از رسالتهاى بنیادینِ عالمان دین، صیانت دین و دفاع از مکتب در برابر موجهاى سهمگین خرافه و پندارهاى خرافى و تحریفهاست؛ چه اگر دین به درستى صیانت نگردد و تفسیرهاى روشنى از آموزههاى آن بیان نگردد و پاسداران و مرابطان از مرزهاى فکرى آن حراست نکنند، کمکم، پندارهاى سخیف به آن راه مىیابند و در کنار شعائر دینى خود را نشان مىدهند و با مرور زمان رنگ دینى به خود مىگیرند که بیرون راندن آنها از مجموعه دین دشوار خواهد بود.
خرافه و خرافهگرایى از آفتهاى جدى دین و دیندارى است آفتى که هماره اسلام را تهدید کرده و مىکند و در مواردى در باورها و شعائر دینى رخنه کرده و چنان اسلامى و برابر با آموزههاى اسلامى جلوهگر شده که شمارى از پیروان ساده لوح دین را به دفاع از خود، واداشته است.
عالمان آگاه و دغدغهمند مسلمان در همه روزگاران، بخش مهمى از فرصتهاى خود را به بازبینى و پالایش دین و مکتب ویژه ساختهاند و از صفاى باورها و شعائر اسلامى در برابر باورهاى غیردینى نگهبانى و سره را از ناسره سوا کردهاند.
دینشناسان، با نشان دادن اصول و معیارهاىِ دینشناسى مشعلهاى فروزانى بر راه رهروان دین برافروختهاند، تا در پرتوى آنها اسلام اصیل را از اسلام تحریف شده و وارونه، باز شناسند و در نتیجه در دام شیادان و اهریمنان گرفتار نیایند.
پیرایهزدایى از اسلام و آموزههاى ناب شیعه، براى عالمانِ عرصه دفاع، همهجا با آرامش همراه نبوده است. مرزبانان اندیشه و فرهنگ اسلامى در بسیارى از روزگاران، با گرفتاریها و دشواریها و بازدارندههاى بسیارى روبهرو بودهاند؛ چه عادات و رسوم ناهماهنگِ با ارزشهاى دینى، بویژه آنگاه که رنگ دینى مىگیرند، از پیچیدهترین بازدارندگان حرکتهاى اصلاحىاند و دشوارترین مبارزه پیامبران و امامان و مصلحان بزرگ تاریخ، مبارزه با خرافهها بوده است.
دلبستگان به باورهاى خرافى و شیادانى که منافع خود را در رواج خرافه مىبینند، مردم را علیه این خرافهستیزان شورانده و گاه آنان را مخالف دین و مذهب خوانده و زندگى را برایشان دشوار مىساختند.
مجاهد مردى چون علامه سیدمحسن امین، که همه عمر در راه مکتبِ حسین بن على(ع) در تکاپو بود، بر اثر نقد قمهزنى، متهم به عاشورا ستیزى شد و عالمى چون حاج سراج انصارى بر اثر مبارزه همزمان با افکار الحادى کسروى و خرافهگستران، مصائبِ بسیارى را به جان خرید.1
شمارى از عالمان در لابهلاى گفتوگوهاى دینى و پژوهشهاى مذهبى، به نقد خرافهها و اسرائیلیات و موضوعات ناهمگون با آموزههاى وَحیانى پرداختهاند و شمارى هم آثارى ترتیب داده و در آنها مسائل غیرعقلانى و خرافى را به بوته نقد گذاردهاند.
در این مقال در پى آن هستیم که تلاشها و آثار پدیدآمده در این حوزه را بشناسانیم. در حقیقت گامى در شناساندن جبهه صد خرافى، که یکى از جبهههاى بسیار مهم است، برداریم.
کلثوم ننه (عقائد النساء)
نویسنده: آقاجمال خوانسارى (1125)
ناشر: مروارید، تهران 1353
خزافهگرایى و رواج بازار رمالان و پیشگویان و برنامهریزى براساس سعد و نحس ایاّم در میانه دوره صفویه، در میان ایرانیان گسترش یافته بود. آنسان که افزون بر توده عوام، کارگزاران دولت را نیز به خود مشغول کرده بود، تا آنجا که در دهه آخر حکومت صفویان، پارهاى از تصمیمگیریهاى مهم سیاسى و دفاعى کشور، متأثر از پیشگوییهاى رمالان و خوابگزاران و رؤیاى افراد بود. نشانههایى وجود دارد که از جمله عوامل فروپاشى دولت صفویه به دست محمود غزنوى2 خرافهگرایى سلطان حسین صفوى و کارگزاران وى بوده است. این گروه، به جاى خردورزى در رفع مشکلات اقتصادى و اجتماعى، به رموز و امور عجیبه و خواب و احضار ارواح و ارتباط با اجنه روآورده بودند.3
آقاجمال خوانسارى، از علماى روشناندیش و بیدار، نویسنده چیرهدست، که به روانى به دو زبان فارسى و عربى مىنوشت و نثر پرمایه او هنوز در آسمان حکمت و ادب ایران مىدرخشد و مورد استفاده دانشوران است، در راه عمق بخشیدن به اندیشه و فرهنگ دینى کارهاى سودمندى را به انجام رسانید و با زبان و قلم و نشر آموزههاى اصیل و عقلانى دین به آگاهى بخشى مردم پرداخت. شرح کتاب غرر الحکم ودرر الکلم آمدى، در کلمات قصار امیرمؤمنان، به زبان فارسى از آن جمله است.
عقائد النساء، یا کلثوم ننه، از نوشتههاى ادبى منسوب به آقاجمال است. خوانسارى با نوشتن این کتاب، به افشاى بخشى از خرافههاى درهم تنیده در فرهنگ عمومى مردم پرداخت. وى، با زبان ساده فارسى در قالب طنز، به طور غیرمستقیم آداب و رسوم خرافى و خردسوز را که در مواردى رنگ مذهب و آیین به خود گرفته بود، به بوته نقد گذارد. این رساله از چنان قوتى برخوردار است که هر انسان دوستار جامعه نمونه و به دور از خرافه و علاقهمند به اسلام ناب را برمىانگیزاند که با این پدیده شوم درافتد و نگذارد خرافات تار و پود جامعه را از هم بگسلد.4
آقابزرگ تهرانى درباره این رساله مىنویسد:
»کلثوم ننه، کتابى است شریف و رمانى است انتقادى و خندهدار و لطیف در تشریع برخى از افکار موهوم در جامعه. در این کتاب خرافه و بدعتهاى بسیارى که به شریعت نسبت داده شده، بیان شده است. این کتاب از آقاجمال خوانسارى فرزند آقاحسین خوانسارى است (1125 م). «5
دکتر محمد معین، از این اثر اینگونه یاد مىکند:
»کلثوم ننه کتابى است به فارسى در هزل، و موضوع آن مقابله اختلافات فقهاست. و از جمله از رسوم و آداب اوباش و زنان بحث مىکند. مؤلف فرض کرده است که این مراسم و آداب، وحى شیطان است. بعید نیست این کتاب هزل، که تألیف آن را به آٍقاحسین خوانسارى نسبت مىدهند، از لطایف طبع پسرش آقاجمالالدین باشد. آقاحسین از دانشمندان علوم دینى و ادبى بود. و از جمله شاگردان میرداماد است. «6
صادق هدایت در کتاب نیرنگستان، کلثوم ننه را نخستین کتابى خوانده که به زبان عامیانه و ساده، آداب و رسوم عوام را نقد کرده است:
»تنها کتابى که مىشود گفت راجع به آداب و رسوم عوام نوشته شده، همان کتاب معروف کلثوم ننه، تألیف آقاجمال خوانسارى است که به زبانهاى خارجى نیز ترجمه شده و فارسى آن نیز در دسترس همه مىباشد. اگرچه بعضى از مطالب آن اغراقآمیز به نظر مىآید؛ زیرا نباید فراموش کرد که بیشتر این عادات و خرافات امروزه منسوخ شده و از بین رفته است. خرافات هم مانند همهگونه عقاید و افکار، زندگى بهخصوصى دارد. گاهى به وجود مىآید و جانشین خرافات دیگر مىشود و زمانى هم از بین مىرود. ترقى علوم افکار و زمان به این کار خیلى کمک مىکند. چه بسا اتفاق مىافتد که یک دسته از آنها را از بین مىبرد، در صورتى که یک دسته دیگر خیلى سختتر جاى آنها مىآورد. البته اگر آنها را به حال خود بگذارد، جنبه الوهیت خود را تا دیرزمانى نگه مىدارند. چون مردم عوام آنها را مانند مکاشفات و وحى الهى دانسته، به یکدیگر انتقال مىدهند. «7
کتاب کلثوم ننه، در یک مقدمه و 16 باب و خاتمه تنظیم شده است. مقدمه آن درباره اهمیت و جایگاه زنان خرافهپرداز و اسامى برخى از آنان است.
باب اول: خرافههاى و بدعتهاى رایج در باب غسل و وضو و تیمم.
باب دوم: خرافههاى رایج در نماز.
باب سوم: خرافههاى رایج در روزه.
باب چهارم: خرافههاى رایج در نکاح و ازدواج.
باب پنجم: خرافههاى رایج در شب زفاف.
باب ششم: خرافههاى رایج در زاییدن زنان و اوراد وارده در زائو.
باب هفتم: خرافههاى رایج در حمام رفتن.
باب هشتم: در بیان سازها.
باب نهم: خرافههاى رایج در معاشرات زنان با شوهران خود.
باب دهم: خرافههاى رایج در غذاهاى نذرى.
باب یازدهم: خرافههاى رایج در تعویذها و بازوبندها.
باب دوازدهم: خرافههاى رایج در موضوع محرم و نامحرم
باب سیزدهم: خرافههاى رایج در دعا.
باب چهاردهم: خرافههاى رایج در آداب مهمانى.
باب پانزدهم و شانزدهم: خرافههاى مراسم خواهرخواندگى و آداب پس از آن.
و خاتمه در خرافههاى رایج در دعاها و اورادها و آداب و رسوم دیگر.
آقاجمال در باب خرافههاى روزه نذرى زنان نوشته است:
»بدان که زنان را چندین روزه مىباشد که به آن روزه، به مطلب خود مىرسند. اول روزه مرتضى على و آداب آن این است که باید حرف نزند و از جهت افطار به خانهها رفته گدایى کند. به این نحو که به در خانهها قاشق بزند و با دست در نکوبد و از وجه گدایى برنج و ماست و خرما بخرد و در وقت عصر، پابرهنه از همان اجناس گدایى، چلویى طبخ کرده و شب به آنها افطار کند. کلثوم ننه و باجى یاسمن را اعتقاد آن است که قاشق را به غربال بزند و این احوط مىباشد و دَدَه بزمآرا گفته: اولى آن است روزه در روز دوشنبه بگیرد و این قول اقوى است.
دوم روزه هفدهم ماه رجب و آن تا ظهر است و ظهر باید افطار به قند و کنجد بکند و بىبى شاه زینب گفته که کنجد و قند از پول گدایى گرفته شود. سوم ایضاً روزه مرتضى على است و آداب آن این است که از هفت خانه آب چاه بیاورد و با آن آب افطار کند و دو رکعت نماز نیز بگزارد و بىبى شاه زینب گفته که: باید از وجه گدایى یک شمع و یک کوزه بگیرد. و کلثوم ننه، شمع را مستحب مىداند و این مسأله در وجوب و استحباب اختلافى است و خاله جانآقا گفته که: این روزه را دختر نذر کند و بگیرد که به شوهر برود و بر سر او زن دیگر که به اصطلاح هوو گویند نکند و حاجت او برآورده شود و بىبى شاه زینب و دَدَه بزمآرا و کلثوم ننه گفتهاند که: از جهت گشادن بخت دختران و زود به شوهر رفتن ایشان به منار مشهور رفته، بگوید... «8
آقاجمال خوانسارى، در باب پنجم در خرافههاى رایج در میان مردم در شب زفاف که امروزه نیز گونههایى از آن در میان مردم وجود دارد، چنین نوشته است:
»بدان که گریستن عروس و مادرش در شب عروسى واجب است و داماد هم به تمامى زنهایى که در آن خانه هستند، محرم است و دَدَه بزمآرا گفته: داماد با هر زنى ملاعبت و دستبازى کند مىتواند کرد و باجى یاسمن، با سایر علما، آمدن مادر عروس را به خانه داماد در شب عروسى حرام مىدانند و واجب است که عروس و داماد در شب زفاف پاى راست را به پشتپاى یکدیگر گذارند و هریک بیشتر گذارد، از دیگرى ساقط مىشود و کلثوم ننه گفته که اگر شوهر مقدم دارد، بر عروس غالب آید، اگر عروس مقدم دارد، بر شوهر غالب آید. این امر تجربه شده است و اگر کسى عمداً ترک کند، ترک یکى از فرائض کرده باشد. «
کتاب عقائد النساء، به سال 1355 ش، با طرحهاى بیژن اسدىپور در 136 صفحه چاپ و منتشر شده است.
التنزیه فى اعمال التشبیه
نویسنده: سیدمحسن امین
چاپ: صیدا 1928
علامه سیدمحسن امین، از پیشگامان پیرایهزدایى از فرهنگ دینى به شمار است. وى، در حوزه نجف، از دانشهاى متداول بهرهمند شد و با استفاده وافر از حوزه درس عالمانى چون: آخوند خراسانى، آقارضا همدانى طه نجف و... براى عمل به رسالت عالمانه خویش به زادگاه خود، لبنان و شام بازگشت و ارشاد مردم را در سرلوحه کار خود قرار داد. با مردم بود و در تصحیح اعتقادات آنان مىکوشید. هرجا کژیى مىدید، براى راست کردن آن همت مىگماشت و آنچه او را بسیار رنج مىداد در امان نماندنِ مراسم عزادارى ائمهاطهار، بویژه امام حسین(ع) از گزند خرافهها بود. مىدید پیرایههاى دخیل، آموزهها و شعائر زندگىساز مکتب علوى وحسینى را از مسیر خود منحرف کرده است.
