمار را با دیگر بیماران به همکارم در شیفت بعدی تحویل میدهم. شب شلوغی بود؛ حتی یک دقیقه چشم روی هم نگذاشتم. برای شیفت صبح، اسمم در لیست بحران بیمارستان است. باید خانه باشم تا اگر در بیمارستان مشکلی پیش آمد یا شلوغ بود، برگردم. الهام سلمانی | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 148 |