تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,375 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,316 |
نذری | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 24، دوره 30، تیر (352)، تیر 1398، صفحه 46-46 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2019.67639 | ||
تاریخ دریافت: 26 آبان 1398، تاریخ پذیرش: 26 آبان 1398 | ||
اصل مقاله | ||
نذری غزل چراغی- 12ساله - بروجرد - چند وقته اینجایی؟ - دو هفته - تو چی؟ - بیست روزی میشه. - تو هم عمل کردی؟ - آره پامو جراحی کردم یک هفته دیگه اینجا هستم. - من هم دو روز پیش اومدم برای آپاندیس. مرد آهی کشید و گفت: «خیلی بده که روز عاشورا توی بیمارستان روی تخت باشی.» - آره خیلی بده. واقعاً بدشانسیه.. الآن همه بیرونن. - معمولاً محرمها چهکار میکنی؟ کجا میری؟ - هیئت میرم. عزاداری میکنم. نذری هم میخورم چیزی که امسال نخوردم. میدونی از بچگی عاشق غذای نذری روز عاشورا بودم. هر عاشورا نذری خوردم به جز امسال... بغض گلویش را فشرد. خودش را نگه داشت تا اشکش سرازیر نشود؛ اما نتوانست و اشکش سرریز شد. چند دقیقه بعد دکتر وارد شد. محمد را معاینه کرد و پروندهاش را نگاه کرد و گفت: «امروز مرخص میشی.» یک ساعت بعد محمد خداحافظی کرد و رفت. علی چشمهایش را بست و خوابش برد.» *** با صدای پرستار بیدار شد. توی دست پرستار یک ظرف نذری بود. آن را کنار تخت گذاشت و گفت: «یه نفر اینو برای شما آورد. نذریه مثل اینکه اینحا بستری بوده. میدونه هر سال روز عاشورا نذری میخوری.» اشک توی چشمانش حلقه زد و لبهایش از شوق خندید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 96 |