تندروى در عزادارى امام حسین و انجام یک سرى کارها و رفتارهاى غیرعقلانى و زیانآور به نام عزادارى، همچون: قمهزنى، استفاده از زنجیرهاى تیغدار و خواندن نوحهها، مرثیهها و روضههاى مبتنى بر اخبار دروغ و غیرمستند، به هدف گریاندن مردم، آن عالم بزرگ را واداشت تا با این سرى خرافهها و رفتارهایى که از دین بهره نداشتند، به مبارزه برخیزد و قمهزنى در نگاه وى بدعت بود و کارى ناروا و در هرکجا که انجام مىگرفت، ناشایستگى آن از نظر شرع روشن بود. اما در منطقه لبنان و شام، این کار فوقالعاده زشت مىنمود. زیرا در مرءا و منظر دیگر طوایف اسلامى و مسیحیان انجام مىگرفت. صحنههایى را به وجود مىآورد که دهشتانگیز بود و سبب مىگردید، جایگاه پیروان اهلبیت در جهان تنزل پیدا کند و این مکتب عقلانى و خردگرا و آزادىبخش، به عنوان مذهبى خرافى و کهنهگرا و خشونتطلب به دنیا نموده شود.
علامه امین، در مبارزه با این پدیده زیانبار، به دو کار سودمند و بسیار راهگشا دست زد:
1. نوشتن کتابهاى مقتل و نقل درست رویداد عاشورا، چون: لواعج الاشجان فى قتل الحسین، 9 الدر النضید فى مراثى سبط الشهید »المجالس السنیه فى مناقب ومصائب النبى والعتره النبویه. «
2. تحریفزدایى از آیینهاى عزادارى با نوشتن کتاب »التنزیه فى اعمال التشبیه«.
علامه امین، در این کتاب به شرح، بدعت بودنِ رفتارهایى چون قمهزنى و خود آزارى در عزادارى پرداخت و نامشروع بودن آن را با دلیلهاى گوناگون اثبات کرد.
مؤلف، در این رساله، در نقد اینگونه عزاداریها روى چند نکته تأکید کرده است:
1. زیان قمهزنى براى جسم و حرمت آن در شریعت.
2. زیانمند بودن آن براى دین و مذهب، به عنوان ثانوى و دور شدن مردم از تشیع به سبب این رفتارهاى خشونتآمیز.
3. سابقهنداشتن قمهزنى در سیرت متشرعه و علماى گذشته.
4. مخالفت علماى برجستهاى چون میرزاى قمى و آقاسید ابوالحسن اصفهانى با قمهزنى.
این کتاب را به سال 1322 ش جلال آل احمد ترجمه و به نام عزاداریهاى نامشروع منتشر کرد.
انتشار کتاب التنزیه، موجى از مخالفت را در میان خرافهگرایان و تعزیهگردانان در عراق، لبنان و شام برانگیخت. سیدصالح على، واعظ مشهور عراقى، در رأس مخالفان و بدگویان سیدامین قرار گرفت و روى منبر در مجالس عمومى، نویسنده کتاب را تکفیر کرد.
شمارى از نویسندگان حوزوى، مانند: سید عبدالمهدى مظفر و سیدنورالدین شرفالدین نیز با زبانى نرمتر کتاب التنزیه را نقد کردند و قمهزنى را در شریعت جایز شمردند10 آنچه را که به مخالفان علامه امین مدد مىرسانید، استفاده هواداران خودزنى از احساسات مذهبى مردم در ایّام عاشورا و رقابت دستههاى عزادارى در پرشور کردن مراسم خویش بود. قرار گرفتن قمهزنى در کنار سینهزنى در کتاب التنزیه، دستاویز دیگر آنان براى کوبیدنِ مؤلف آن بود.
مخالفان مىگفتند: سینهزدن متعارف که زیانى ندارد و نامشروع نیست و نوعى از شعائر پسندیده است.
وحال اینکه مقصود علامه امین بر سر سینهزدنهاى زیانآور و خونین (اللطم الدامى) و قفل زدن بر بدن و تشبه مردان به زنان11 و برعکس بود.
هدف علامه امین، پاک کردنِ مراسم عاشورا از خرافات و پیرایههاى نامشروع بود و سامان دادن به عزادارى در جهت پرشور کردن و استفاده بهتر از رسالت حرکتآفرینى و آزادىبخشى آن بود.
اما، با همه ناسزاگوییها و مخالفتهاى غیرمنطقى و فضاسازیها، گروه بزرگترى از مراجع و فضلا و واعظان مصلح و نویسندگان برجسته و روشناندیش، از حرکت اصلاحى سیدعلامه امین جانبدارى و با تجلیل و حمایت از وى حربه مخالفان را کند کردند. از جمله این عالمان:
1. سیدابوالحسن اصفهانى، که آشکارا به حرمت استفاده از قمه و شمشیر بر سر زدن در مراسم عزادارى فتوا داد.12
2. سیدمحسن شراره، از مراجع و استادان صاحب حوزه در لبنان.
3. سیدمهدى قزوینى.
4. سیدهبةالدین شهرستانى.
5. شیخ على قمى.
6. شیخ جعفر بدیرى.13
علماى ایران نیز از علامه امین تجلیل کردند. در سفرى که ایشان به سال 1353 ق، به ایران آمد، حوزه قم و تهران و مشهد از این اندیشور روشناندیش قدردانى کردند.
آیتاللّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، موسس حوزه قم در وقت توقف ایشان در شهر قم، جاى نماز جماعت خود را به ایشان واگذارد و نهایت پذیرایى را از این مهمان فرزانه به انجام رساند.14 این تکریم و احترام حوزویان از این عالم بزرگ در شکستن صولت مخالفان، بسیار کارآمد بود.
ابوهریره سیدعبدالحسین شرفالدین
نویسنده: سیدعبدالحسین شرفالدین
ناشر: دارمورخ العربى، بیروت 1427 ق
علامه سیدشرفالدین عاملى (م: 1377 ق) در عرصه دینپژوهى و نقد و بررسى میراث اسلامى کارنامهاى درخشان دارد و سراسر زندگى پربار علمى و تبلیغى او در این راه سپرى شده است.
وى، با زبان و قلم به نقد خرافه و خرافهپراکنان پرداخت و عالما دین از همه گروهها و مذاهب را به مبارزه با این پدیده ویرانگر فرا خواند.
شرفالدین، در آگاهى بخشى به عالمان دین و دستاندرکاران تراث اسلامى، کتابها و رسالههاى گوناگونى تألیف کرد، مانند تحفة المحدثین در معرفى راویان ضعیف صحاح سته15 و الفضائل الملفقه.16 وى در این رساله به معرفى پارهاى از احادیث و فضائل ساختگى در کتابهاى روایى پرداخته است.
از جمله کتابهاى ارزنده شرفالدین در حوزه نقد و تحریفزدایى از متون روایى، کتاب ابوهریره است. وى پس از شرح و معرفى ویژگیهاى شخصیتى و سیاسى این جاعل و خرافهپرداز، به روشنگرى پیامدهاى ویرانگر روایاتى پرداخته است که ابوهریره آنها را جعل و یا از دیگران روایت کرده است. وى با بررسى سند و تحلیل محتواى بیش از چهل حدیث از روایات ابوهریره، که بخشى از آنها مربوط به تاریخ بنىاسرائیل است، خرافه بودن آنها را آشکار ساخته است.
شرفالدین در مقدمه کتاب، در انگیزه نگارش آن نوشته است:
»بدین سبب به افشاى نقش ویرانگر ابوهریره در تاریخ حدیث و معرفى گوشهاى از احادیث ساختگى او پرداختم که پیوندى مستقیم با حیات دینى و عقلى مسلمانان دارد و اگر این هدف نبود، چنین کارى را به دیگران وامىگذارد و دشوارى آن را به خود همواره نمىکردم. اما دامنه بسیارى از این احادیث موهون به اصول و فروع دین کشیده شده و فقها و متکلمان به آن استدلال مىکنند.
سنت راستین در محتوا و روش، داراى ویژگى خاص خویش است که صاحبان اندیشه و ذوق و آشنایان با علوم بلاغى آن را مىشناسند و سنت را به وسیله آن از غیر سنت باز مىشناسند.
سنت برتر از آن است که خار ناخالصى در آن بروید و کسى چون ابوهریره با نادیده گرفتن وجدانهاى هوشمند به رسول خدا و امت پیامبر پیرایهاى زشت ببندد.
سنت، منهاج اسلام و مجموعه قوانین روشنگر حیات اسلام است که همه آیینهاى اخلاقى، اعتقادى، اجتماعى و ادبى از آن گرفته مىشود و هیچ منطقى ما رابه سکوت در برابر این ستم که جوهره اسلام را به خطر مىافکند، دعوت نمىکند؛ بلکه عقل سلیم ما را فرا مىخواند که از جوهره اسلام که به ما درس آزادگى و خرافهگریزى مىدهد، پاسدارى کنیم و از حریم آن دفاع کنیم. در این راستا باید صحاح و مسانید جمهور اهل سنت که به روایات دور از خرد این مرد پرگو آلوده گردیده پاکسازى گردد. ما این تحقیق را به دست مىدهیم تا سنت راستین پیامبر را از پیرایههاى ناروا پاک و حق را نمایان و آشکار سازیم. «17
از جمله روایتهاى ابوهریره که سیدشرفالدین در این پژوهش، آنها را نادرست، ناسازگار با قرآن، مبانى دینى و سنت قطعى رسول اللّه دانسته و خیالى و غیرواقعى بودن آنها را روشن کرده است، عبارتاند از:
1. آفرینش آدم به صورت خداوند. 18
2. رؤیت خداوند در قیامت با چشم سر. 19
3. قدم گذاشتن خداوند بر آتش. 20
4. زدن موسى بر چشم ملک الموت.
5. سوزاندن لانه مورچگان به فرمان حضرت موسى.
6. سب و لعن پیامبر به افراد بىگناه. 21
7. مسخ شدن امتى از بنىاسرائیل به صورت موش. 22
8. بافتن ماجراهاى خیالى درباره امتهاى گذشته. 23
تنزیه مکتب اهلبیت از خرافهگرایى
بخش دیگرى از نوشتههاى سیدشرف الدین، بیانگر تلاشهاى گسترده وى در تنزیه مکتب اهلبیت از خرافههایى است که بدخواهان و ناآگاهان به آن نسبت دادهاند. در گذشته به نظر سیدشرفالدین، امویان و اکنون هواداران آنان، مکتب اهلبیت را کهنهگرا مىدانسته و مىدانند. اینان بدین منظور بر این اتهام، به مکتب عقلانى اهلبیت اصرار مىورزند، تا از این راه این مکتب پویا و حاضر در متن زمان و زمانه را مذهبى خرافى جلوه دهند و جامعه اسلامى را از پیروى از آن و قرار گرفتن در راه امام حسین و حماسه حسینى باز دارند و نگذارند جوانان در جستوجوى حقیقت، به سرچشمههاى زلال پاکى دست یابند.
وى، عصبیت و حسد و بىتقوایى را از عوامل این سنگاندازیها و تهمتزدنها مىداند و سران، علما و نویسندگان مذاهب را به خداترسى و تذهیب نفس سفارش مىکند.
شرفالدین، در نوشتههاى گوناگون، عقلانیت باورها و آیینهاى شیعى را به تصویر کشیده است و شیعه را از خرافهها و سخنان نابخردانه نسبت داده شده به آن منزه دانسته است و یادآور شده است: ابن حزم ظاهرى از گذشتگان و نویسندگان جریده المنار از معاصران، نسبتهاى ناروایى به شیعه داده و خرافههایى را از مذهب شیعه مىپنداشتهاند که هیچ نشانى از آنها در متون شیعه وجود ندارد و حال اگر در شمارى از شیعیان رفتارى غیرعقلانى دیده مىشود، ربطى با فرهنگ ناب و خردمندانه شیعه ندارد. اینگونه خرافهها، در باور و رفتار همه مسلمانان وجود دارد.
ابنحزم ظاهرى در کتاب »الفصل« به شیعیان نسبت داده:
»آنان ازدواج با نه زن را روا مىدارند و »تُرب« نمىخورند و مىگویند این بوته پیش از کربلا نبوده و با خون حسین روییده است. «24
شرفالدین این نسبت ناروا را به پیروان اهلبیت، را نمىپذیرد و با دلائل ثابت مىکند شیعیان مانند دیگر مسلمانان ازدواج با بیش از چهار زن را، آن هم مطابق با شرائطى که در قرآن آمده، حرام مىدانند و تاکنون کسى از شیعیان به چنین کارى دست نزده است و نیز در فقه »شیعه« »کرنب = ترب« مانند دیگر سبزیجات حلال است.
شرفالدین، از بزرگان اهل سنت نقل کرده که زبان ابن حزم ظاهرى و شمشیر حجاج از یک مادر زاییده شدهاند25 و او چنان در تهمتزنى، جسارت ورزیده که بىباکانه به باقلانى نسبت داده که او هر فسق و کفرى را به پیامبران نسبت داده است26 و به سمنانى، از بزرگان اشاعره، نسبت کفر به پیامبر داده است. 27 و نیز به محمد بن حسین فورک و سلیمان باجى از بزرگان احناف، بهتانهاى شگفت زده است. 28 و یا شمارى از ناآگاهان و بدخواهان، شیعیان را متهم ساخته بودند که از سر خرافهگرایى، گوشت اشتر نمىخورند.
