تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,327 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,286 |
نگاهی به کتاب ماهی روی درخت آیا مشکل «اِلی» قابل حل است؟ | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 10، دوره 30، اردیبهشت (350)، اردیبهشت 1398، صفحه 24-25 | ||
نوع مقاله: نقد کتاب | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2019.67411 | ||
تاریخ دریافت: 24 مهر 1398، تاریخ پذیرش: 24 مهر 1398 | ||
اصل مقاله | ||
پروانه پارسا نویسنده: لیندا ماللیهانت مترجم: مرضیه ورشوساز تا حالا شنیده و یا دیدهاید که ماهی روی درخت شنا کند؟ یا اصلاً بتواند از یک درخت بالا برود؟ من که ندیدهام؛ اما یک کتاب به نام «ماهی روی درخت» هست که از سوی لیندا ماللیهانت نوشته شده است. این کتاب در یک هزار نسخه در سال 97 از سوی انتشارات پرتقال با قیمت 21000 تومان به چاپ رسیده است. این کتاب برندهی جوایز متعددی شده است. نویسنده، کتاب را به آنهایی که یک روزی فکر میکردند از پس کاری بر نمیآیند، تقدیم کرده است. موضوع کتاب دربارهی دختری به نام «الی نیکرسون» دانشآموز کلاس ششم است. «الی» خودش را به خواننده اینگونه معرفی میکند: «دلم میخواد الی نیکرسون رو ببینم و باهاش کلی حرف بزنم! نمیدونم از کی باهام بود؛ اما من از وقتی رفتم اول راهنمایی یادمه... همهی لحظههایی که توی باتلاق حرف زدن گیر میکردم رو یادمه. لکنت داشتم، خیلی شدید. پدرم دبیر بود و تقریباً همهی معلمهام میشناختنش. همین شرایط رو سخت میکرد. از ادبیات، زبان و همهی درسهای خوندنی متنفر بودم.» (ص7) الی همانطور که خودش در ابتدای داستان میگوید، دارای لکنت زبان شدیدی هست و همین باعث میشود تا در خواندن متنها دچار مشکل شود. او زمان زیادی طول میکشد تا بتواند یک پاراگراف را بخواند. به همین دلیل بقیهی دانشآموزان تحمل ندارند و «الی» را مسخره میکنند. هر روزی که میگذرد «الی» بیشتر مورد تمسخر و آزار دیگران قرار میگیرد. خانم هال میپرسد: «خب الی، بالأخره میخوای بنویسی یا نه؟ اگر معلم بداخلاقی بود، راحتتر بودم. بنویس دیگه. میدونم که میتونی. اگه بهتون بگم میتونم با دندونام از درخت برم بالا چی؟ باز هم بهم میگید میتونی؟»(ص9) مشکلات «الی» کم نیستند؛ اما مشکل دیگری پیش میآید و فکر «الی» را سخت مشغول میکند. خانم «هال» معلم «الی» باردار است و میخواهد به مرخصی برود تا معلم دیگری جایگزینش شود. «الی» نگران است که معلم جدید چگونه میتواند با او کنار بیاید؟ «به نظرم بدترین کار دنیا همین است که بخواهم خودم را توصیف کنم. ترجیح میدهم دربارهی موضوع با مزهتری بنویسم، مثلاً اینکه آدم توی جشن تولد خودش بالا بیاورد. خانم هال میگوید: «مهمه که بنویسی، برای اینکه معلم جدید بتونه باهات آشنا بشه.»(ص10) در آخرین روزی که خانم «هال» در مدرسه حضور دارد، همکلاسیهای «الی» برایش هدیه میآورند. یک دسته گل، پوشک بچه و... «الی» هم میخواهد خانم هال را خوشحال کند. او کارتی که گلهای رز زرد دارد را به خانم هال هدیه میدهد؛ اما این کارت یک کارت تأسف است که در مواقع عزاداری به دیگران داده میشود! و «الی» از این موضوع بیاطلاع است. این کار او باعث میشود که همکلاسیهایش بیشتر او را مسخره و اذیتش کنند! «صاف میایستم؛ اما همهی درونم مچاله شده. حالم خیلی بد است... من اصلاً نمیدانستم این کارت، چهقدر غمانگیز است. فقط از گلهای زرد و قشنگ روی آن خوشم آمد. خیال میکردم خانم «هال» با این کارم خیلی خوشحال میشود.»