| تعداد نشریات | 54 |
| تعداد شمارهها | 2,551 |
| تعداد مقالات | 36,130 |
| تعداد مشاهده مقاله | 16,180,203 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 7,334,480 |
جشن بزرگ | ||
| سنجاقک | ||
| مقاله 2، دوره 16، مرداد مسلسل173-1398، مرداد 1398، صفحه 4-5 | ||
| نوع مقاله: داستان | ||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2019.67780 | ||
| تاریخ دریافت: 16 آذر 1398، تاریخ پذیرش: 16 آذر 1398 | ||
| اصل مقاله | ||
|
سیدهفاطمه موسوی خالهنبات همیشه توی جیبهایش آبنباتهای خوشمزه دارد؛ زرد، قرمز، نارنجی، سبز... او همیشه میخندد و لُپهایش چال میافتد. امّا خالهنبات امروز یک جور دیگر است؛ یک لباس سبز خوشرنگ پوشیده، درِ خانهاش را باز گذاشته، چایی خوشعطرش را دم کرده، یک عالمه شیرینی و آبنباتهای رنگیرنگی خریده و لُپهایش از همیشه بیشتر چال افتاده. همهی همسایهها به خانهاش میروند، با او روبوسی میکنند، میوه و شیرینی میخورند و میخندند. از مامان میپرسم: «توی خانه خالهنبات، عروسی است؟» مامان همانطور که دارد پیراهن گلگلیام را میپوشاند، میخندد: «نه دخترم! امروز عیدِ غدیر است.» میپرسم: «عیدِ غدیر؟» مامان میگوید: «بله، در این روز پیامبر(ص) از طرف خدا، حضرت علی(ع) را جانشین خودش به مردم معرّفی کرد؛ برای همین، آنها این روز را جشن میگیرند.» میپرسم: «پس خالهنبات هم جشن گرفته؟» مامان سرش را تکان میدهد: «بله. حالا جورابهایت را بپوش تا برویم خانهیشان!» جورابهای توریام را میپوشم و میرویم خانهی خاله. خالهنبات صورتم را میبوسد؛ صورتش بوی آبنباتِ توتفرنگی میدهد. همسایهها توی خانهاش نشستهاند و خوشحالاند. چهقدر خوب است که خاله جشن گرفته! من هم دوست دارم وقتی بزرگ شدم، این روز قشنگ را جشن بگیرم. | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 77 |
||