تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,294 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,217 |
الّاکلنگبازی | ||
سنجاقک | ||
مقاله 4، دوره 16، مرداد مسلسل173-1398، مرداد 1398، صفحه 8-9 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2019.67782 | ||
تاریخ دریافت: 16 آذر 1398، تاریخ پذیرش: 16 آذر 1398 | ||
اصل مقاله | ||
لعیا اعتمادی وقتی خورشید درآمد و هوا روشن شد، ساعتدیواری دید یکی از عقربههایش نیست. اینطرف را نگاه کرد، عقربه را ندید. آنطرف را نگاه کرد، عقربه را ندید. با ناراحتی گفت: «وای! کی عقربهام را برداشته؟» یکدفعه چشمش افتاد به زمین و چندتا مورچه را دید. مورچهها روی عقربهاش نشسته بودند و داشتند الّاکلنگبازی میکردند. ساعتدیواری گفت: «آهای مورچهکوچولوها! عقربهی مرا برای چی برداشتید؟» مورچهها گفتند: «این الّاکلنگ ماست. خودمان پیدایش کردیم!» ساعتدیواری گفت: «امّا این عقربهی من است. لطفاً آن را پس بدهید!» مورچهها گفتند: «نه! ما عقربهات را پس نمیدهیم. ما میخواهیم با آن بازی کنیم!» ساعتدیواری گفت: «اگر عقربهام را بهم ندهید، آنوقت من نمیتوانم بگویم ساعت چند است. بعد شما نمیفهمید کی باید بخوابید، کی باید بیدار شوید و کی باید بازی کنید؟» مورچهها به هم نگاه کردند. مورچهبزرگه گفت: «خُب اگر عقربهی تو را پس بدهیم، خودمان با چی بازی کنیم؟» ساعتدیواری فکر کرد. فکر کرد و فکر کرد. یکدفعه به یاد پاندول افتاد که داشت اینطرف و آنطرف تاب میخورد. با خوشحالی گفت: «پیدا کردم... پیدا کردم! خُب بیایید سوار پاندول شوید و تاببازی کنید!» مورچهها خوشحال شدند و گفتند: «آخجان، آخجان! تاببازی، تاببازی!» بعد عقربهی ساعتدیواری را به او پس دادند و رفتند روی پاندولِ ساعت سوار شدند. حالا هم ساعتدیواری خوشحال بود، هم مورچهها خوشحال بودند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 41 |