(ص18) «الی» خیلی ناراحت است؛ اما نمیتواند مشکلش را برای دیگران توضیح بدهد. او میترسد که اگر موضوع را به دیگران بگوید بیشتر ناراحتش کنند. چند روز از هفته او را به دفتر مدرسه میفرستند تا برای اشتباهات و کمکاریهایش توضیح بدهد؛ اما «الی» بهترین راه را در سکوت میداند و سعی میکند که با مدیر مدرسه بحث نکند و پیشنهاد کمک از دیگران را نمیپذیرد! خانم «هال» از بچهها خداحافظی میکند و به مرخصی میرود. «الی» میداند که معلم جدید آقای «دنیلز» میآید. مدیر مدرسه تلاش میکند تا «الی» با معلم جدید مشکلی پیدا نکند؛ اما «الی» از دست خودش خسته شده و نمیداند که چه کند! حتی خودش را تنبیه میکند و به جای آنکه با اتوبوس به خانه برگردد با پای پیاده میرود و به خودش میگوید که حقم همین است... مادر «الی» در یک رستوران کار میکند. «الی» بعد از مدرسه پیش مادر میرود و تکالیف مدرسه را انجام میدهد تا ساعت کاری مادرش تمام شود و با هم به خانه برگردند. کتابم را از توی کیف درمیآورم و باز میکنم. حرفها و کلمهها برای خودشان میچرخند و میرقصند. بقیهی آدمها چه طور حرفهایی را که تکان میخورند، میخوانند؟ به جای خواندن، زل میزنم به بخار قطرههایی که میچکند توی قوری و به بخار آتشفشانها فکر میکنم. به دایناسورهایی که دور هم قهوه میخوردند و در مورد قشنگیهای شهابسنگی که از بالای سرشان میگذرد، حرف میزنند. خوش به حالشان که هیچوقت مجبور نبودند بروند مدرسه.»(ص25) «چند لحظه بعد پیشبند چهارخانهی قهوهای و سفید مامان روبهرویم است. بالا را نگاه میکنم. قسم میخورم نمیدونستم کارت تاس... تاس... کارت مردههاست.»(ص26) «الی» برخلاف مشکلی که در خواندن دارد، نقاشیهای بسیار زیبایی میکشد و تخیلات خاص خودش را دارد و به همین علت همواره مورد حمایت مادر و برادرش قرار میگیرد. مخصوصاً که رابطهی «الی» با برادر بزرگترش خیلی خوب است و او را «بهترین خواهرکوچولوی من» صدا میکند. «الی» سعی میکند که از بچههای مدرسه دور بماند؛ اما بعضی از بچهها حتی تا رستوران تعقیبش میکنند تا او را اذیت کنند. مادر، همواره «الی» را حمایت میکند و میداند که او بسیار باهوش است. «فوری میگویم: «لازم نیست من کاری بکنم. همهشون از من متنفرن.» - الی... تو باهوشتر از این حرفایی. میدونی که مدرسه شوخیبردار نیست. دلم نمیخواد مجبور باشی برای یه ذره انعام، مثل من از صبح تا شب سرپا کار کنی. من بیشتر از اینا برات میخوام. تو خیلی باهوشی. ریاضیت خوبه. یه هنرمند با استعدادی. فکر نمیکنی دیگه باید بازیگوشی رو بذاری کنار؟ - من باهوش نیستم. تو میگی، ولی نیستم. - خودتم میدونی که حرفت درست نیست. میتونی خیلی بیشتر از اینا تلاش کنی.»(ص34) «الی» به خنگ بودن متهم میشود؛ اما مادر «الی» این را قبول نمیکند و «الی» از مادرش خجالت میکشد که مجبور است مادرش باشد! معلم جدید میآید و روزها سپری میشوند. «الی» متوجه میشود که معلم جدید میخواهد به او کمک کند، ولی او فکر میکند که هیچ کس نمیتواند به او کمک کند و مشکلش را حل کنند! آیا معلم میتواند راهی پیدا کند تا «الی» به او اطمینان کند تا مشکلاتش را با او در میان بگذارد؟ مشکل «الی» چیست؟ آیا مشکل او قابل حل است؟ چند نفر در دنیا چنین مشکلی دارند؟ آیا معلم توانایی حل مشکل را دارد یا باید از کس دیگری کمک بگیرد؟ اینها سؤالهایی است که با خواندن کتاب، جواب آنها را پیدا میکنید. میتوان گفت این داستان بسیار جذاب و جالب است و به یکی از مشکلات خاص و البته ویژه پرداخته است. متن داستان، روان است و خواننده در خوانش آن مشکلی ندارد. راوی داستان، اول شخص و همسن خواننده است و همین باعث احساس صمیمیت بین او و مخاطب میشود. متن، خواننده را همراه خود به لایههای زندگی راوی میبرد و او را با مشکلات و فضای زندگیِ او آشنا میسازد. شخصیتهای داستان، آدمهای معمولی هستند و ممکن است که اتفاقهای رخ داده برای هر کسی روی دهد. وقایع داستان ملموس هستند و به همین دلیل خواننده ماجراها را دنبال میکند. نویسنده به خوبی توانسته است احساسهای راوی را بیان کند و ارتباط قوی بین او و مخاطب ایجاد کند. مطمئناً با خواندن این کتاب لذت خواهید برد و همچنین با مشکلات دیگران نیز آشنا میشوید. شاید روزی در یک فضا و زمان مناسب بتوانید به دیگران کمک کنید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 292 |