تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,081 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,026 |
ابوسهل بیژنبن رستم کوهی | ||
پوپک | ||
دوره 27، فروردین 309-سال1399، فروردین 1399، صفحه 14-15 | ||
نوع مقاله: من دانشمند ایرانیام | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2020.70707 | ||
تاریخ دریافت: 02 شهریور 1400، تاریخ پذیرش: 02 شهریور 1400 | ||
اصل مقاله | ||
من دانشمند ایرانیام ابوسهل بیژنبن رستم کوهی ناهید رحیمی ای وای...ای داد... ای امان... یک مشت نادان دور من را گرفتهاند! - ای درد و بلای شما بخورد توی سر من جناب حاکم! چی شده که اینطور داد و فریاد میکنید؟ - تازه میپرسی چی شده؟ مگر نمیبینی که چند روز است از همهی دنیا دانشمندان و نابغهها را در قصر قشنگمان جمع کردهایم که بتوانند یک کار علمی درست و حسابی انجام بدهند و بعد ما آن کار علمی را به نام خودمان در تاریخ ثبت کنیم! اما این همه مثلاً دانشمند آمدهاند توی قصر ما کنگر خوردهاند و لنگر انداختهاند؛ اما هنوز هیچکاری نکردهاند. ببینم وزیر اعظم، این شکموهای بیسواد را تو از کجا پیدا کردهای؟ اینها چه جور دانشمندانی هستند که حتی سواد خواندن و نوشتن را هم به زور بلدند؟ - ای بابا جناب حاکم! فکر کردم حالا چی شده؟ الهی که من تصدق آن حرصخوردنهای شما بشوم. این دانشمندان را دست کم نگیرید. اینها به محض اینکه خبر جایزهی بزرگ شما را شنیدهاند از کشورهای مختلف به اینجا آمدهاند. فقط خستهی راه و گرسنه هستند. - ای وای! دق کردم از دست این وزیر نادان... استراحت و خوردن و خوابیدن یک روز، دو روز، سه روز نه دو هفته...! اصلاً یا امروز همهی این شکموهای دانشمندنما را از قصر ما بیرون میاندازی یا خودت از قصر میروی. فهمیدی وزیر؟ - چشم، چشم! جناب حاکم. همین امروز همهیشان را میفرستم بروند. فقط شما عصبانی نشوید عزیزدلم. الآن آمده بودم یک چیزی خدمتتان عرض کنم. - زودتر بگو و برو که دیگر حوصلهات را ندارم. - چشم. همین الآن بیرون از قصر یک نفر منتظر اجازهی شما ایستاده که از ایران آمده است. اینطور که خودش میگوید یک دانشمندِ همهچیزدان است و یک مخترع که... - نخیر! لازم نکرده! حتماً این هم یکی است مثل بقیهی دانشمندهای شکمویت! - نه قربانتان شوم. این یکی واقعاً یک مخترع است؛ چون یکی از چیزهایی که اختراع کرده را هم به چشم خودم دیدم. داشتم شاخ درمیآوردم و دهانم از دیدنش کف کرد. - راست میگویی وزیر؟ - دروغم چیست جناب حاکم. - زود برو صدایش کن و به حضور من بیاورش ببینم. چند دقیقه بعد... - خب اسمت چیست جوان، از کجا آمدهای و برایمان چه آوردهای؟ چرا آنقدر لاغرمردنی هستی؟ مگر نان نمیخوری؟ - نامم ابوسهل بیژنبن رستم کوهی(1) است جناب حاکم. از ایران آمدهام. مخترع، ریاضیدان و منجم هستم. مدتی پیش موفق شدم موقعیت و اندازهی دقیق نِصفُالنَّهار را برای اولینبار در جهان محاسبه کنم. بسیاری از دانشمندان شهرها و سرزمینهای دور و نزدیک هم به نزد من آمدند تا از نزدیک با روش کارم آشنا شوند. - نصفِ ناهار؟ تو اگر نصف ناهار هم میخوردی که آنقدر لاغرمردنی نبودی! - نصفِ ناهار نه جناب حاکم! نِصفُالنَّهار. این اسم یک خط فرضی روی کرهی زمین است! - اوه! واقعاً؟ احسنت به تو. احسنت... راستی بگو ببینم. دم در قصر چه چیزی را نشان وزیر ما داده بودی که روی سرش شاخ درآورده بود. - این را جناب حاکم. - این! مسخره کردهای ما را؟ اینکه یک تیر و کمان است! - نخیر جناب حاکم. نام این وسیله پرگار است. این اولین پرگار دنیاست که من توانستم آن را بسازم. برای کشیدن دایرههای منظم از آن استفاده میشود. ایناهاش... ببینید - وای! من تا به حال دایرههایی به این منظمی، زیبایی و دقت ندیده بودم... تو دیگر کی هستی بابا؟ - بنده بیژن کو... - نه! نگفتم که خودت را دوباره معرفی کنی! منظورم این است که عجب مخی هستی بیژنجان... آفرین به این هوش و استعداد و علم تو که این همه افتخار جهانی آفریدهای! ای درد و بلایت بخورد توی سر این وزیر اعظم و آن دانشمندنماهای بیسواد شکمو. بیا... بیا با من برویم به کتابخانهی قصر. دلم میخواهد بیشتر با تو و کارها و کشورت آشنا بشوم... چند دقیقهی بعد - بگیریدش... بگیریدش... - چه خبر شده جناب حاکم؟ چرا این دانشمند ایرانی داشت مثل فشنگ فرار میکرد؟ - زودتر سربازها را بفرست دنبالش وزیر تنبل. به این قدرنشناس گفتم بیا و افتخارات علمیات را به من بده که به اسم حاکم باکفایتی مثل من در تاریخ ثبت شود؛ اما نمیدانم چرا این دانشمند ایرانی تا این را شنید پرگارش را از دستم قاپید و فرار کرد! سربازها بگیریدش... بگیریدش... 1- ابوسهل بیژنبن رستم کوهی در قرن چهارم هجری قمری در مازندران (ساری) زندگی میکرد. او ریاضیدان و ستارهشناس بزرگی بود. بیژن دارای اختراعاتی در زمینهی ریاضی و ستارهشناسی است. بعضی از دانشمندان گفتهاند کهکشان «آندرومدا» را او کشف کرده است. او در حدود سال 405 قمری در بغداد از دنیا رفت. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 60 |