شرف الدین پاسخ داده است: هیچ یک از فقهاى شیعه گوشت شتر را مکروه ندانسته که فرضاً آن را حرام بشمارند و در ابواب فقهى شیعه، در باب قربانى، از شتر پیش از دیگر چهارپایان نام برده شده و در همه سرزمینهاى شیعه، شتر خورده مىشود. 29
لؤلؤ و مرجان
نویسنده: میرزاحسین نورى
تحقیق: حسین استاد ولى
226 صفحه.
ناشر: دارالکتب الاسلامیه 1375
میرزا حسین نورى (م - 1320 ش) معروف به محدث نورى، از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى است. او پژوهشگر پرکار بود و در دانش رجال و کتابشناسى تحقیقات ارزندهاى را عرضه کرد.
محدث نورى شاگردان موفق و تأثیرگذارى را در حوزه تاریخ و حدیث و رجال تربیت کرد. وى افزون بر کارهاى پژوهشى و تألیفى چون مستدرکالوسائل در حوزه حدیث، واعظ بود، به منبر مىرفت، مرثیه مىخواند و در عزاى امام حسین مردم را مىگریاند و خود نیز مىگریست.
محدث نورى از نفوذ تحریف و خرافه به حوزه عزادارى و مرثیهخوانى، در نگرانى شدید به سر مىبرد. و براى پیراستن این مراسم مقدس و معنوى از پیرایهها و دروغها، دست به قلم برد و کتاب پرارج لؤلؤ و مرجان را نوشت.
انگیزه اصلى تألیف این کتاب، آنگونه که خود وى یادآور شده: رواج خرافه و دروغ در حوزه مقدس تبلیغ، بویژه در مراسم و مجالس عاشورا بوده است؛ موضوعى که افزون بر بدعتگسترى و دروغپراکنى درباره سید شهیدان، چهره شیعه را در جهان به جلوهگر مىسازد و مردم را از گرایش به مکتب اهلبیت باز مىدارد. 30 آنچه به تلاش علمى و افشاگریهاى بهنگام و بایسته محدث نورى در اینباره شتاب داد، شکوه طلبهاى به نام مولوى سیدمرتضى جانپورى، از طلاب هند بود. از رواج خرافه و دروغپردارى در مجاس وعظ و روضه شیعیان هند. وى، از محدث نورى خواست در اینباره به واعظان هشدار دهد. این خود انگیزه محدث نورى را در مبارزه با خرافه و تحریف بیشتر کرد. زیرا به روشنى دریافته بود که به این بلاى خانمانسوز، نه هند، که مجالس عراق و ایران را نیز درنوردیده و آفت آن به همه عرصههاى وعظ و روضه و مقتل و زیارت سرایت کرده است:
»روزى طلبهاى را دیدم آن دروغهاى قبیحه را براى شهدا مىخواند. دستى بر کتفش گذاشتم، ملتفت من شد، گفتم: از اهل علم قبیح نیست چنین اکاذیبى در چنین محضرى؟! گفت: مگر مروى نیست؟ تعجب کردم، گفتم: نه. گفت: در کتابى دیدم. گفتم: در کدام کتاب؟ گفت مفتاج الجنان، ساکت شدم؛ چه کسى که در بىاطلاعى کارش به اینجا رسد که جمعکرده بعضى عوام را کتاب مىشمرد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نیست. «31
کتاب لؤلؤ و مرجان در یک مقدمه و در دو فصل تنظیم شده است:
فصل اول، در اخلاص در عبادت و روضهخوانى و پرهیز از ریا.
فصل دوم در ارزش صدق و راستگویى. مؤلف در این فصل به شرح، درباره مباحث مربوط به دروغ، بحث کرده است مانند: اقسام دروغ، توریه، دروغ مصلحتآمیز، دروغهاى رایج در میان روضه خوانان، بویژه درباره وقایع عاشورا و تعزیه و زیارت ائمه. پس از آن وظایف عالمان در برخورد با دروغپردازان و خرافهگستران را برشمرده است و با عنایت به آیه کریمه »واجتنبوا قول الزور«32 و آیات دیگر به طلاب و واعظان هشدار داده از نقل و شنیدن چنین یاوههایى باید دورى گزید.
محدث نورى، در لؤلؤ و مرجان به پارهاى از دروغها و روضههاى دروغ و کتابهایى که در آنها خرافه، دروغ و سخنان غیرمستند و واهى بسیار دیده مىشود، اشاره مىکند، از جمله:
1. »آنچه روضهخوان مىخواند که بعد از رفتن علىاکبر به میدان و آمدن آن حضرت به مادرش لیلا فرمود: برخیز برو در خلوت و دعا کن براى فرزندت که من از جدم شنیدم که مىفرمود: »دعاى مادر در حق فرزند مستجاب مىشود. « تا آخر آن که تمام دروغ است. «33
2. مستند نبودن کتابِ مفتاح الجنان و عوام بودن گردآورنده آن. 34
3. محرق القلوب، نوشته آخوند ملامهدى نراقى، که دربردارنده اخبارى است موهون، بىاصل و بىمأخذ و مخالف روایت ثقات، بلکه اخبارى که به یقین دروغاند و مطالب منکره که ناظر بصیر، تعجب مىکند از نوشته شدن چنان مطالبى به قلم چنان عالمى. 35
4. دروغ بودن داستان آمدن هاشم مرقال به کمک امام حسین(ع) در روز عاشورا که در محرق القلوب نراقى و پیش از آن در روضة الشهداء نقل شده است.
ملامهدى نراقى در محرق القلوب مىنویسد:
»چون بعضى از یاران به جنگ رفته شهید شدند، ناگاه از میان بیابان، سوار مِکمَل و مسلح پیدا شد، مرکبى کوه پیکر سوار بود. خودعادى فولاد بر سر نهاده و سیر مدوَّر بر سر کتف درآورده و تیغ یمانى جوهردار، چون برق لامع حمایل کرده و نیزه هیجده ذرعى در دست گرفته و سایر اسبابِ حرب را برخود آراسته کالبرق اللامع والبدر الساطع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان روى به سپاه مخالف کرد و گفت: هرکه مرا نشناسد، بشناسد، منم هاشم بن عُتبة بن ابى وقاص، پسر عمّ عمر سعد.
پس روى به امام حسین کرد و گفت: السلام علیک یا اباعبداللّه. اگر پسر عمّم عمر سعد، به جنگ شما آمده، من آمدهام جان خود را نثار شما کنم. «
محدث نورى پس از نقل این خبر، در ردّ آن مىنویسد:
»مبارزات و کشته شدن او [هاشم مرقال در روز عاشورا] تمام آن دروغ است جزماً؛ زیرا که هاشم از شجاعان معروف بود و از این جهت او را مرقال مىگفتند و از خاصه ملازمان رکاب ظفر انتساب حضرت امیرالمؤمنین بود و عَلَم بزرگ اردوى جلالت و رایَت عظماى عساکر منصوره در جنگ صفین در دست او بود... و همان روز شهید شد. «36
محدث نورى، در پى نقل داستان جعلى پیشین از محرق القلوب ملامهدى نراقى، از شخصى یاد مىکند به نام فضل بن على که ملامهدى نراقى، برخلاف نظر و تحقیقات دقیق علماى انساب و مؤلفان احوال ائمه اطهار(ع) وى را فرزند امام على و برادر امام حسین(ع) پنداشته که در روز عاشورا، در عرصه نبرد حضور داشته است:
»چون پسر سعد هزار سوار براى مقاتله با هاشم [مرقال] فرستاد، حضرت نیز برادر خود فضل را با ده نفر از انصار براى اعانت هاشم فرستاد. «37
کتاب اسرار الشهاده، نوشته فاضل دربندى، به نظر محدث نورى در بردارنده اخبار واهى و ساختگى بسیار است. تا آنجا که:
»براى مخالفین ابواب طعن و سخریه و استهزاء باز نمود و همتاش او را به آنجا کشاند که عدد لشکر کوفیان را به ششصد هزار سوار و دو کرور پیاده رساند. و براى جماعت روضهخوانان، میدانى وسیع مهیا نمود که هرچه کمیت نظر را در آن بتازند، به آخر نرسانند و در بالاى منابر، با نهایت قوت قلب، مستند ذکر کنند که فاضل دربندى چنین فرموده:
»... این کتاب در نزد علماى فن و نقادین احادیث و سِیَر، بىوقع و بىاعتبار و اعتماد بر آن، کاشف از خرابى کار ناقل و قلت بصیرت اوست در امور.
... از مطالب عجیبه آنکه: براى خودم مرحوم مذکور، مشافهةً نقل کرد که: من در ایّام سابقه شنیدم که فلان عالم گفت، یا روایتى نقل کرد که: روز عاشورا، هفتاد ساعت بود و من در آن وقت این را غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن، ولکن حال که تأمل در وقایع روز عاشورا کردم، خاطرجمع، یا یقین کردم که آن نقل راست و آن همه وقایع نشود، مگر در آن مقدار زمان.« 38
6. داستان زعفر جنى و عروسى قاسم. محدث نورى این دو داستان را موهون مىداند و مىنویسد:
»سخن در آن اخبار موهونه و کتب غیرمعتمده است که سابقاً در میان بود و از نظر بزرگان علما گذشته و به آنها اعتنا نکردند و مراجعه ننمودند. حتى مثل علامه مجلسى و محدثین عصر او و قبل از او، و بعد از او، نه آن است که آنها را ندیده و بر آن کتب واقف نشدند قصه زعفر جنى، و عروسى قاسم، از نظر ایشان مخفى نشده. هر دو روضه کاشفى موجود و دوم در منتخب شیخ که مسّتمل است بر موهون... و غیرموهون [موجود است]. «39
7. گزافهگویى در شمار لشکر کوفیان: سواره ششصد هزار و پیاده دو کرور. 40
8. دروغ بودن حرکتِ امام حسین(ع) از مدینه با دبدبه و کبکبهاى چون شاهان:
»خبر طولانى در کیفیت بیرون آمدنِ حضرت سیدالشهداء(ع) از مدینه طیبه که در میان این جمعیت دائر، و فاضل دربندى آن را در اسرار خود از بعضى شاگردانش روایت کرده که او در مجموعهاى که آن را نسبت مىدهند به بعضى روضهخوانها دیده که از عبداللّه بن سنان کوفى و روایت کرده و او از پدرش، از جدّش که قاصد اهل کوفه بود و مکتوبى آورد و جوابى خواست، حضرت سه روز مهلت خواست، روز سیم عازم سفر شدند. گفت: بروم ببینم جلالت شأن پادشاه حجاز را که چگونه سوار مىشود! آمد، دید حضرت بر کرسى نشسته، بنىهاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین کرده و چهل محمل که همه را به حریر و دیباج پوشاندهاند، حاضر!
آنگاه کیفیت سوارى را به شرحى عجیب نقل کرده که هر سطر آن، مشتمل است بر چند دروغ.
و این شخص همراه بود تا عصر روز یازدهم که ابن سعد امر کرد شترانِ بىجهاز حاضر کردند براى سوار شدن اسیران. و در آنجا نیز شرحى تازه داده، آنگاه به یادش آمد سوارى در آن روز، با آن جلالت، پس گریست تا آخر خبر که انسان متعجب است از کیفیت ساختن آن.
و از آن عجبتر ضبط کردن چنین فاضلى است آن را در کتاب خود و حال آنکه دیده که در »ارشاد« مفید مروى است که چون خواست حضرت از مدینه طیبه بیرون بیاید، این آیه را خواند:
»فخرج منها خائفاً یترقّب قال ربِّ نجّنى من القوم الظالمین. «41
و چون وارد مکه معظمه شدند، این آیه را تلاوت فرمودند:
»ولما توجّه تلقاء مدین قال عسى ربى أن یهدینى سوأَ السبیل. «42
و سیره و زى مذکور در این خبر بىاصل، زى جبابره و ملوک است، با سیره امامت، غایت مباینت را دارد. «
استاد شهید مطهرى، درباره شخصیت علمى محدث نورى و معرفى اثر او، کتاب لؤلؤ و مرجان مىنویسد:
»مرحوم حاج میرزا حسین نورى، اعلى اللّه مقامه، استاد شیخ عباس قمى، محدثى است که در فن خودش فوق العاده متبحر بود و حافظهاى بسیار قوى داشته است. مرد باذوق و بسیار با ایمان بوده است. او در موضوع منبر کتابى نوشته است به نام: لؤلؤ و مرجان. با اینکه کتاب کوچکى است، ولى فوق العاده خوب است. در این کتاب، راجع به وظایف اهلمنبر سخن گفته است. همه این کتاب در دو فصل است: یک فصل آن درباره اخلاص، یعنى خلوص نیت است؛ که یکى از شرایط گوینده و خطیب، واعظ، روضه خوان این است که خلوص داشته باشد، منبر که مىرود، روضه که مىخواند، به طمع پول نباشد و چقدر عالى در این موضوع بحث کرده است... . شرط دوم، صدق و راستى است، و در اینجاست که موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشریح شده و انواع دروغها را چنان بحث کرده که من خیال نمىکنم در هیچ کتابى درباره دروغ و انواع آن به اندازه این کتاب بحث شده باشد و شاید این کتاب در دنیا نظیر نداشته باشد. عجیب این مرد تبحر از خود نشان داده است. «43
شیعه چه مىگوید
نویسنده: حاج سراج انصارى
حاج سراج انصارى (م - 1342 ش) از عالمان متعهد و مسؤولیتشناس و خرافهستیز سده اخیر بود. سراسر زندگى پربرکتش، در عراق و ایران در دفاع از باورهاى اصیل شیعه و جدا کردن آن از پیرایههاى خرافى سپرى شد.
