تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,429 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,375 |
مواد لازم برای پخت یک زندگی شگفت انگیز! | ||
پیام زن | ||
مقاله 18، دوره 28، مرداد (326)، مرداد 1398، صفحه 52-53 | ||
نوع مقاله: مهارت | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/mow.2019.67992 | ||
تاریخ دریافت: 02 دی 1398، تاریخ پذیرش: 02 دی 1398 | ||
اصل مقاله | ||
محمدمهدی ناظمی اردکانی[این نوشته بر اساس تحقیقات و دستاوردهای روانشناسی مثبت گرا می باشد]اگر یک روز از زندگیتون باقی مونده، توصیه می کنم حتما اول فیلم «این است یک زندگی شگفت انگیز!»[1] به کارگردانی فرانک کاپرا رو ببینید، بعد با خیال راحت این همین یک روز باقیمانده رو باشکوه زندگی کنید! زیبا زندگی کنید و به قول جوونها «حالش رو ببرید!». بعد هم این متن رو ببینید تا بیشتر با جزء جزء یک زندگی شگفت انگیز آشنا بشید! چیزی که هر روز بیشتر می جوییماش ولی کمتر می یابیماش!!
شاید همه ما اینطور فکر میکنیم تمام هدف از زندگی، پیدا کردن خوشبختی است و راه رسیدن به خوشبختی، کسب موفقیت است! بنابراین بایستی به دنبال کار ایدهآل، همسر ایدهآل، خانه زیبا و... باشیم. اما تحقیقات نشان میدهد به دنبال خوشبختی بودن، میتواند آدمها رو بدبخت کند. در حال حاضر ـ با هر استاندارد قابل تصوری ـ زندگیها در حال بهبود است، اما افراد بیشتری احساس ناامیدی، افسردگی و تنهایی میکنند. در حقیقت یک جور خلاء آدمها رو عذاب میدهد. حتما لازم نیست از نظر پزشکی افسرده باشین تا آن را احساس کنید. همهی ما دیر یا زود از خودمون میپرسیم: «آیا همه زندگی همین است؟!» بر اساس این پژوهش، آنچه این ناامیدی رو پیشبینی میکنه فقدان خوشبختی نیست. بلکه فقدان داشتن معنا در زندگی است. کلید حل مساله: داشتن معنا در زندگی!حالا سوال این است که تفاوت میان خوشبخت بودن و داشتن معنا در زندگی چیست؟ روانشناسان زیادی خوشبختی را وضعیتی از آسایش و راحتی تعریف میکنند، اینکه در لحظه احساس خوبی داشته باشید. اما معنا، مفهوم عمیقتری است. روانشناس مشهور مارتین سلیگمن میگوید معنا از تعلق داشتن و در خدمت چیزی فراتر از خود بودن و از پرورش بهترینی که در درون شماست، می آید. به دنبال معنا بودن، مسیر رضایتبخشتری است و تحقیقات نشان میدهند افرادی که در زندگی معنا دارند: آدمهای مقاومتری هستند، در مدرسه و محیط کار موفقتر هستند و حتی عمرهای طولانیتری دارند. 1 تعلق داشتنتعلق داشتن از بودن در روابط می آید. جاییکه به درونیات شما ارزش داده بشود و شما هم برای دیگران ارزش قائل میشوید. تعلق واقعی از عشق سرچشمه میگیرد و یک انتخاب است، شما می توانید انتخاب کنید که تعلق به دیگران رو گسترش بدهید. وقتی از کنار فردی که میشناسیم رد میشویم و به روی خودم نمیآوریم. وقتی فردی با ما در حال صحبت است و موبایلمون رو چک میکنیم. این کارها به دیگران احساس بی ارزش بودن می دهد. ولی وقتی با عشق جلو برویم، صمیمیتی ایجاد میکنیم که حال هرکدوممون رو خوب میکند. 