تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,329 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,030,438 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,725,755 |
گفتوگو | ||
سلام بچه ها | ||
دوره 32، اردیبهشت 374 - شماره پیاپی 347، اردیبهشت 1400، صفحه 12-13 | ||
نوع مقاله: گفت و گو | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2021.70242 | ||
تاریخ دریافت: 05 تیر 1400، تاریخ پذیرش: 05 تیر 1400 | ||
کلیدواژهها | ||
آموزش دیده بودید چهطور با این شغل آشنا شدید | ||
اصل مقاله | ||
گفتوگو پینوکیوی خیلی زیبایی میسازد سارا بهمنی یکی از همکاران خبرم کرد که چرا نشستهای! بلند شو شال و کلاه کن و برو از یک مغازهی دیدنی، دیدن کن. مغازهی دیدنی، یک مغازهی کوچک بود. آقای مهربانی با چوب، وسایل چوبی زیبایی درست میکرد. مغازهی کوچکی بود؛ اما وسایلی که در آن مغازهی کوچک ساخته میشد خیلی خیلی بزرگ بودند! فکر کنید یک چکمهی بلند چوبی بود که اصلاً در هیچ کتابی جا نمیشد؛ اما در آن مغازه جا شده بود. آقای مهربان موتور به آن بزرگی را در شکل کوچکی درست میکرد تا هم در مغازهی کوچکش جا بشود و هم ما بتوانیم آن موتور کوچک را به خانهیمان بیاوریم. آقای مهربان خیلی دوست داشت ابزارهای کارش بیشتر باشد تا بتواند وسایل چوبی زیبایِ بیشتری را درست کند؛ اما هزینههای زندگی آنقدر زیاد بود که نمیتوانست. به زبان نیاوردم؛ اما به پینوکیو فکر میکردم. شک ندارم آقای مهربان میتواند پینوکیوی خیلی زیبایی بسازد و اگر ابزارش بهتر و بیشتر باشد پینوکیوهای بیشتر و بیشتر. خیلی لذتبخش است که آدم وسط قصهها باشد. من روی یک صندلی کوچک چوبی وسط وسایل چوبی هنرمندانهای نشسته بودم. خیلی خوشحال بودم که توانستهام آن وسایل چوبی بینظیر را ببینم. اگر روزی در بازار وسایل تزئینی چوبی ببینم از کیفیتشان تشخیص خواهم داد آنها را آقای مهربان ساخته است یا نه. محسن عربیمقدم پنج سال است کار صنایع دستی انجام میدهد. این جانباز 51 ساله، کار خود را با چوبهای ضایعاتی و با کمترین امکانات پیش برده. شغل اصلیتان چه بوده است؟ تراشکار بودم که به دلیل دیسک کمر و گرانی وسایل تراشکاری، به این شغل وارد شدم. با چوبهای دور ریز هر چیزی را میسازم. شکیلترین کار است. چهطور با این شغل آشنا شدید؟ از بچگی کاردستی خوب میساختم. با چوبهای کیمبستنی کاردستیهای زیبایی میساختم. در خانه بیکار نشسته بودم. رفتم نجاری کمی چوب گرفتم و یک جاکلیدی درست کردم، آن را به بازار بردم و فروختم. شماره تلفن دادم و به خانه نرسیده زنگ زد که هر چهقدر از این کار داری بیاور. من نداشتم و شروع کردم به ساختن. شروع کارم از جاکلیدی بود. (برایمان چای میآورند) آموزش دیده بودید؟ نه. معمولاً تراشکارها خلاق هستند و من چون قالبساز هم بودهام با کمترین ابزار و هزینه توانستم کار کنم. در جبهه هم کاردستی میساختید؟ با پوکههای فشنگ و ضدهوایی برای بچهها قندان درست میکردم. خوشحال میشدند؛ اما چون جنگ بود هر روز این شرایط را نداشتم که درست کنم (قند را در دهانش میگذارد و میخندد) پوکهها را جمع میکردم. قسمت فنی جبهه بودم. (ترابری، کارگاه و تعمیرات) ماشینها را تعمیر میکردم. چه کارهایی را تا حالا امتحان کردید؟ جوشکاریِ طلا، مس، سرب، چدن و قلع را انجام دادم؛ اما کارم نگرفت. در شغلتان چه کمبودی دارید؟ اگر ارهی فلکه داشتم یک کار ده روزه، دو روزه تمام میشد. اگر دولت وام میداد میتوانستم کارم را گسترش بدهم. پول زیادی هم نمیخواهم، فقط چون دارم جهیزیه فراهم میکنم نمیتوانم برای شغلم پولی خرج کنم. میتوانم پنجاه کارگر زیردست داشته باشم، سوله بگیرم و کار یادشان بدهم تا برای خودشان کار کنند. کار تزیینی هر چهقدر بسازی مشتری دارد. چندتا فرزند دارید؟ دوتا دختر دارم. یکی ازدواج کرده است و دارم جهیزیه آماده میکنم و یکی دیگرشان هم در صف ازدواج است. در مدرسه در چه زمینههایی توانایی داشتید؟ کاردستیهای مدرسهام را به من برنمیگرداندند. کارهایم یا در دفتر مدرسه میماند یا معلمها به خانه میبردند. همهی کاردستیهایم با چوب و خوشگل بود. همه نگاه میکردند. خط خوبی نداشتم. برای بچهها نامه مینوشتم. نقاشیام هم خوب بود. من برای درست کردن این صنایع چوبیام نقاشیشان را در ذهنم میکشم. انشاء خوب مینوشتم. یکبار انشاء ننوشتم و بالای مشق شبم تیتر انشاء را نوشتم. همانطور از حفظ خواندم. معلم گفت بیا امضا کنم و فهمید یک ربعی که انشاء میخواندم حفظی بوده است. نمرهی بیست بهم داد. به مدیر مدرسه هم معرفیام کرد. انشاء و کاردستیام عالی بود. با چوب چه چیزهایی برای خانوادهیتان درست کردهاید؟ سرویس تخت و کمد و بوفه برای دخترهایم درست کردهام. کفش و تلفن هم برای خانمم درست کردهام. از خوبیهای شغلتان چیست؟ این شغل، آیندهی روشنی دارد. این کار نه سختی و اذیتی دارد، نه کثیفکاری. کارهای من را از بچهی کوچک تا آدم صدساله میپسندد. کسی متقاضی هست تا این شغل را یاد بگیرد؟ خیلیها آمدند و خواستهاند که یادشان بدهم؛ اما من جا ندارم. مغازهام کوچک است. برای زنان هم شغل خوبی است و با حوصلهای که دارند به خوبی میتوانند انجام دهند. همکار هم دارید؟ در این شغل و در این شهر هیچ همکاری ندارم. اگر تعداد کارهایی که درست کردهام زیاد بود و در شهرهای بزرگ، به مغازهداران نمونهکارم را نشان میدادم و معروف میشدم. اینگونه مشتریهایم خیلی زیاد میشد. در کل ایران شاید پنج نفر باشد که این کار را باکیفیت انجام میدهند. یک زن و شوهر اصفهانی هم بودند که در تلویزیون دیدمشان. آنها هم قصهی زندگیشان مثل من بود نمایشگاه زده بودند؛ اما باز ماشینی که من ساختهام مطمئناً کیفیت و زیباییِ بیشتری دارد. خیلی دوست دارم به اصفهان بروم و ببینمشان. شما با چه چوبهایی میسازید؟ گردو، راش، توسکا، چوب سفید. اگر راش و گردو باشد بهترین چوب است. خوشنقش و خوشرنگ و با کیفیت. توسکا و افرا در رتبههای بعد قرار میگیرند. اگر جنس چوب خوب باشد کار زیباتر میشود. لوازم کارتان چه چیزهایی است؟ چوب، چسب یک- دو- سه، چسب چوب و کیلر. من چوب را رنگ نمیکنم؛ چون میشود پلاستیک. باید مشخص باشد چوب است. چوبها را از کجا میگیرید؟ چوبها را از نجاریها میگیرم. آشنای چوب زیاد دارم؛ چون چوبها دور ریز است. سه لاییها بیکیفیتترین هستند که از کمدهای بی مصرف برداشته میشوند. چه آرزویی دارید؟ فقط میخواهم کارگاهی راه بیندازم و به خیلیها آموزش بدهم و بتوانم خیری بشوم تا به کسانی که احتیاج دارند کمک کنم. دوست دارم حتی یک سال پایانی عمر پول داشته باشم چندتا جهیزیه دختر بدهم، زندانی آزاد کنم. همیشه آرزو میکنم و به خدا میگویم که پول داشته باشم تا به همه کمک کنم. نه برای اسم و رسم. کسی نفهمد. فقط خانمم بگوید فلان خانواده محتاج است تا من کمکش کنم. *** از وسایلی که ساخته بودند، عکس گرفتم؛ اما گفتند عکس کیفیت کار را نشان نمیدهد. با حرفشان موافقم. عکس نه کیفیت کار را نشان میدهد و نه حس و حال خوب آن مغازهی کوچک را به شما منتقل میکند. شما هم باید مثل من شال و کلاه کنید و بروید مغازهی آقای مهربان. ماسک یادتان نرود. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 43 |