حاج سراج انصارى در افشاى تحریفگریهاى بدخواهان و سادهدلان از ساحَتِ مقدس دین و مکتب، کارهاى برجستهاى را به انجام رساند و آثار سودمندى را فراروى اهل مطالعه گذارد، مانند نبرد با بىدینى.44
دین چیست و دعوى پاک دینى براى چیست، خرد چیست و خردمند کیست و نشریههاى: ماهانه اتحادیه مسلمین ایران، مجله مسلمین و آیین اسلام.
حاج سراج از پیشگامان نشر مطبوعات دینى است. 45 وى با روشنگریهاى دینى و خرافهزدائى از چهره مکتب تشیع، موفق گردید گروهى از پیروان دیگر ادیان آسمانى و عدهاى از بهائیان را به دین اسلام علاقهمند سازد46. حاج سراج، تحریف مفاهیم دینى و درهم آمیختن ارزشهاى اسلامى با خرافه و غربزدگى و تجددگرایى افراطى را از بازدارندههاى شناخت اسلام مىشمرد و همزمان در حدِ توان خود، به مبارزه با این دو پدیده خطرناک دست زد و با زبان و قلم و نشر کتاب و مجله به روشنگرى جوانان پرداخت. او هم از سوى گروههاى شبه روشنفکر و غربزده و هم متحجرانِ گریزان از زمان و زمانه مورد تهاجم قرار گرفت.
این عالم روشناندیش، در دروهاى که آموزهها و شعائر دینى از سوى رضاخان پهلوى و روشنفکران و غربزدگان وابسته به دستگاه رضاخان و قوام دهنده آن، خرافه انگاشته مىشدند، در نشریه آیین اسلام، پرسشى را در این باره به اقتراح گذاشت و از همه اندیشهوران، روشناندیشان، اهل قلم و علاقهمندان به زلالى و نابى اندیشه دینى، درخواست پاسخ و راهنمایى کرد و پاسخهاى رسیده و درخور توجه را منتشر ساخت.
»خرافات چیست؟
موضوعى که بسیار اهمیت دارد و باید در پیرامون آن گفتوگو شود، موضوع خرافات است که هر جمعیتى مبارزه با خرافات را در مرامنامه خود گنجانده و هر نویسنده، مخالفت با خرافات را هدف خود ساخته است. ما نیز یکى از آنانیم که آن مبارزه و این مخالفت را بر خود لازم مىدانیم. چیزى که هست ما نخست مىخواهیم از افکار عامه استفاده نموده و ببینیم خرافات در نظر عامه چیست. چه امرى را خرافات مىنامند.
ناگفته پیداست که تا موضوع خرافات روشن نشود، مبارزه و مخالفت با آنها جز اتلاف وقت فایده دیگرى ندارد. ما مىخواهیم بدانیم که جمعیتها و نویسندگان و علما و فضلا چه چیز را خرافه مىگویند و آنهایى که مبارزه با خرافات را عنوان نمودهاند، مقصودشان چیست؟ این واژه (واژه خرافات) در زبانها و نوشتهها بسیار به کار برده مىشود. ما مىخواهیم بفهمیم که مبارزین خرافات و مخالفین آنها راستى مىدانند با چه چیزها باید مبارزه نمایند... اینک مىپرسیم خرافات چیست؟ هرکس که راجع به خرافات و تشخیص آن معلوماتى دارد، مىتواند بنویسد و به اداره آیین اسلام بفرستد، تا در این ستون درج شود و خواهش مندیم که زیاده از یک صفحه نباشد تا در یک شماره درج گردد. «
در پاسخ این اقتراح، مقاله کوتاهى در شماره 14 همان سال سوم آیین اسلام چاپ شد. این راب اید افزود که خود حاج سراج روى خرافه حساسیت پیدا کرده ود و اعتراف داشت که خرافات، چهره دین را پوشانده و لازم است که دین را به حالت اولى خود برگردد و رنگى دیگر بر خود نگیرد. 47
دغدغههاى دینى و مسؤولیتشناسى حاج سراج، وى را وامىداشت محافل و شعائر دینى را رصد کند و در برابر کارهاى خرافى و ناروا به نام شعائر دینى بایستد و فضلاء و مراجع تقلید را به مبارزه با آن وادارد و در مواردى چهرههاى موجه و مردمى را به خاطر سکوت در برابر این نارواییها سرزنش کند.
وى در سفرى که در ماه محرم، در دوره آیتاللّه بروجردى به قم داشته بود، با خرافههاى گوناگون از جمله: قمهزنى در لواى عزادارى حسینى روبهرو مىگردد. این صحنه دل او را به درد مىآورد و در برابر آن واکنش نشان مىدهد و در ضمن خاطرات سفر خود به قم مىنویسد:
»چیزى که هست و داراى اهمیت فوقالعاده مىباشد، آن است که پیروان مکتب تشیع باید در اقامه عزادارى، مرتکب اعمالى نشوند که بسیار زننده باشد. باید اوضاع کنونى جهان را نیز در نظر بگیرند و ظاهر شرع مقدس اسلام را شدیداً مراعات کنند و کارى نکنند که وسیله حمله دشمنان و بهانه و بدگویى آنان باشد.
امروز، ما مىبینیم که تبلیغات در هر رشته عکس العملهاى مؤثرى دارد و تبلیغات به اندازهاى مؤثر است که مىتواند بر چهره زیباى حق، پرده باطل بکشد و یا هیکل زشتِ باطل را یک موجود زیبایى معرفى نماید. مثلاً وقتى که در میان اعمال عزادارى، یک عمل ناروایى... مشاهده مىشود، دشمنان ما همان عمل را به رخ جهانیان کشیده و در اطراف آن، آن قدر تبلیغات مىنمایند که آن مرد آمریکایى یا آن دانشمند اروپایى، چنین تصور مىکند که مکتب تشیع، مروج چنین اعمالى است و به همین مناسبت، با نظر تحقیر به آن مکتب مقدس مىنگرند.
این حقیقت را سیزده قرن پیش، رهبر معظم ما پیشواى ششم، حضرت امام جعفر صادق، علیه السلام، در یک جمله کوتاه بیان فرمود و آن جمله این است:
»کونوا لنا زینا ولاتکونوا علینا شیناً. «
شما پیروان مکتب تشیع به وسیله کارهاى نیک سبب سربلندى ما باشید و کارى نکنید که براى ما مایه ننگ و عار باشید.
حتى در دنباله این جمله مىفرماید:
»وقتى که شما پیروان ما کار بدى کردید و اعمال ناروایى را مرتکب شدید، دشمنان ما آن اعمال را از ناحیه ما و اثر تربیت ما خواهند پنداشت و خواهند گفت که: مکتب جعفر بن محمد است که چنین پیروان بدکارى را تربیت کرده است.«
آرى کارهاى زننده از قبیل قمه زدن و قفل به تن کردن و نظایر آنها، سبب آبروریزى مکتب تشیع مىشود و بیگانگان چنین تصور خواهند نمود که اینگونه اعمال از آیین مذهبى تشیع است، و حال آنکه آیین جعفرى و مذهب تشیع منزه و مبرا از این قسم اعمال ناروا بوده و مىباشد.
باز باید در اینجا تکرار کنم که: مراسم عزادارى با این قسم که مشاهده مىشود، مربوط به آیین مذهب تشیع نیست؛ یعنى هیچگاه مکتبِ جعفرى دستور نداده است که مراسم عزادارى را با این کیفیتها که امروز در شهرهاى ایران و عراق و هندوستان و... مرسوم است، برپا نمایند. پس همه این مراسم، از ناحیه خود شیعیان و با سلیقه خود آنان نسبت به مقام حسینى، ارواحنا فداه، سرچشمه مىگیرد. البته براى ابراز محبت و اظهار علاقه هم حد و حدودى نمىتوان تعیین نمود، مگر اینکه مخالف با قوانین مقدسه اسلام باشد. چیزى که هست باید مراسم نام برده، عقلایى و منزه از اعمال ناروا باشد و بهانه به دست دشمنان دین ندهد، خصوصاً شهرهاى مذهبى و على الخصوص شهرستان قم، که مرکز فرهنگ اسلامى و کانون تعلیم و تربیت است، باید اهالى محترم آن، براى دیگران آیینه کمالات و مرآت تقوا و فضیلت باشند. شایسته نیست که ساکنین یک چنین شهر مقدسى که مورد توجه جهانیان است، اعمالى را به عنوان مراسم عزادارى مرتکب شوند که سبب سرافکندگى بزرگان دین و رهبران مسلمین گردد.
من در دهه عاشورا در قم ناظر جریانى بودم که هیچگاه با حیثیت و معنویات قم متناسب نبود؛ زیرا کسانى که از خارج وارد این شهر مقدس مىشوند، انتظار دارند که از رفتار ساکنین آن و جریانات مذهبى آن و مخصوصاً از کیفیت عزادارى آن سرمشق بگیرند؛ ولى وقتى مىبینند اهالى محترم قم موکبهاى عزا را برخلاف اصول متعارف به راه انداختهاند، با نظر تحقیر به موقعیت قم نگاه نموده سخت عصبانى مىشوند و مىگویند: درست است که پیشوایان دین مقدس اسلام براى اقامه عزا اصول و مواردى تعیین نفرمودهاند و فقط استحسان عزادارى و گریه کردن و گریاندن و نوحهسرایى نمودن را ضمن اطلاقات بیان فرمودهاند، ولى اجازه ندادهاند که هرکس هرچه دلش خواست به عنوان عزادارى مرتکب شود. اگر این طور باشد، یعنى هرکس، هرچه دلش بخواهد به عنوان عزادارى مرتکب شود، باید به اساس دین و مذهب و تعلیمات قرآن براى همیشه فاتحه خواند؛ زیرا اسلام از طلوعش با فساد و کارهاى زشت و ناروا مبارزه کرده است. چگونه ممکن است به پیروان خود، ارتکاب اعمال ناشایسته را اجازه دهد؟ بنابراین، روح اسلام از کارهاى زشت و نادرست بیزار است.
عزادارى و گریه کردن و گریانیدن و نوحهسرایى در مصیبت سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه، روحى فداه، بسیار خوب و لازم و مستحسن است؛ اما اعمالى که هیچ ربطى به عزادارى و گریانیدن ندارد، بلکه صرفاً وحشىگرى و دیوانگى و براى بازى کردن و تفنن و تشریفات باشد، نه تنها مستحسن نیست، بلکه قبیح و مستهجن است؛ مثلاً افراشتن بیرقها، سینهزدن و دسته جمعى نوحه خواندن و نظایر آنها در گریانیدن شاید مؤثر باشد؛ اما قمه زدن و زنجیر زدن و شتر آوردن و بالاى شتر طبل زدن و نظایر آنها جز مسخره کردن و بازى کردن چیز دیگرى نیست. «48
از جمله کتابهاى وى در ترسیم باورهاى درست شیعى و خرافهزدایى از آن، کتاب »شیعه چه مىگوید« است. این کتاب پاسخى است به شبههافکنیهاى کسروى در کتاب »داورى«. رضاخان با دعوى مبارزه با خرافات، مبارزه با باورها، آموزهها و شعائر اصیل شیعه را در سرلوحه کار خود قرار داد و در این راه، شمار بسیارى از قلم به دستان فریبخورده و وابسته به یارى او برخاستند. از کسانى که در این دوره و با دعوى روشنفکرى به نبرد با مذهب برخاست، کسروى بود. کسروى با دعوى پاک دینى و خرافهزدایى، با مبانى و آموزههاى روشن شیعى به رویارویى برخاست. در این راستا موضوع امامت، مهدویت و انتظار، زیارت، توسل و عزادارى امام حسین(ع) را زیر سوال برد. آنچه که به این فرد در مذهبستیزى و گسترش برنامههاى تخریبى وى، مدد مىرساند، پارهاى از پیرایهها و خرافهها در عزاداریها و مراسم مذهبى بود. پارهاى از کارهاى نابخردانه در عزاداریها، مانند قمهزنى، قفل زنى و... یا حمل جنازه به عتبات، بدون رعایت مسائل بهداشتى، اختلاط مردان و زنان در زیارت ضریح ائمه و... دستاویزى شده بود براى فردى با قلب بیمار، مانند کسروى تا به اصل تشیع و باورهاى حیاتآفرین و ناب آن هجوم برد و آنها را به سخره بگیرد.
حاج سراج از دوستان و همشهریان کسروى، وقتى او را دید کژراهه مىرود، زبان به ارشاد وى گشود. در این باب، افزونِ بر گفتوگوهاى شفاهى، به نامهنگارى پرداخت و با نامههاى روشنگرانه خود، بر آن بود او را به مسیر درست برگرداند. با اینکه نامههاى زیادى بین آن دو رد و بدل شد، اما نتیجهاى به دست نیامد و کسروى دست از اراجیفگویى برنداشت.
حاج سراج وقتى دریافت کسروى بنا ندارد حق را بپذیرد و در برابر حق سر تسلیم فرود آورد و بین آنچه را خرافهسازان ساخته و به مذهب نسبت مىدهند با حقیقت ناب که تشیع راستین مظهر و نمود آن است، فرق بگذارد، به نقد دیدگاههاى وى همت گمارد و عالمانه به یکایک شبهههاى او پاسخ داد.
وى در این بررسیها و پاسخگوییهاى روشنگرانه، ثابت کرد که مکتب تشیع از خرافه و هرگونه سخن نابخردانه به دور است و آموزههاى آن، بر عقلانیت و خردمندى بنا شده است.