2 هدفپیدا کردن هدف، مثل پیدا کردن شغلی نیست که خوشحالتون کند. هدف بیشتر مربوط به اون چیزی است که میدهید تا اون چیزی که میخواهید. به عبارت دیگر کلید هدف، استفاده از قدرتتون برای خدمت به دیگران است. هدف به شما انگیزهای برای زندگی میدهد. "چرایی" که شما رو به پیش ببرد. هدف برای خیلی از ما از طریق کار محقق میشود. یعنی از طریق شغل مون مشارکت میکنیم و احساس میکنیم به ما نیاز هست. در نتیجه مشکلاتی مثل عدم مشارکت در محیط کار، بیکاری و مشارکت پایین نیروی کار تنها مشکلات اقتصادی نیستند؛ بلکه آدم ها بدون انجام کاری که ارزشش رو داشته باشد، دچار مشکل میشن! البته مجبور نیستیم در کار هدف پیدا کنیم. 3 تعالیتعالی و پرورش بهترینی که درون شما هست، به فراتر از خود رفتن بر میگردد. وضعیتهای متعالی آن لحظههای نابی هستند که شما از هیاهوی زندگی روزمره فراتر رفتید، احساس خودخواهیتون کمرنگ شده است، و شما حس میکنید به واقعیتی والاتر متصل هستید. این حس ممکن است در وضعیت های مختلف برای افراد به وجود بیاید، از تماشای هنر، حضور در مکان های مذهبی، نوشتن و ... . تجربههای متعالی میتوانند شما رو تغییر بدهند. 4 داستان نویسی!!مهم نیست که پسر بیل گیتس هستی یا 5 میلیون فالوور داری یا مشکل مالی داری یا بیماری سرطان! مهم اینه که بدونیم این ما هستیم که داستان زندگیمون رو می نویسیم و برای خودمون بازگو می کنیم! زندگی فقط فهرستی از حوادث نیست. پسر جوانی که در حین بازی فوتبال فلج شده بود، بعد از مصدومیتش مدام به خودش میگفت: "زندگیام وقتی فوتبال بازی میکردم عالی بود، ولی الان به من نگاه کنین!!" آدمهایی که قصههاشون رو اینطوری میگویند: "زندگی من خوب بود. حالا بد شده." بیشتر به سوی اضطراب و افسردگی میروند. اما او با گذر زمان بافتن قصهای متفاوت را شروع کرد: "قبل از مصدومیتم، زندگی من بیهدف بود. زیادی خوشگذرونی میکردم و خیلی هم خودخواه بودم. ولی مصدومیتم باعث شد بفهمم میتونستم آدم بهتری باشم." این ویرایش از داستان، زندگی او را عوض کرد. شروع به تعلیم بچهها کرد، و فهمید هدفش چیست: خدمت به دیگران. داستان زندگی، داستانی است که خودتان از خودتان و برای خودتان میگویید. مساله اینجاست که ما همیشه متوجه نیستیم که نویسندهی داستانهای خودمان هستیم و میتوانیم نحوهی روایتشان را تغییر بدهیم.
اما از کجا شروع کنیم؟شروع کن به بازنویسی داستان زندگیت! اتفاقات گذشته رو مرور کنیم، به جای انکارشون، بجای سرزنش خودمون یا دیگران، یه داستان جدید برای زندگیمون بنویسیم؛ بگرد دنبال آن لحظه های ناب زندگی! کجاست که خود خواهیام به حداقل می رسه و روحم به پرواز در میاد... اگه دنبال داشتن حال خوب هستید، خودمون رو بیشتر تو این فضاها بندازیم! یه «چرا» برای زندگی و کسب و کارمون پیدا کنیم! تاکیدا می گم که «چرا» از جنس پول در آوردن نیست! از جنس هدف داشتنه! از جنس داشتن یک رسالته! به دیگران اهمیت بدهیم و معاشرت کنیم با آدم هایی که به خود ما اهمیت می دهند! با آدم هایی معاشرت کنیم که در کنارشون می تونیم اون لحظات ناب رو تجربه کنیم! می تونیم رشد کنیم! می تونیم اهدافمون رو پیگیری کنیم و حال خوب رو تجربه کنیم ....
همیشه با حال باشید! یا علی
[1] فیلم «It's a Wonderful Life» توسط بنیاد فیلم آمریکا بهعنوان تأثیرگذارترین فیلم تاریخ سینما انتخاب شده است. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 68 |