کسروى، با درهم آمیختن حق و باطل و مغالطهگرى، چیزهایى را به شیعه نسبت مىداد که ساحَتِ شیعه از آنها به دور بود. او بر رفتارهاى نابخردانه شمارى از عوام تکیه داشت و بر جعلیات چشم دوخته و از حقایق ناب، چشم فرو بسته بود. خرافهها را آموزههاى شیعه مىپنداشت، از این روى شیعه را، به گمان خود، زیر پُتک تخریب خود قرار داده بود.
حاج سراج، درباره نقش آیینهاى غیردینى و دخیل در کدر جلوه دادن آموزههاى اصیل و ناب دینى، مىنویسد:
»هر دینى که آغاز شده است، نخست هیچگونه خرافات در آن نبوده و نبایستى بود. و پس از مرور زمان، گروهى که معلوم نیست آلت دستِ دشمنان دینى بودهاند یا اینکه اغراض مخصوص داشتهاند، یا اصلاً از نافهمى در پى هوى و هوس خود بودهاند، خرافات چندى را داخل آن دین نمودهاند. و [به خاطر] نبودن سازمان منظم دینى، رفته رفته آن خرافات را میان پیروان آن دین سرایت داده است که بالاخره در انظار عموم آن همه خرافات جزء دین محسوب شده و بهانه به دست دشمنان دین افتاده و براى زباندرازى و گستاخى، عنوانى به دست آنها افتاده است و میدان براى نیرنگ و فریبکارى باز شده و به هیاهو برخاستهاند. روى همین اصل، کسروى که استاد نیرنگ است میدان وسیعى در این زمینه براى مقاصد خود باز دیده و خرافاتى که نمىدانیم از چه سبب و از کجا پیدا شده است، در دست خود عنوان و آن را در کتابهاى خود، خصوصاً در شیعىگرى آنها را به رخ شیعیان کشیده است. تا توانسته است از بدگویى به پیشوایان دین دریغ نکرده است. مثلاً خرافاتى نظیر قمهزدن و زنجیر زدن و قفل به تن کردن و مانند آنها را بیشتر اهمیت داده است. و با آوردن پیکرههایى چند و نوشتن گفتارهایى چرند، حملات خود را به عالَم تشیع ادامه داده این ندانسته که حقائق در جاى خود، محفوظ بوده، از این نیرنگها و نوشتهها کوچکترین نتیجهاى نخواهد گرفت. «
حاج سراج، سپس در نقد کسروى تصریح کرده که در مورد کارهاى خرافى که وى مکتب را به بهانه آنها مىکوبد، کوچکترین خبر ضعیف نیز وجود ندارد و در مورد قمهزنى و قفل به تن زدن و استفاده از زنجیرهاى تیغدار و خودآزارى در هیچ خبر و حدیث گزارشى در دست نیست و این گونه خودآزاریها، هیچ ربطى به دین و مکتب ندارد، تا کسروى بتواند به این دستاویزها، دین را خرافى جلوه دهد و نسل جوان را به رویگردانى از آن فرا خواند.
»علاوه، اگر آن کارها جزء دین بود، لازم بود همه افراد متدینین به آن اقدام نمایند، در حالى که هیچ یک از دانشمندان و عقلاء و انبوه توده شیعه تاکنون همچو کارى نکرده و سخت از این کارها بیزارى نمودهاند. «49
وانگهى، علماى دین، اهل فن روایت و روایتشناسان، خبرها و روایتها را در طول تاریخ، به بوته نقد گذاردهاند و خبرهاى درست از نادرست را سوا کردهاند. در اصل، دانش رجال و درایه براى خرافهزدایى تأسیس شده است. کتاب شیعه چه مىگوید در دفاع عقلانى از باورها و آیینهاى تشیع نوشته شده و در ضمن، نویسنده به شبهههاى کسروى پاسخ داده است.
کتاب »شیعه چه مىگوید« در یک مقدمه و 18 گفتار و 12 گوهر سامان یافته است. در گفتارها مباحثى چون راه اثبات عقیده در مکتب شیعه، خداشناسى در شیعه، حکومت در مذهب شیعه، عقیده شیعه درباره بداء، غیب، عدل الهى، نبوت، امامت در دیگاه شیعه و مسائلى درباره مالیات اسلامى، مورد بحث قرار گرفته است.
در فصل گوهرها، زندگى تحلیلى دوازده امام، مسأله مهدویت، غیبت، انتظار، تقیه، تولى و تبرى، معاد در شیعه و باورهاى شیعه درباره نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
در پایان، مسائلى درباره ویژگیهاى شیعه و فرق آن با دیگر مذاهب طرح شده و شرح کوتاهى درباره زندگى رهبران مذاهب اسلامى چهارگانه مشهور غیرشیعه ارائه شده است.
رویکرد وى، در بررسى مسائل مورد گفتوگوى اندیشمندان، رویکرد عقلانى و با استفاده از آیات قرآن و احادیث مسلم و پذیرفته شده است. وى بر این باور است و روى آن تأکید مىورزد که عقائد و شرایع شیعه، بر عقل سلیم و قرآن و روایات معتبره بناشده و در این راستا روایات ضعیف و سست و روایات راویان مجهول را نمىپذیرد و مبانى دینى خود را براساس اخبار خرافى به دور از عقل بنا نمىکند. اخبار مخالف قرآن را بر دیوار مىکوبد.
بر این نظر است که بسیارى مطالبى که کسروى به شیعه نسبت داده در کتابهاى معتبر وارد نشده و اگر نیز در کتابهایى همانند کافى و من لایحضر الفقیه نیز ثبت شده باشد، قابل نقد است و باید براساس معیارهاى دانش حدیث مورد نقد و بررسى قرار گیرد:
»چیزى که مایه تأسف است آن است که دشمنان شیعه، از اینگونه احادیث سوء استفاده نموده و نقطه ضعفى پیدا مىکنند و براى از بین بردن شیعه، همیشه در کتابهاى خود، آن قبیل احادیث را که مورد اطمینان شیعه نیست به رخ شیعه مىکشند و چنین نتیجه مىگیرند که بنیاد عقائد شیعه روى این سنخ احادیث ریخته شده است. چنانکه عبداللّه على القصیمى در اول کتاب »الصراع بین الاسلام والوثنیه«، براى مشوش نمودن افکار مردم سادهلوح بعضى از این قبیل اخبار و احادیث را از کتابهاى معتبر شیعه نقل نموده است و چنین وانمود کرده که عقائد شیعه از این گونه اخبار سرچشمه گرفته است. همچنین نویسنده »داورى« همین روش ناجوانمردان را تعقیب و در کتابهاى خود از این قبیل احادیث بسیار نقل کرده است و خواننده اینگونه کتابها مىپندارند که راستى شیعه یک ملت خرافى است و حال آنکه ما در گفتار یکم، مفصلاً شرح دادیم که شیعه فرزند دلیل است، دلیل شیعه خرد و قرآن و اجماع و احادیثى است که صدور آنها از منبع وحى محقق شده باشد. نیز گفتیم که هر حدیثى در کتابهاى بسیار معتبر هم که باشد نزد شیعه مقبول نیست و این خود یکى از گرفتاریهاى بىعلاج و دردهاى بىدرمان توده است. که بدون فکر و اندیشه، هر حرفى را از هرکسى که مىشنوند قبول مىکنند. مثلاً همان نویسندههاى بىشرم که چند حدیث را از کتابهاى شیعه نقل مىکند اگر برابر آنها گفته شود که این احادیث مجعول و یا ضعیف است، و ارتباطى با عقائد قطعى و صحیح شیعه ندارد، فوراً براى تشویش افکار چنین خواهند گفت که اگر مجعول و یا ضعیف است چرا در کتاب اصول کافى و یا تهذیب و یا من لایحضره الفقیه و یا استبصار و مانند آنها نقل شده است؟ آیا این کتابها معتبر نیست؟ این جاست که ضعفاى مردم و جوانان بىاطلاع حق را به جانب آنان داده و از عالم تشیع روىگردان مىشوند و حال آنکه اگر رشد فکرى و نیروى تمیز درست از نادرست را داشته باشند، مىتوانند بگویند که اگر در مذهب شیعه، مدار قبول احادیث و اخبار، تنها بودنِ آنها در کتابهاى معتبر باشد، پس این همه علوم درایه و رجال، حدیث، اصول براى چه تدریس مىشود؟ آیا هیچ عالمى را از علماى شیعه سراغ دارید که بدون توجه به صحت و سقم سند حدیث، یا بىتحقیق در مفاد متن خبر، به محض اینکه فلان حدیث در فلان کتاب معتبر نقل شده، قبول نماید. دقتى که علماى شیعه در اطرافِ احادیث و اخبار مأثوره به عمل مىآورند، در میان تمام فِرَق مسلمین نظیر ندارد. «50
وى در پاسخ کسانى که پارهاى از خرافهها را به حساب مکتب گذاشته و اذهان جوانان را به مکتب اهلبیت بدبین مىکنند، یادآور شده است:
»امام صادق با آن بیانات روحبخش و زندگى آفرین و ترویج علم و دانش و روشنایى، در کجا فرمان داده که عزاداران تعزیه امام حسین(ع) با قمه به سر خود بکوبند و در بدن خود قفل فرو برند و یا خود را به شکل هیولا درآورند؟
روشن است که این پدیدههاى نوظهور، ربطى به مکتب اهلبیت ندارد و پیشوایان شیعه از آنها بیزارند و این دستهاى استعمار است که براى سد کردن راه پیشرفت مسلمانان و تفرقه میان امت اسلامى، این خرافهها را ساخته و به آنها دامن مىزنند.«51
نویسنده سپس خبرى را از زبان کسروى مىآورد که وى در جایى نوشته است:
»امام زمان در وقت کشتن کشندگان جدش حسین، با چشمان اشکبار، لنگه کفشى خون آلود را بر فراز سر بالا مىبرد و مىگوید: اگر من همه این جهان رابکشم کیفر این کفش نخواهد بود. «
و سپس از این سخن پاسخ مىدهد که چنین خبر خرافى و به دور از خرد و منطق، در هیچ یک از کتابهاى شیعه ثبت نشده است و کسروى این گزارش دروغ را براى خشن جلوه دادن مکتب اهلبیت و مهدویت و و لوث کردن موضوع پرارزش انتظار جعل کرده و آن را به شیعه نسبت داده است.
سراج با کند و کاو در گفتهها، رفتار و احوال کسروى، بخشى از موضعگیریهاى وى را انفجار عقدههاى روانى و کینهجوییهاى وى مىشمارد که بدون کاوش تاریخى درباره بزرگان اسلام و ایران، زبان بدگویى دراز کرده و مفاخرى چون خواجه نصیرالدین طوسى را متهم به شکمپرستى مىکند. 52
الغدیر فى الکتاب والسنه والادب
نویسنده: علامه امینى
مبارزه با خرافه و تحریفزدایى از متون روایى و تاریخى، نخستین هدفِ علامه شیخ عبدالحسین امینى در نوشتن الغدیر بوده است. تاروپود این مجموعه بزرگ بر محور نقد مىچرخد. آن بزرگوار با کند و کاو در متون روایى و تاریخى از صدها موضوع خرافى و همراه با تزویر و تحریف، پیرامون گزارشهاى منتسب به پیامبر پرده برمىدارد و با تحلیل دقیق سند و محتوا و نقادى مضامین روایى، سره را از ناسره سوا مىکند.
علامه امینى، از تاریخشناسان معاصر و نقادان تاریخ است. کتاب الغدیر نشانگر حجم گسترده اطلاعات و تلاش وى در اینباره است.
علامه امینى، یکى از عوامل رویارویى و دور شدن مسلمانان از یکدیگر را وجود اخبار خرافى و نادرست و تحریف در متون روایى برشمرده است و نیز یکى از عوامل پذیرش خرافه و روایات موضوعه و مجعول را ناآشنایى پژوهشگران و محققان بافنون شناخت تاریخ مىداند.
علامه امینى دارد کسانى که به دنبال حقیقتاند، بایستى پیش از مراجعه به متون گذشته، راه و رسم نقادى و ارزیابى متون کهن را بیاموزند و از سر بصیرت و با روشنایى به سراغ اخبار پیشینیان بروند.
علامه، در اهمیت شناخت تاریخ براى محدثان، نوشته است:
»محدثان نیز از کندوکاوهاى تاریخى بىنیاز نیستند. و به منظور تحصیل وثوق و اعتماد به روایات باید به بخشى از تاریخ توجه ویژه داشته باشند. به علاوه در فن حدیث موضوعاتى وجود دارد که با تاریخ درآمیخته است، مانند داستان پیامبران. اکنون باید دانست تاریخى که همگان با آن سر وکار دارند، تاریخى است صحیح و واقعگرا و به دور از غرضورزى و دخل و تصرف فرمانروایان و یا تاریخى آلوده به غرضورزى و درهم آمیخته با آفات؟ مورخان بىمایه نفهمیدهاند که ارزش و منزلت انسانها بستگى به فهم و درایت آنان دارد، نه در پرگویى و روایت بسیار. این بىتوجهى به نقد حدیث، سادهلوحان را به کار هرچه بیشتر نقل و ترویج موهومات کشانده و بالتبع برخى از پژوهشگران را به انکار همه حقایق تاریخى. و بدینگونه حقایق مسلم تاریخ در دو کفه افراط و تفریط پنهان گشته و فداى امیال غرضورزان و مؤلفان ناآگاه شده است. پس بایسته است اهل تحقیق با جستوجو در این وادى و به دور از گرایشهاى شخصى و فرقهاى اصول مسلم نقد را معیار حوادث قرار دهند و هر آنچه با این موازین ناساز باشد طرد کنند. «53
در مجموعه 11 جلدى الغدیر، صدها مورد تحریف و تزویر و خرافه و غلو که توسط راویان و مورخان ناآگاه و یا مزدور در متون تاریخى و روایى گنجانیده شده، شناسایى و نمایانده شده است.
نویسنده کتابِ »على ضفاف الغدیر«، این موارد را فهرست کرده است. از جمله در ذیل عنوان »التحریف والتضعیف« بیش از هفتاد مورد از تحریفات مورخان و محدثان را که توسط تذکره نگاران معروف، چون: طبرى، ابن حجر، ابن کثیر، ابن حزم و ذهبى به کتابهاى تاریخى و حدیثى راه یافته، شمارش کرده است. 54
نویسنده چندین نمونه از روشنگریهاى الغدیر را درباره تحریف، در ذیل عنوان »خیانات المورخین«55 آورده است. وى در بخش »الغلو« نیز بیش از صد و پنجاه مورد از خرافه و بزرگنمایى و گزافهگویى که مورخان و محدثان درباره شخصیتهاى مورد علاقه خود به قلم آوردهاند و علامه امینى آنان را شناسایى کرده و چهرهشان را نمایانده، فهرست کرده است. 56
و نیز استاد محمدرضا حکیمى در حماسه غدیر، علامه امینى را نقاد تاریخ نامیده و بخشى از نقدهاى سرنوشتساز علامه را بر کتابهاى مشهور تاریخى شماره کرده است و نیز براى اثبات علمى بودن دیدگاه علامه و صلاحیت او در قضاوت، به نقدهاى دیگران بر این مورخان خرافهپسند در موارد موردنظر اشاره کرده است. 57
حماسه حسینى
نویسنده: استاد شهید مرتضى مطهرى
ناشر: صدرا
استاد مطهرى در مبارزه با خرافهگرایى و جمود فکرى تلاشهاى گستردهاى را انجام داد و با قلم و زبان، ضربههاى سهمگینى به جبهه خرافهگرایان و جمود اندیشان زد و در زمینگیر شدن آنان در عرصههاى گوناگون بسیار اثرگذار بود.
وى، همزمان در دو جبهه فکرى، قد افراشت و رایَتِ مبارزه را افراخت. با متحجران غائب از زمان و زمانه و با غربگرایان فرارى از سنت و مذهب.
شهید مطهرى در ترسیم خطوط مکتب، با شجاعت تمام با خرافهگرایان درگیر شد و از غوغاى عوام خواصنما نهراسید و تهمتها و تهدیدها و تیرهایى که از دو جبهه خرافهگرایان و سنتشکنان بر سرش مىبارید، او را از مبارزه بازنداشت و به تلاش روشنگرانه خویش ادامه داد و ردپاى خرافه را در جاى جاى معارف اسلامى نمایاند. با تلاش گسترده، حقایق ناب اسلامى محمدى را از موضوعات آغشته به جهالت و خرافهها به درآورد و علیه خرافه بانان به پا خاست و حوزویان را به خیزش علیه جهالت فراخواند. در این راه پر خار و خاشاک آزارها و نامهربانیها دید.
شهید مطهرى، در جاى جاى سخنرانیها و نوشتههایش، نسبت به خطر خرافه و نقش آن در سترون کردن دین، هشدار داده و با شواهد و دلایل تاریخى ثابت کرده است که خرافهها دین را از بالندگى، شکوفایى باز مىدارند و آن را زمینگیر مىسازند.
شهید مطهرى با اینکه در فراز فراز آثارش غبارزدایى از معارف و آموزههاى ناب اسلامى دیده مىشود، ولى در پارهاى از نگارشها و سخنرانیهایى که از آن شهید بزرگوار چاپ شده و در دسترس است، »خرافه« را محور بحث قرار داده و پیامدهاى ویرانکننده آنها را یادآور شده است. از جمله در کتاب حماسه حسینى و سخنرانى که درباره 13 فروردین دارد، مطالب و نکتههایى به بوته بحث گذارده که بسیار راهگشا و درس آموزند.
کتاب حماسه حسینى، دربردارنده سخنرانیها و یادداشتهاى شهید مطهرى درباره امام حسین است. کتاب در دو بخش و چندین فصل تنظیم شده است بخش اول: سخنرانیها.
بخش دوم: یادداشتها.
بخش اول دربر گیرنده هفت فصل ذیل است:
حماسه حسینى، تحریفات در واقعه تاریخى کربلا، ماهیت قیام حسینى، تحلیل واقعه کربلا، عنصر امر به معروف و نهى از منکر در نهضت حسینى و عنصر تبلیغ در نهضت حسینى.
در فصل دوم، که با موضوع خرافهزدایى بیشتر مرتبط است، استاد پس از اذعان به وقوع تحریف در واقعه کربلا، به کالبدشکافى تحریف مىپردازد.
در این کالبدشکافى، تحریف، منحرف ساختن کلمه از مسیر اصلى خود معنى شده است که به دو گونه به حقیقت مىپیوندد:
به باور استاد، واقعه عاشورا هم از منظر لفظى و نقل رویدادها و هم از منظر مقصود و رسالت آن، باژگونه جلوه داده شده است:
»در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ما هزاران تحریف وارد کردهایم. هم تحریفات لفظى یعنى شکلى و ظاهرى، راجع به اصل قضایا، مقدمات قضایا، متن و حواشى مطلب و هم تحریفات معنوى که در تفسیر این حادثه ما تحریف کردهایم... . تحریفاتى که به دست ما مردم در این حادثه صورت گرفته همه در جهت پایین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است. و در این امر علما و گویندگان امت تقصیر داشتهاند و هم مردم... . «58
استاد، با یادکرد از کار شجاعانه و برجسته محدث نورى که با نوشتن کتاب لؤلؤ و مرجان، بخشى از تحریفها و خرافهها را در گزارش واقعه عاشورا نقد کرده است، خود چندین نمونه از تحریفها و خرافهها را در این رویداد برشمرده است و از علما خواسته است، در برابر رواج تحریف و حشو و زوائد به نام دین در میان مردم بىتفاوت نباشند و از خود واکنش نشان دهند.
شهید مطهرى در کندوکاو از ریشههاى تحریف، سه عامل را از مهمترین انگیزههاى تحریف و وارونهنمایى در گزارشهاى واقعه عاشورا برشمرده است:
1. غرضورزى دشمنان
استاد، در این بخش، بنىامیه را از جریانهایى مىشمرد که رویداد کربلا را فساد و شورش علیه نظام دینى معرفى کردهاند. گرچه امویان در این راه ناکام مانده و نتوانستند کارى از پیش ببرند. 59
2. تمایل به اسطوره سازى
3. عامل خصوصى
ایشان این عامل را مهمترین وارونهنمایى محتواى پیام عاشورا شمرده و در شرح آن افزوده است:
»هدف امامان در سفارش به زنده نگه داشتن یاد عاشورا آن بوده که راه مکتب و تربیت و شعارهاى حسینى زنده بمانند، تا انسانیت و شرف و اسلام به این وسیله زنده بماند، ولى دوستان ناآگاهانه مسیر نهضت را از این هدف بزرگ، به مسألهاى خصوصى تنزل دادند و گفتند عزادارى امام حسین براى تسلى بخشى به زهرا(س) و یا براى کفاره گناهان انجام مىشود. «60
استاد، کتاب روضة الشهداء، تألیف ملاحسین کاشفى و کتاب اسرار الشهاده، تألیف ملاآقا دربندى را دو منبع خرافهگستر براى حادثه کربلا دانسته و به نقد آنها پرداخته است.
شهید مطهرى، شرح تحریف معنوى و افزودن خرافه به ماجراى عاشورا را با این مقدمه آغاز کرده که شرایط تقدس و اثربخشى هر نهضت، سه چیز است: همگان از آن استفاده کنند، قیام و جنبش آگاهانه باشد و آن نهشت تک و فرد و متمایز باشد تا بدرخشد و راه را روشن سازد. و تحریفگران و خرافهپردازان در این سه ویژگى قیام کربلا دست بردند و هدف نهضت را از رویکرد اصلاحگرى و امر به معروف، چنین تحریف کردند که امام از آن روى کشته شد که گناهان ما بخشیده شود و این شعارى است برگرفته از مسیحیت و دیگر گفتند، امام حسین دستورى ویژه و خصوصى داشت و برنامه، کربلا براى دیگران نمىتواند اسوه و الگو باشد.
استاد در پایان افزوده است، در برابر این تحریف بزرگ، همه مردم از خواص و عوام بازخواست خواهند شد:
»این را بدانید که عامه مردم هم در این مسائل شریکاند؛ به همان اندازه و شاید بیشتر. زیرا در اینگونه مسائل این توده مردم هستند که حقایقکشى مىکنند و خرافات را اشاعه مىدهند. «61
استاد شهید، پس از برشمردن پارهاى از آسیبهاى خرافه براى اسلام و فرهنگ اسلامى، این نکته رابه روشنى یادآور مىشود که: عالمان دین وظیفه دارند به طور جدى با ضعفها و آفتهاى فکرى و اخلاقى مردم بستیزند، خطرهاى راه را به مردم بنمایانند و امام حسین را آنسان که بوده به مردم بشناسانند و از عوامزدگىو پیش داشتن مصالح خود بر مصالح دین به شدت بپرهیزند و مباد براى از دست ندادنِ بازار خود، به خرافهپراکنى روى آورند و یا در برابر خرافهپراکنان سکوت کنند که اگر چنین رفتارى داشته باشند، یعنى براى گرم نگه داشتن بازار خود، خرافه بپراکنند و در برابر خرافهبافان و خرافهپراکنان سکوت پیشه کنند، بىگمان مصداقِ عالم فاجر خواهند بود و آفتى بزرگ براى دین.
»عالم که در مقابل نقاط ضعفِ اجتماع قرار مىگیرد، دو حالت دارد: گاهى با نقاط ضعف مردم مبارزه مىکند، این را مىگویند مصلح. قهراً مردم هم، غالباً، از او خوششان نمىآید. ولى گاهى عالم مىبیند مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم، کار سخت و مشکلى است، ضرر دارد، منفعت نمىکند، از نقاط ضعف مردم استفاده مىکند. نه اینکه با نقاط ضعف مبارزه کند. اینجاست که مصداق عالم فاجر مىشود که پیغمبر اکرم فرموده: آفت دین، سه چیز است: یکى از آنها فقیه فاجر است.«
شهید مطهرى، در بررسیهاى خود در رویداد عاشورا، درمىیابد دستهایى پس از واقعه عاشورا به کار افتاده بودند که روح حماسه و حماسه آفرینى را از آن بگیرند و اینان با نفوذ دادن افکار بیگانگان و ادیان تحریف شده و خاموش، ذلیل نمایاندن حسین و خاندان وى و یاران او، و جعل دهها دروغ و داستانهاى سخیف و سخرهآمیز، تلاش کردهاند از الگو شدن قهرمانان کربلا، جلوگیرى کنند. اکنون پارهاى از آنچه را شهید مطهرى دروغ و افسانه بودن آنها را نمایانده، فهرستوار یادآور مىشویم:
1. رسوخ افکار مسیحیت در پردازش و نقل روایت عاشورا. 62
2. ساختگى بودن خبر »اسقونى شربة الماء«.
3. ساختگى بودنِ آب آوردنِ حضرت ابوالفضل در کودکى براى امام حسین(ع). 63
4. ساختگى بودن خارج شدن امام حسین از مدینه باجلال و کوکبه.
5. ساختگى بودنِ بىخبرى امام سجاد از جریان نبرد، تا ظهر عاشورا.
6. ساختگى و دروغ بودن نذر لیلا، همسر امام حسین(ع) مبنى بر کاشتن ریحان از کربلا، تا مدینه!
7. دروغ بودن عروسى قاسم بن حسن، با فاطمه بنت حسین در روز عاشورا.
8. دروغ بودن حضور هاشم بن مرقال در کربلا.
9. افسانه بودن ماجراى شیر و فضه.
10. تردید در حضور فاطمه صغرى در مدینه و خبر بردن مرغ براى او. 64
دفاع از 13
سخنرانى استاد شهید مرتضى مطهرى
چاپ شده در کتاب پانزده گفتار و مجموعه آثار، ج 401/25
ناشر: صدرا
از خرافههاى رایج در میان مردم جهان، بویژه ایران، نحس شمردن عدد سیزده است. مراسم سیزده بدر نیز مولود اعتقاد عامه مردم به نحوست عدد سیزده است که افزون بر ایران در اروپا نیز رواج دارد. 65
استاد مطهرى به این مناسب، سخنرانى خود را در 16 فروردین 1349، به دفاع از روز 13 ویژه ساخت و نحس انگاشتن آن را امرى خرافى، خلافِ عقل و قرآن اعلام کرد.
استاد در بررسى ریشههاى گسترش خرافه، مسؤولیت گریزى را دو عامل خرافهگسترى در جامعه مىشمرد:
»به نظر من دو خاصیتى که در بشر هست، سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد شده است:
یکى اینکه بشر به طور کلى خودخواه است، یک حالتِ گریز از مرکزى در تقبل مسؤولیتها دارد.
یعنى نمىخواهد مسؤلیت شکستهاى خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این مىگردد که یک چیز دیگرى پیدا کند و بگوید این بدى، این شکست، این بدبختى که پیدا شد، این من نبودم، این فکر من نبود، این خُلق من نبود، این روح من نبود، این عادت اشتباه من نبود، این جهل و نادانى من نبود که باعث این شکست شد، یک چیز دیگرى بود. این یک علت بوده است که براى اینکه از تقبل مسؤولیتها فرار کند، آمده است براى اشیاء براى چهارشنبه، براى 13، براى 25، براى صداى کلاغ، براى صداى جغد نحوست قائل شده است.
خاصیت دیگر، روح تنبلى است که در انسان مىباشد. انسان وقتى بخواهد علت قضایا را بفهمد، باید از طریق علمى و عقلى کاووش و تفکر کند و جستوجو و تفحص کند تا علت واقعى اشیاء را درک کند، ولى با خیال همه قضایا را زود مىشود حل کرد. اگر در جنگى شرکت کردیم و شکست خوردیم، چنانچه بنا بشود روى اصول دقیق علمى بررسى کنیم که چرا شکست خوردیم، دو تا ناراحتى دارد: یکى اینکه مىرسیم به اینکه خودمان مسؤول این شکست بودیم، دوم اینکه مدتها باید زحمت بکشیم، به خودمان رنج بدهیم، عتلها را به دست بیاوریم. بعد رنج دیگرى متحمل شویم آن علتها را از میان ببریم و وضع خودمان را اصلاح کنیم. ولى با یک کلمه، خودمان را راحت مىکنیم. مىگوییم علت اینکه ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلاً در روز چهارشنبه شروع کردیم، یا روز 13 بود و... . «66
استاد به این مناسب، به بررسى مسأله تطیر و تفأل از نگاه قرآن و روایات پرداخته است و نتیجه گرفته: اسلام با تطیر و فال بد زدن مبارزه کرده است و به مردم یادآور شده همه پدیدهها و مسائل جهان، از نظامى قانونمند و از روى برنامهریزى پیروى مىکنند و این انسان است که سرنوشت خود را رقم مىزند و اسلام با خرافههایى چون قربانى کردن براى جلوگیرى از چشم زخم67 و یا مانع آمدن از آزار جنیان و یا فال بد زدن و... مبارزه کرده و راه برون رفت از زنجیره اوهام را نشان داده است. 68
غلو، درآمدى بر افکار غالیان در دین
نویسنده: نعمتاللّه صالحى نجفآبادى
ناشر: کویر
کتاب با مقدمهاى دراز دامن در چگونگى رسوخ غلو در منابع روایى آغاز شده است. و در این مقدمه، از مغیرة بن سعید و ابوالخطاب به عنوان آغازگران غلو و تحریف در متون روایى شیعه یاد شده است که با انگیزههاى گوناگون، که یکایک شمرده شده، روایاتى را جعل کرده و به امام صادق و دیگر ائمه نسبت مىدادهاند. 69
کتاب در دو فصل تنظیم شده است:
فصل اول در مفهوم و گستره غلو. مؤلف، غلو را بالا بردن چیز و یا انسانى را از جایگاه خود معنى کرده است. در مَثَل قائل شدن به اینکه عیسى بن مریم فرزند خداست. نویسنده سپس به پیشینه غلو در دیگر مذاهب اسلامى پرداخته و گزارشهاى مستندى درباره غلو پیروان مالک، ابوحنیفه، شافعى، احمد حنبل، عبداللّه بن زبیر و خلفاى صدر اسلام و کتابهایى چون صحیح بخارى و... ارائه کرده است.
آنگاه به روند جعل حدیث و غلو درباره امامان شیعه پرداخته و پارهاى از روایات خرافى و غلوآمیز درباره آن بزرگواران را شمارش کرده است.
در فصل دوم، عوامل غلو و راههاى نفوذ غالیان و جریانهاى غلوگرا را به شرح فراروى اهل تحقیق مىگذارد و به روى سه عامل اصلى رواج غلو و خرافه، بحث را متمرکز مىکند:
1. دشمنان دین و اهل بیت: اینان به انگیزه بدنام کردن طلایهداران جریان حق و زمینهسازى براى تکفیر آنان، دست به این شگرد زدهاند. از جمله، در فصلى دیگر امویان و عباسیان را از باب نمونه یادآور مىشود که براى پایین آوردن شخصیت ائمه اهلبیت و شیعیان آنان، احادیثى را به عنوان طنز جعل مىکردند تا قوالاان آنها را در مجاس سرگرمى و عیش بخوانند و بگویند و بخندند. 70
2. عشرتطلبان و اباحىگران: اینان به قصد یارگیرى و آمادهسازى زمینه براى عشرتطلبى، این حرکت شوم غلو را سامان دادند. وى ابوالخطاب و گروهاش را از پیشروان این راه فریبنده و پرلغزش معرفى مىکند که براى رسیدن به امیال نفسانى خود در میان مردم چنین پراکندند:
»مقصود از زنا و قمار و دیگر معصیتهاى دیگرى که در قرآن ذکر شده است رجال و افرادى است که مردم باید از آنها براءت جویند و اجتناب کنند و مقصود از نماز و روزه و حج، واجبات دیگرى که در قرآن آمده، رجل و افرادى از قبیل پیامبر و امام است که مردم مأمور شدهاند به معرفت و ولایت آنان و هرکس این معرفت را پیدا کند، همه تکلیفها از او برداشته مىشود و هر کارى دلش بخواهد مىتواند بکند... .
گروه ابوالخطاب مىگفتند: بهشت که در قرآن آمده خوشیها و نعمتهاى دنیاست و نیز جهنم سختیها و رنجهاى دنیاست و دنیا هرگز فانى نمىشود.
بدیهى است خطّایبها با این عقیده دیگر از مجازات آخرت و حسابرسى اندیشه نمىکردند. «
3. سادهدلان و دلباختگان به ائمه: اینان به دلیل عشقى که به امامان داشتند، اما چون درکشان پایین بود و از جایگاه حقیقى معصومان ناآگاه بودند، فریب مىخوردند و به سادگى روایات غلوآمیزى را که جاعلان فتنهگر مىساختند، مىپذیرفتند و در رواج آنها، سخت مىکوشیدند. این عقیده به تدریج به صورت جریان فکرى درآمده و روز به روز بر حجم و گستره آن افزوده مىگشت.
نویسنده در بحثى مستند همراه با تحلیل، برنامهها و روشهاى غلات را در جعل حدیث مورد بررسى قرار داده و بر این نظر است که: ابوالخطاب و پیروان او نوشتههاى یاران ائمه را مىگرفتند و مطالب دلخواه خود را در نسخههاى خطى مىگنجانیدند و به نام صاحب اثر منتشر مىساختند. روشن است که این نسخهها به شهرهاى گوناگون مىرفت و صاحبان اثر و یا حدیثشناسان دسترسى به تنقیح همه اینها نداشته و به مرور زمان در شمار کتابهاى رسمى ثبت مىشد و کار را بر حدیثشناسان دشوار مىساخت. و گاه که این کتابها بر امامان بعدى عرضه مىشد، روایات مجعول از روایات صحیح جدا مىشد. وى در اینباره گزارش سفر یونس بن عبدالرحمن را به عراق، به نقل از کشى آورده است:
»من به عراق سفر کردم و از اصحاب امام باقر عده اندکى را یافتم، ولى از اصحاب امام جفعر صادق(ع) فراوان یافتم و مدتى از آنان حدیث نوشتم و کتابهاى حدیث آنان را گرفتم و رونویس کردم. از عراق که برگشتم، احادیثى را که نوشته بودم همراه خود آوردم و بعداً توفیق زیارت حضرت امام رضا(ع) را پیدا کردم و در این ملاقات، آنچه را که از حادیث صادقین در عراق نوشته بودم، به محضر امام عرضه کرده و از آن حضرت درخواست کردم همه این احادیث را بررسى فرمایند و اگر حدیث غیرمعتبرى در آنها هست مرا آگاه نمایند. امام این زحمت را پذیرفتند و پس از بررسى کامل، آنها را به من برگرداندند و نتیجه بررسى امام این بود که: از احادیث منسوب به امام صادق(ع) تعداد بسیارى را که مشخص شده بود، باطل و مردود دانستند و فرمودند: اینها از امام صادق نیست و بىتردید، ابوالخطاب به امام صادق(ع) دروغ بسته است. خدا لعنت کند ابوالخطاب را که تا امروز هم حیلهگرانه و با مخفىکارى این احادیث دروغ را در کتابهاى اصحاب[پیروان او] امام صادق وارد مىکنند. و شما هر حدیث مخالف قرآن را که به ما نسبت مىدهند قبول نکنید؛ زیرا ما هرچه بگوییم موافق قرآن و سنت پیغمبر است و ما از خدا و رسولاش حدیث مىگوییم. «71
بنابر نظر نویسنده، که از مطالعات عمیق و گسترده او ریشه مىگیرد: روایات خرافى و غلوآمیز درباره امامان، نه تنها تودهها را به آنان خوشبین و مهربان نکرده که سبب شده پیروان اهلبیت نیز به گروههاى گوناگون تجزیه شوند و دشمنان آنان بتوانند آسانتر با آنان دربیفتند و زمینههاى حذف آنان را مهیا سازند و افزون بر آن، پیروان دیگر مذاهب، چون از نزدیک با ائمه(ع) آشنایى ندارند با شنیدن این روایات خرافى و غلوآمیز که از زبان یاران نزدیک به آنان، به دروغ، نقل شده است، در مَثَل از زبان زراره درباره امام صادق، بىگمان به آن حضرت بدبین مىشوند و به هیچ روى حاضر نیستند معارف مکتب او را بشنوند و عمل کنند. وى در این باره از کشى نقل کرده است: یحیى بن عبدالحمید در گفتوگو درباره امام صادق به یکى از راویان حدیث، درباره غالیان گفته است:
»آنان [غلات] به جعفر بن محمد نسبت دادند که گفته است هرکس امام معرفت پیدا کند، نماز و روزه بر او واجب نیست.
و نیز از او [امام صادق] نقل کردهاند که گفته است: على در ابر قرار دارد و همراه با باد پرواز مىکند.
و نیز از او نقل کردهاند که گفته است: على بعد از وفات سخن مىگفت و هنگامى که بدنش را غسل مىدادند در محل غسل حرکت مىکرد.
نیز از او نقل کردهاند که امام معبود آسمان و زمین است.
این جاهلان گمراه براى خدا شریک قرار دادند. به خدا سوگند جعفر بن محمد، هیچ یک از این سخنان باطل را نگفته است. جعفر باتقوىتر و پرهیزگارتر از این بود که چنین سخنانى را بگوید. این سخنان را مردم از این دروغگویان شنیدند که از جعفر بن محمد نقل مىکردند و بدین سبب، به او بدبین شدند و گفتند: او در نقل حدیث ضعیف است و قابل اعتماد نیست اگر تو جعفر بن محمد را دیده بودى مىفهمیدى که او شخصیتى یگانه و بىنظیر است. «72
الصحیح من سیرة رسول الاعظم
نویسنده سیدجعفر مرتضى عاملى
ناشر: دارالحدیث للطباعة والنشر 1426 ق
جعفر مرتضى، از تاریخپژوهان معاصر شیعه است که سالها عمر پربرکت خود را ار راه درک و عرضه تاریخ درست اسلام صرف کرده و با همه وجود در راه روشن شدن حقایق تاریخى از اسطورههاى خرافى کوشیده و دستهاى تحریفگر و چهرههاى مزدور و فریبکارى را که براى رسیدن به منافع نامشروع خود در مهمترین میراث فرهنگى اسلام دست بردهاند، رو کرده و آنان را به مسلنان شناسانده است.
جعفر مرتضى لبنانى، در این راستاى بازسازى تاریخ اسلام و طرد خرافهها، افسانهها و روایتهاى ساختگى از ساحَتِ آن، کتابهاى نفیسى نوشته و عرضه کرده و در اختیار اهل تحقیق و انسانهاى حقطلب گذارده است:
1. الصحیح فى سیره النبى الاعظم.
2. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام.
3. ابن عباس و اموال بصره.
4. اکذوبتان حول شریف الرضى.
5. حدیث الافک (تاریخ و دراسه) پیرامون این موضوع که ماجراى تهمت به یکى از بانوان پیامبر و نزول آیه در براءت از وى، مربوط به عایشه بوده و یا ماریه. در 284 صفحه. 73
6. حقایق هامه حول القرآن الکریم.
استاد، یکى از پردههاى ضخیم در راه شناخت اسلام و نمایاندن آن به مردم را خرافه و خرافهگستران مىداند و شناخت و معرفى آنان را یکى از دشواریها و سدهاى بزرگ بر سر راه پژوهشگر تاریخ اسلامى مىشمرد:
»مشکل اساسى در نگارش تاریخ اسلام، شناخت جاعلان منحرفى است که به انگیزههاى ناصواب، دروغهاى خرافى را وارد تاریخ اسلام کردند. این جاعلان منحرف، توسط غاصبین مقام ولایت و خلافت اسلامى، اجیر و تقویت مىشدند، تا به دین و حوادث تاریخى رنگ دلخواه آنان را بزنند. در میان آنان، گاهى تازه مسلمانانى هستند که به قصد تحریف دین از فرصت به دست آمده، کمال سوءاستفاده را مىجستند. همچنین مزدوانى که در لباس آخوند دربارى شیطنت مىکردند.
در این راستا حقایق بسیارى در معرض تحریف قرار گرفت و خرافات زیادى پا به زندگى مردم گذاشت و در تفکر و آداب و عادات ایشان، ریشه دوانید. این امر، اگرچه وصول به حقیقت را دشوار ساخته است؛ اما غیرقابل دسترسى نیست، کاوشى بیشتر و دقتى درخور مىخواهد، تا معیارهاى صحیح، گزینش، و به آن اعتماد شود. باید بدانیم که شیعه در طول تاریخ به لحاظ دور بودن از دستگاههاى ظلم و جور و حفظ ارزشهاى اعتقادى و اصالتهاى مکتبى خود، همواره از این وعاظ السلاطینها به دور بوده و به اباطیل آنها اعتقاد نداشته است. به این لحاظ، به روایات و نصوص منقول از شیعه بهتر مىتوان اعتماد داشت و درصد بیشترى از حقایق را در آنها یافت. «74
از مهمترین کتابهاى استاد در حوزه نقد تاریخ اسلام و پیراستن آن از خرافه و وصلههاى ناروا، کتاب: »الصحیح من سیرة رسول الاعظم« است.
استاد جعفر مرتضى، در این مجموعه سى و چهار جلدى، دهها مورد از تحریف و خرافه و تصحیف و وارونهنمایى در نقل تاریخ اسلام را نمایانده و به ریشهها و انگیزههاى تحریف و پیامدهاى اعتقادى و اجتماعى و سیاسى آنها اشاره کرده و سپس تاریخ منطقى و درست را نشان داده است.
نخستین جلد »الصحیح« درباره مقدمات شناخت تاریخ و بایستههاى تاریخنگارى تدوین شده است. نویسنده در مقدمهاى دراز دامن، اهمیت تاریخ را نمایانده و شاخصههاى تدوین تاریخ اسلامى، کتابت حدیث و تاریخنگارى در میان مسلمانان، حرکت قصاص و ملاکهاى پذیرش و نقد حدیث را از چشمانداز مذاهب اسلامى و ضوابط بحث علمى، به بوته بررسى نهاده است.
مؤلف از آغاز تاریخ اسلام و نبوت پیامبر تا دهه نخست هجرت را، قدم به قدم دنبال کرده و همه موضوعات مهم و دخیل را نقد و بررسى کرده و در موارد حساس و بایسته بحث و تحقیق، به غور و بررسى همهسویه پرداخته است که در اینجا به پارهاى از عنوانهاى این مجموعه بزرگ تاریخى - حدیثى اشاره مىکنیم:
1. نقد گزارشهاى مشهور در میان مورخان و محدثان درباره آغاز وحى، و ردّ اتهام تردید داشتن پیامبر در وحى بودن آنچه به او نازل شده است. ج33/3.
2. بررسى روایات مورخان درباره تشریع اذان و ارائه گزارش صحیح و تحریف نشده درباره این شعار اسلام. ج 149/5 - 181.
3. نقد گزارش رقصیدن زنان مدینه در پیشواز از پیامبر در هجرت به مدینه و خرسندى پیامبر از کار آنان و بررسى انگیزه حدیثسازان. ج 297/4 -319.
4. بررسى دلیلهاى ازدواجهاى پیامبر، و رد اتهامهاى مستشرقان به پیامبر. ج 208/6.
5. نقد و بررسى روایات سهوالنبى و به اشتباه افتادن پیامبر در تعداد رکعات نماز، ج 109/6.
6. بررسى دلیلهاى مجازات یهودیان خیانتکار بنىقریظه و رد تهمت پیمان شکن خوانده شدن پیامبر به وسیله معاویه. ج 20/7.
7. مجعول دانستن گزارش رجم دو یهودى توسط پیامبر. ج 87/7.
8. نقد گزارش نزول جبرئیل بر پیامبر در خانه عایشه در واقعه بنىقریظه و اثبات آن که جبرئیل در خانه فاطمه بر پیامبر نازل شده است. ج 277/11.
9. تردید در گزارش قتل زنان یهودى و بنات یهودیه به دست مسلمانان در ماجراى خیانت یهودیان به مسلمانان در نبرد خندق و افشاى نقش مخرب یهودیان در قهرمانسازى از نیاکان خود. ج 133/12.
10. نقد ماجراى افک و روشن کردن تناقض گزارشها در تهمتزدن بهامالمؤمنین و بررسى انگیزههاى جعل حدیث. ج 11/13 - 351.
11. خرافهزدایى از روایات و اسطوره خواندن قصههاى راویان در ماجراى زید و زینب و اثبات تنزیه پیامبر از اتهامهاى مستشرقان. ج 85/14 -123.
12. پژوهشى تاریخى درباره صلحنامه حدیبیه و پاسخ به شبههافکنى بخارى درباره على(ع) در جریان نوشتن نامه. ج 91/16.
13. بررسى و کندوکاو در گزارشهاى مربوط به فدک و اثبات تحریف حقایق در این ماجرا. ج 265/18.
14. بررسى روایات نوم النبى عن صلوة الصبح و بحث در اینکه آیا این موضوع با عصمت سازگار است. ج 15/19.
15. اثبات دروغ بودن اسناد روایت »الخالد سیفاللّه«، به پیامبر. ج 98/20.
16. نفى اتهام چشم خوردن سپاه اسلام در حنین از سوى پیامبر و نفى عجب و دیگر خصال ضدارزشى، از ساحَتِ مقدس نبوى و کفر خواندن آن. ج 108/24.
17. شرحى درباره حدیث »رفع القلم« و نقد محدثان جبرىگرا. ج158/28.
18. گزارشى از پیماننامه ساختگى منتسب به پیامبر در حق ترسایان نجران. ج 320/28.
19. بررسى آیه تبلیغ و نقد تحریفهاى تاریخى محدثان در فرستادن سوره براءت براى اعلان به قریش. ج 235/30 - 284.
20. بررسى روایات مجعول و تحریف شده در ماجراى مباهله و روشن کردن اهداف تحریفگران. ج 68/31.
21. خرافه خواندن ماجراى خوراندن لد (نوعى دارو) به پیامبر در آستانه رحلت. ج 130/32.
22. بررسى گزارشهاى تولد على(ع) در کعبه. ج 351/33.
دراسة فى علامات الظهور والجزیره الخضرا
نویسنده علامه سیدمرتضى عاملى
ناشر: دارالبلاغه بیروت 1412
این کتاب در نقد دو موضوع نوشته شده است: نقد کتاب البیان و کتاب جزیرة الخضرا.
1. از شیخ مهدى نجفى کتابى در سه جلد به نام »بیان الائمه الوقایع الغریبه والاسرار العجیبه« نوشته و نشر داده است. موضوع کتاب شرح خطبة البیان منسوب به امام على(ع) است، در نشانههاى ظهور امام زمان.
2. جزیره خضراء یا بهشت سبز، ماجراى شخصى است که در سده هفتم در سفر به مغرب زمین به جزیرهاى گذر کرده که امام زمان و فرزندان و همراهان ایشان در آن زندگى مىکردهاند. و امام زمان در آن جزائر داراى قدرت و حکومت بوده و احکام شریعت در میان ساکنین آن سرزمین اجرا مىشده است.
علامه مجلسى در بحارالانوار آن را نقل کرده است. 75
و شمارى در روزگار ما، به طور گسترده به انتشار این افسانه دست زده و آن را با جزیره برمودا تطبیق دادهاند.
استاد جعفر مرتضى در این کتاب به شرح، کتاب بیان الائمه و ماجراى جزیره خضرا را نقد کرده است. در نقد کتاب بیان الائمه، هم به بررسى صحت و سقم خطبة البیان پرداخته و هم کتاب بیان الائمه را ارزیابى کرده است. استاد ثابت کرده که مؤلف، کتاب را با آثار مجعول و خود ساخته در هم آمیخته است و براى به کرسى نشاندن حرف خود، رطب و یابسهایى را به هم بافته است.
استاد در بررسى و نقد این اثر، به نمونههاى بسیارى از تحریف و تصحیف، استناد به منابع مجهول و غیرمعروف، منابع غیر موجود، نقل از اشخاص مجهول و گزارشهاى شگفتآور، دست یافته و آنها را ارائه کردهاست. و با شگفتى از این ادعاى نابخردانه نویسنده یاد کرده که نوشته است:
»اینها رازهایى است سرى و حقایقى فراتر از دسترس همگان که تنها به من القا شده است. «76
جعفر مرتضى، درباره نویسنده این اثر مىنویسد:
»وى مبتلا به سادهلوحى و تحجر است و او با همه تلاش خود در درست جلوه دادن نوشتههاى خود، نتوانسته است بر این نکته پرده ابهام بکشد. «77
استاد و پژوهشگر نامى، سپس خطبة البیان را از زوایاى گوناگون نقد کرده و یادآور شده است:
»محققان، مستند مطمئنى براى خطبه البیان نیافتهاند. کلینى و شیخ طوسى آن را در کتابهاى خود نقل نکردهاند و علامه مجلسى نیز، با همه احاطه علمى و علاقهمندى به گردآورى روایات، این خطبه را در بحارالانوار ثبت نکرده که نشانه بىاعتمادى علماى گذشته به این خطبه است. «
استاد در نقد محتواى خطبة البیان چند مطلب را یادآور شده است:
»این خطبه از کسانى نام برده که در وقت ایراد خطبه هنوز از مادر زاده نشده و یا چشم از جهان فرو بسته بودند و در بودن آنان جاى تردید است. در مَثَل راوى خطبه، از عبداللّه بن مسعود گزارش کرده که: به روزگار خلافت على(ع) این سخنان را در بصره از او شنیده است و حال آنکه ابن مسعود به سال 32 و یا 33، در زمان خلافت عثمان، از دنیا رفته و امام على(ع) به سال 35 به بصره رفته است. «78
و نیز استاد یادآور شده است:
»در این خطبه از ابن یقطین سخن رفته است که در تراجم نامى از او نیست و نیز در خطبه ضرب المثل »اطمع من اشعب« به کار برده شده است. وى اشعب طماع است که به سال 154 مرده و در وقت ایراد این خطبه وجود نداشته و این مثل مربوط به روزگار خود اشعب است.
علاوه خطبة البیان آکنده از اسرائیلیاتى است که در باورهاى اسلامى و شیعى نام و نشانى ندارند، مانند: فرود آمدن جبرئیل در وقت ظهور مهدى بر صخره بیت المقدس و کشته شدن دجّال به دست عیسى. و حال آنکه این گفته با متن انجیل پولس و یوحنا مطابق است، ولى برابر منابع اسلامى، دجّال به دست امام زمان از میان مىرود. و یا آباد شدن بیت المقدس، و خراب شدن مدینه در پى نبردهاى فراوان، د فن مهدى به دست عیسى بن مریم، از دیگر قصههاى اسرائیلى این کتاب است که دستهاى سیاسى یهودیان را در انتشار این مطالب نمىتوان بىدخالت دانست. «
آکنده بودن خطبه از کلمات مبهم و غلطهاى دستورى، از دیگر نقدهاى استاد بر خطبه است. سخنان بىمعنایى چون: منم مصحف انجیل، منم موى زبرقان، لمض الارض، ساهم المستحیح، عمت الغنوات، عوصرات السموات، ندالدیجور و... از جمله واژههاى مبهم و نامفهوم این خطبه است.
استاد در ادامه نقد خطبه افزوده است: در این خطبه جملههاى فراوانى دیده مىشود که به هذیانگویى بیشتر شباهت دارد تا سخن گوینده ادیب و حکیمى مانند حضرت امیرالمؤمنین:
»انا عین غفر، انا عنق السبطین، انا میزان السبطین، انا عطارد التعطیل، انا قوس الاراک، انا فرقد السماک، انا مریخ الفرقان.«
افزون بر اینها، در خطبة البیان عبارتهایى وجود دارد که از آن بوى غلو و ارتفاع به مشام مىرسد. مانند:
»ونحن الکرسى واهل العلم والعمل« که اشاره دارد به آیه »وسع کرسیه السموات والارض«79 »انا علانیه المعبود، انا الاء الرحمن، انا صاحب الطور« که اشاره دارد به آیه مبارکه »ونادینه من جانب الطور الایمن«80 »انا الظاهر مع الانبیا، انا صاحب الادیان«، »انا انیه بنى اسرائیل«، »انا مفیض الفرات«.81
استاد جعفر مرتضى سند و محتواى روایت و داستان جزیرة الخضراء را دقیق و علمى به بوته بررسى نهاده و آن را افسانه دانسته است.
استاد، در آغاز با نقل متن ماجرا از کتاب بحارالانوار نشان داده است راویان ماجرا توثیقى از معاصران خود ندارند و هیچ یک از تذکرهنگاران آن روز از آنان نامى به میان نیاوردهاند و دلیل معتبر و درخور توجه از سوى عالمان روایتشناس براى این ماجرا روایت نشده است.
استاد عاملى، در کندوکاو از انگیزههاى این قصه یادآور شده، گرایشهاى اخبارىگرى در نشر و گسترش این قصه در آن روزگار بىتأثیر نبوده است.
مؤلف، در نقد محتواى کتاب، ابتدا به مقایسه ناسازگارى دو نقل از ماجرا (بحارالانوار وتبصره الولایه) پرداخته و براى بىاعتبارى آن، به مورد پذیرش قرار گرفتن تحریف قرآن در رد آن، استدلال مىکند و نیز در موضوع فرزندان امام زمان که این قصه در پى اثبات آن است، به شدت خدشه وارد مىسازد و نیز برابر نبودن ماجرا با مسلمات تاریخى و جغرافیایى را از دلائل ساختگى بودن ماجرا مىشمرد.
این کتاب، به وسیله مدرسه منتدى جبل عامل الاسلامى قم، به سال 1412 تجدید چاپ شده است.
دو ترجمه از کتاب جزیره خضراء به زبان فارسى در دست است:
1. جزیره خضراء افسانه یا واقعیت، ترجمه محمد سپهرى در 256 صفحه، چاپ دوم، 1374، بوستان کتاب.
2. جزیره خضراء افسانه یا واقعیت، ترجمه ابوالفضل طریقهدار، چاپ چهارم، 1377، بوستان کتاب.